سیمای درخشان امام علی(ع) از منظر دیگران

02 Jun 2018
کد خبر : 6707586
تعداد بازدید : 1492

شهادت مولی الموحدین حضرت علی (ع) تسلیت باد

سیمای درخشان امام علی(ع) از منظر دیگران

امام علی(ع) از دیدگاه برخی از مخالفان

معاویة بن ابی سفیان

معاویه از بزرگترین دشمنان امام علی(ع) است، و پیوسته در کنار پدرش (ابوسفیان) با مسلمانان جنگیده، و سرانجام در فتح مکه که سال هشتم هجرت بود، به ناچار اسلام را پذیرفت، ولی در باطن کفر خود را حفظ نمود.(1)

مخالفتهای آشکار و پنهان معاویه و عمّال وی، و طغیانهای بی حدّ و حساب آنان در برابر امام علی(ع) زبانزد خاصّ و عام است، و کسی نیست که این واقعیّت را انکار نماید. دشمنی معاویه نسبت به امام علی(ع) از حدّ فزون است، به گونه ای که دشمنی های او نسبت به امام علی(ع) و یارانش در مقایسه با عداوتها و ظلمهای پدرش ابوسفیان نسبت به پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان بیشتر بوده است.

مگر معاویه و دارو دسته اش هشتاد سال بر ضدّ امام علی(ع) قیام نکردند؟ مگر آنان در منابر رسمی و نمازجمعه ها بر سبّ و ناسزاگویی مولا علی(ع) بسیج نشدند؟

مگر سرمایه ها و دراهم و دنانیر بنی امیّه برای نابود کردن فضایل و مناقب امیرالمؤمنین به کار گرفته نشد؟

مگر معاویه نبود که در مقابل امام علی(ع) صف آرایی کرده و جنگید، و سرانجام، مسلمانان را نیز فریب داد، و با حیله و نیرنگ به مسند خلافت نشست و مردم را از حکومت صالحان محروم گردانید؟

سخن کوتاه این که: با تمام تلاشهای پلید و بسیج دولتی، و مزدور کردن مبلغان خودفروش و ... سرانجام نتوانستند بر مراد خویش نایل آیند، بلکه گاه و بی گاه خود نیز مجبور می شدند لب به اعتراف گشوده و فضایل مولی الموحدین علی(ع) را بازگو کنند، زیرا حقیقت سرانجام پیروز است. با مراجعه و مطالعه در منابع اصیل شیعه و سنّی، درمی یابیم که حتّی دشمنان درجه یک آن امام همام در مواضع متعدد در مورد عظمت شخصیّت و کمال و فضایل آن حضرت سخنها گفته اند؛ از معاویه اعترافات مهم و قابل توجّهی در مورد عظمت شخصیت و فضایل مولی الموحدین علی(ع) نقل شده است.

در اینجا به اختصار و از باب نمونه به ذکر برخی از اعترافات معاویه، طرفداران، عمّال و کارگزاران وی و برخی دیگر از مخالفان آن حضرت می پردازیم.

معاویه در نامه ای به امام علی (ع) نوشت: به جانم سوگند که من منکر فضایل اسلامی و خویشاوندی تو با رسول خدا(ص) نیستم.

همچنین معاویه به ابوهریره گفت: گمان نمی کنم که من برای زمامداری، از علی شایسته تر باشم.(2)

معاویه روزی به وزیر و مشاورش (عمرو بن عاص) گفت: سوگند به خدا من حتما می دانم که اگر علی(ع) را بکشم، مستحقّ آتش دوزخ خواهم شد، و چنانچه او مرا در این جنگ (صفّین) بکشد، باز هم من در آتش خواهم بود! عمروبن عاص پرسید: پس چرا با علی می جنگی؟ معاویه گفت: پادشاهی نازاست!!(3)

روزی محصن ضَبی بر معاویه وارد شد، معاویه از او پرسید: از کجا می آیی؟ او (برای چاپلوسی) گفت: از نزد بخیل ترین مردم، علی بن ابیطالب! معاویه بانگ برآورد و گفت: وای بر تو، چگونه علی را بخیل ترین مردم می نامی در حالی که اگر یک خانه پر از طلا و یک خانه پر از نقره داشت، طلاها را پیشتر از نقره ها به بینوایان می داد و به طلا و نقره می گفت: ای طلای زرد و ای نقره سفید! (بروید) و غیر علی را فریب دهید. آیا متعرض من می شوی یا مرا تشویق می کنی و می فریبی؟ هرگز، فریب تو را نمی خورم، به تحقیق که تو را سه طلاقه کردم که دیگر رجوعی در آن نیست.(4)

ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه می نویسد: هنگامی که جاسوسان معاویه اعزام مالک اشتر توسط امام علی(ع) به مصر را به او گزارش دادند و او مأمور مالیاتی قلزم را با وعده معافیت از پرداخت مالیاتهای موجود و مالیاتهایی که بعدا جمع آوری می کند وادار نمود تا مالک اشتر را قبل از رسیدن به مرکز استانداری مصر بکشد. او هم با تظاهر به دوستی علی(ع) مالک را با عسل مسموم مورد پذیرایی قرار داد و او را شهید کرد و عهد نامه اش را که در حقیقت اساس نامه حکومت اسلامی تنظیم شده از ناحیه امام امیرمؤمنان(ع) و در اختیار وی برای اجرای عملی آن در مصر بود عینا برای معاویه فرستاد. معاویه وقتی که این اساس نامه را مطالعه و بررسی کرد، آن را سرشار از علم و برخوردار از عالی ترین فرازهای قانونی و نقش سرنوشت ساز کشورداری یافت؛ بهت زده شد و حالت تعجب و حرص بر پی گیری و نگهداری آن نوشته از وی نمایان گردید.

ولید بن عقبه که حاضر در مجلس بود، پیشنهاد سوزاندن اساس نامه و دیگر نامه های ارسالی از مالک و علی(ع) را مطرح کرد. معاویه گفت: بس است، تند مرو که رأی قابل قبولی نداری. ولید گفت: آیا رأی صحیح این باشد که اعلام شود چنین اثری به دست آمده، تا مردم بدانند احادیث و نوشته های ابوتراب علی(ع) نزد تو است و تو از آن بهره برداری علمی و حکومتی می کنی؟

معاویه گفت: وای برتو، آیا دستور می دهی یک اثر علمی همانند این اسناد را به آتش کشم؟ به خدا سوگند علمی جامع تر و حکیمانه تر از این آثار و نوشته ها به گوشم نرسیده است.

ولید گفت: اگر این چنین از مقام علمی و قضایی علی(ع) به شگفت آمده ای، پس از چه رو به جنگ و کشتار با وی برخاسته ای؟ معاویه بعد از قدری بگو مگو درباره زمامداران قبل از امیرالمؤمنین، علی(ع)، و سکوت گفت: بگذارید من در عهدنامه مالک اشتر تأمّل و بررسی نمایم، زیرا من نه علمی را خوانده و برخورد کرده ام که جامع تر و حکیمانه تر از آن باشد و اثری دیده ام که از حیث اشاره به آداب قضایا، احکام و سیاست این چنین پر مایه و پر محتوا باشد.

مرحوم (5) شیخ عباس قمی در منتهی الآمال می نویسد: معاویة بن ابی سفیان گفت: به خدا قسم راه فصاحت و بلاغت را بر قریش کسی غیر از علی(ع) نگشوده و قانون سخن را کسی غیر از او تعلیم نکرده است.(6)

جریر از مغیره نقل می کند: زمانی که علی(ع) به شهادت رسید، معاویه خواب بود، او را بیدار کردند و خبر شهادت آن حضرت به وی رساندند. معاویه برخاست، نشست و سپس شروع به گریه کرد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون زن وی فاخته هم از خواب بیدار شد و گفت: تو دیروز بر علی(ع) طعن می زدی و در حق وی ناسزا می گفتی و امروز برای او گریه می کنی؟

معاویه گفت: وای بر تو! من گریه می کنم

بر کسی که مردم از علم، حلم و بردباری اش محروم شدند. وای بر تو ای فاخته، آنچه از علم و فضل و سوابق او از بین رفت تو نمی دانی.(7)

عمرو بن عاص

عمرو بن عاص، اشعاری در مدح و عظمت امام علی سرود و برای معاویه فرستاد که ترجمه بخشی از آن چنین است:

سفارش های رسول خدا(ص) را در مورد علی(ع) فراوان شنیدیم، پیامبر(ص) در روز غدیر خُمّ بالای منبر رفت و ولایت علی(ع) را اعلام کرد، در حالی که همه همراهان آن حضرت حاضر بودند که (پیامبر) امیریِ مؤمنان را از طرف خدا به علی(ع) بخشید، در حالی که خوب امیر و جانشینی (برای پیامبر) بود.(8)

در تاریخ آمده روزی معاویه، دشمن سرسخت امام علی(ع) به اتفاق فرزند نابکارش یزید، و عمرو بن عاص نشسته بود؛ در این هنگام شخصی از مصر هدیه نفیسی (قالیچه نفیسی) آورد و به معاویه اهداء کرد. معاویه در آن روز پیشنهاد عجیبی به یزید و عمرو بن عاص کرد، گفت: هر یک از ما یک بیت شعر در شأن علی(ع) بگوئیم و شعر هر کدام از ما، اگر از نظر ظاهر و معنی، جالب و زیبا بود، این هدیه مال او باشد.

یزید و عمرو بن عاص پیشنهاد معاویه را پذیرفتند.

معاویه گفت:

خَیرُالوَری مِن بَعد احمد حَیدَرٌ

و النّاسُ ارضٌ و الوصیُّ سَماءٌ

یعنی: بهترین مردم بعد از پیامبر(ص)، حیدر است؛ زیرا تمام مردم به منزله زمین هستند و علی(ع) به مثابه آسمان است، و هر چه برکت از زمین به دست می آید از آسمان است؛ زیرا اگر آسمان نبارد و آفتاب به زمین نتابد...هرگز از زمین چیزی روییده نخواهد شد و حقا شعر خوبی انشاد کرده است.

عمرو بن عاص در مقابل او گفت:

و هُو الَّذی شَهِدَ العدُوُّ بفضله

و الفَضلُ ما شَهِدَت به الاعداءُ

یعنی: علی(ع) کسی است که مثل معاویه دشمن او، او را ستایش و تمجید می کند، و فضیلت آن است که دشمن بگوید: پس علی(ع) کسی است که دوست و دشمن اعتراف به فضل او دارند و او را ستایش می کنند.

یزید گفت:

کَمَلیحَةٍ شَهِدَت بِها ضَرّائُها

و الحُسنُ ما شَهِدَت به ضَرّاءُ

یعنی: علی (ع) همچون بانوی زیبا روی و نمکینی است که هووهای او، به نیکی و بزرگواری او گواهی دهند، زیبایی آن است که هووها به آن گواهی دهند.

به هر حال شعر عمرو بن عاص از نظر شیوایی عبارت، برنده تشخیص داده شد، و آن هدیه، نصیب او گردید.(9)

در مناقب خوارزمی آمده است که معاویه برای مقابله با امام علی(ع)، جهّال شام و عناصر فرومایه را فریفت، و دنیاطلبان را با مال و مقام خریداری کرد، درباره شیوه مبارزه با امام علی(ع) با مشاورانش به رایزنی پرداخت. برادرش (عقبه) گفت: ای معاویه! این کار بزرگی است که جز با عمرو بن عاص که داهیه زمان و مکّار دوران است سامان نگیرد. مردم شام نیز نسبت به او گرایشی دارند. معاویه گفت: به خدا راست گفتی، اما او از دوستداران علی است، می ترسم دعوتم را اجابت نکند.

عقبه گفت: او را با مال و مقام تطمیع کن.

معاویه نامه ای به عمرو بن عاص نوشت و در آن نامه از مظلومیت عثمان سخن گفت و خود را خلیفه عثمان خواند که قصد خون خواهی او را دارد و علی(ع) او را به قتل وی متهم کرد که معاویه در صدد جنگ با اوست.

عمرو بن عاص نامه معاویه را خواند و در پاسخ او نوشت: نامه تو را خواندم و در آن تأمّل کردم. مرا دعوت کرده ای که از اسلام شانه خالی کنم و با تو در گمراهی جسورانه ات همراه شوم و در باطل، یاور تو باشم و به روی علی(ع) شمشیر بکشم، در حالی که او برادر رسول خدا، وصیّ او، ادا کننده دین او، عمل کننده به وعده های او، همسر دختر او که سیده زنان اهل بهشت است و پدر دو سبط گرامی حسن و حسین، آقایان جوانان اهل بهشت است. چنین چیزی هرگز روا نباشد...

ابوالحسن، برادر رسول خدا و وصیّ او را، به بغی و حسد بر عثمان متهم ساختی و او را محرّک قتل عثمان شمردی که این ادّعا دروغ و تهمت است. وای بر تو ای معاویه! آیا می دانی که ابوالحسن در محضر پیامبر جانفشانی کرد، در بستر او آرمید، به اسلام سبقت گرفت و برای خدا هجرت نمود و پیامبر خدا درباره او فرمود: او از من است و من از او هستم.

و در روز غدیر خُم گفت: مَن کنتُ مولاهُ فَعَلیٌّ مولاهُ، اللّهُم والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ، و انصُر مَن نَصَرهُ و اخذُل مَن خَذَلَهُ و در روز خیبر درباره او گفت: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که او خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول او را دوست دارند. و در آن روز که مرغی بریان شده در محضر پیامبر حاضر بود و از خدا خواست که بهترین مخلوقش را بفرستد تا با او هم غذا شود، علی آمد، و در غزوه بنی نضیر فرمود: علیٌّ قاتلُ الفجَرةِ و امامُ البَررةِ و مَنصورُ مَن نَصَرهُ، مخذولٌ مَن خذلهُ؛ علی(ع) قاتل فاجران، و امام ابرار است هر که یاریش کند منصور است، و هر که دست از یاریش بردارد مخذول است.

درباره او گفت: علی امامکم بعدی؛ علی (ع) پس از من پیشوای شما است. و برای من و تو و خویشاوندانش تأکید فرمود که: من در میان شما دو چیز گرانسنگ را می گذارم: کتاب خدا و عترتم. فرمود: أنا مدینة العلم و علیٌّ بابها و تو خود می دانی ای معاویه! که آیاتی در فضیلت او رسیده که درباره هیچ کس نرسیده است؛ مانند آیات یُوفُونَ بِالنَّذْرِ...)(10) و إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ.(11) و أَفَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ.(12) و مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه.(13) و ...قُل لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی.(14) سپس به ذکر روایاتی چند از پیامبر اکرم(ص) در فضایل امیرالمؤمنین پرداخت و در خاتمه نامه نوشت: ای معاویه! این پاسخ نامه تو! نامه ای است که اگر کسی عقل یا دین داشته باشد، فزیب آن را نمی خوردی والسلام.

معاویه نامه عمرو بن عاص را گرفت و مطابق آن بار دیگر مال و ریاست را بر او عرضه داشت، اشعاری برای او نوشت و باز هم عمرو بن عاص با اشعاری پاسخ منفی داد. مجددا معاویه نامه ای نوشت و منشور ولایت مصر را همراه نامه برای او فرستاد همین جا عمرو بن عاص به فکر فرو رفت که چه کند! شب را با بی خوابی سپری کرد، در حالی که اشعاری می سرود. همین که صبح شد غلامش وردان را که مرد خردمندی بود طلبید و با وی به رایزنی پرداخت. وردان گفت: اگر با علی (ع) باشی، آخرت داری، امّا دنیا نداری و همین برای تو می ماند، و اگر به معاویه روی آوردی، دنیا داری، امّا از آخرت محرومی. تو می دانی که دنیا برایت باقی نمی ماند. حال بیندیش که کدام یک را انتخاب می کنی؟!

عمرو بن عاص لبخندی زد و اشعاری سرود بدین مضمون: وردان با هوشمندی حقیقت را بیان کرد، امّا حرص و عشق به دنیا مرا رها نمی سازد! ازاین رو با آگاهی به عواقب امر، دنیا را برمی گزینم؛ این بگفت، و رهسپار شام شد.

پسرش عبدالله و غلامش وردان، او را منع کردند و همین که به دو راهی شام و عراق رسیدند، وردان گفت: این راه عراق و راه آخرت است و آن راه، راه شام و راه دنیا! به کدامین راه خواهی پیمود؟ گفت: راه شام را.(15) به این ترتیب عمرو بن عاص دین به دنیا فروش، به عنوان یک همکار و مشاور نیرنگ باز در خدمت معاویه درآمد.

مروان حکم

مروان بن حکم در سالهای نخست هجرت پیامبر اکرم(ص) به دنیا آمد، و همراه پدرش حکم بن ابی العاص به طائف تبعید شد، او هنوز به دنیا نیامده بود، که پیامبر اسلام(ص) او را در صلب پدر لعنت کرد.

وی که پس از یزید بن معاویه به خلافت رسید، با امام سجاد(ع) روبرو شد و گفت: هیچ کس از مسلمانان بیش از علی(ع) از عثمان طرفداری نکرد و مانع کشتن او نشد.

امام سجاد(ع) فرمود: پس چرا بر منابر دشنامش می دهید؟ مروان گفت: کار ریاست و سلطنت ما جز به این گونه استوار نمی شود.(16)

فضایل امام علی(ع) از زبان خواهر عمرو بن عبدودّ

در جنگ خندق نبرد سختی بین حضرت علی(ع) و عمرو بن عبدودّ از شجاعان عرب در گرفت. در نبرد طولانی و سخت، عمرو فرصتی پیدا کرد و شمشیر خود را بر سر امیرالمؤمنین(ع) فرود آورد، به آن حضرت جراحتی رسانید، حضرت چون شیر زخم خورده شمشیری بر پای او زد و پای او را قطع کرد و عمرو، به زمین افتاد، حضرت بر سینه اش نشست، عمرو گفت: یا علی قد جلستَ منّی مجلسا عظیما؛ ای علی در جای بزرگی نشستی. آن گاه چون مرا کشتی جامه از تن من باز مکن، حضرت فرمود: این کار بر من خیلی آسان است.

ابن ابی الحدید و دیگران گفته اند: چون امیرالمؤمنین(ع) از عمرو ضربت خورد چون شیر خشمناک بر عمرو شتافت و با شمشیر سر پلیدش را از تن جدا کرد و بانگ تکبیر برآورد، مسلمانان از صدای تکبیر علی(ع) دانستند که عمرو کشته شد. پس رسول خدا(ص) فرمود: ضربت علی(ع) در روز خندق بهتر است از عبادت جنّ و انس تا روز قیامت.

خواهر عمرو، وقتی بر سر جنازه برادرش آمد، برخلاف رسم آن زمان ملاحظه کرد که جنازه برادر مثله نشده، و زره عمرو را که مثل آن در عرب پیدا نمی شد با سایر اسلحه و لباسهایش به غارت نرفته است. گفت: ماقتله الاّ کریم؛ برادر مرا نکشته است، مگر مردی کریم.

سپس از قاتل برادرش پرسید، کیست کشنده برادر من؟ جواب دادند: شمشیر خدا و شیر اسلام علی بن ابی طالب.

خواهر عمرو اشعاری سرود که ترجمه دو بیت آن چنین است: اگر برادرم را جز علی، شخص دیگر کشته بود، تمام عمرم را با گریه و زاری می گذراندم. ولی کشنده برادرم در جهان نظیری ندارد!! از سوی دیگر پدر او در شرافت و فضیلت مهتر و سرور مردم بود.(17)

نکته شایان توجّه این که زنان از نظر عواطف و احساسات بر مردان برتری دارند، و روشن است که هنگام قتل و مرگ برادر چه غوغایی برپا می کنند، آنهم چون عمرو بن عبدودّی که برابر هزار مرد جنگی به حساب می آمد! ولی بزرگواری و شخصیّت بی نظیر علی(ع) تمام این پیش بینی ها را مغلوب ساخت و خواهر وی را به مدیحه سرایی و ثناگویی واداشت!! آری علی مردی است که کافران و اهل کتاب در برابر عدالت و عظمت او پیشانی ادب بر خاک زیر پایش می سایند!!

نتیجه سخن

این همه اعترافها و گواهی ها بر حقانیت مولی الوحدین، امام علی(ع)، از جانب خلفای سه گانه و دیگران بیانگر چیست؟ وقتی که خلفا اقرار می کنند که او اعلم الناس، افقه فی دین الله، اقضی اهل المدینه است؛ آن گاه اظهار می کنند: بدون او قادر بر حلّ مشکلی نیستند(18) آن گاه که او را مولای خود و مولای هر مؤمن و مؤمنه ای می دانند و اعتراف به صدور حدیث منزلت و حدیث غدیر می کنند، و آنجا که در قضاوت بین مردم و بیان حکم الهی اشتباه می کنند و امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(ع) آنها را به اشتباهشان آگاه می کند و از خطایی که کرده اند بازمی دارد؛ و آن گاه که علی(ع) را در مناظره یهود و نصاری به کمک می طلبند و خود قادر به پاسخگویی نیستند؛ همه این اعترافها گواه چیست؟ آیا براستی بر طبق اسلام به خلافت رسیده و بر اساس شریعت اسلام حکم کرده اند؟ اگر حدیث ثقلین می گوید: با تمسّک به اهل بیت و قرآن کریم هرگز گمراه نمی شوید، چگونه این حدیث را کنار گذاشته و به غیر اهل بیت عصمت و طهارت تمسّک بجوئیم؟ آیا می توانیم هم به روش خلیفه ثانی باشیم که گفت: کتاب خدا ما را کافی است؛ و هم در روش پیامبر اعظم اسلام(ص) قرار بگیریم که فرمودند: کتاب خدا، با عترت سبب هدایت و نجات شماست؛ إن تمسّکتم بهما لن تضلُّوا أبدا

آیا نجات امّت اسلام در روش و بیان رسول خدا(ص) است که قرآن درباره او فرمود: و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحیٌ یوحی...؛(19) یا در روش خلیفه دوم که در بسیاری از موارد گفت: لولا علیٌّ لهلک عمر و نیز گفت: أعوذ بالله من معضلة لا علی بها و نیز گفت: علیٌّ اقضانا؟

با توجه به مطالب یادشده، ما به حکم عقل و برهان معرفت و عبودیت، و حدیث ثقلین و منزلت، و حدیث سفینه و... به کسی تمسّک می جوییم و ولایت کسی را بر گردن می نهیم که پیامبر اعظم(ص) از طریق وحی او را عِدل قرآن کریم قرار داده و تمسّک به او را مایه نجات و هدایت بشریت دانسته، و خلفای سه گانه خود را با نبود او از اداره امور مملکتی و قضاوت بین مسلمانان و پاسخگویی در برابر دیگران عاجز می دانستند.

هدف نویسنده از آوردن کلمات اندیشمندان اهل سنت و اندیشمندان غیر شیعی، برای تبیین و نشان دادن بزرگی شخصیت آن امام همام نبوده است؛ زیرا شخصیت علی(ع) احتیاج به استمداد از گفتارها و افکار دیگران ندارد و عظمت خود ساخته آن بزرگوار به هیچ گونه پشتوانه ای نیازمند نیست. وجود امام علی(ع) چون وجود عقل است که هر چیز باید بدو سنجیده شود، و ارج و قابلیت هر پدیده به پایگاه عالی او منتهی گردد و او را تنها باید به خود و فروغ ذات خود شناخت. این شخصیت، این انسان، که آیینه صفات خداوندی است، به هیچ معرّفی جز نشان دادن شخصیتش با بیان ارزشهایی که خدا و رسولش برای وی بیان کرده اند، نیازمند نیست. علی(ع) را با کدام گفتار و افکار می توان سنجید. علی اقیانوس بیکرانه ای است که دست یافتن بر اعماق ذخایر و گنجینه های فضیلت و دانشش کار هیچ شناور و غوّاصی نیست. امّا در عین حال ما انسانهای خاکی که خود را شیعه و تابع آن حضرت می دانیم، باید بکوشیم که در پیمودن راه زندگی، این انسان مقدّس را که همه دقایق عمرش را با درخشان ترین برنامه به پایان برده است درست بشناسیم، تا او و طرز اندیشه و عمل او در روح و روان ما تجسّم یابد و ما را دایم به پیروی و اقتدای به او وادار کند، و فضایلش برای ما سرچشمه تولید فضایل باشد؛ براین اساس در این نوشتار مختصر خواسته ایم که به سوی این آقیانوس بیکران با وسایل گوناگون راه یابیم، و در پی بردن به این موجود شگفت انگیز و معمای خلقت، از نیروی فکری دیگران استمداد جوییم و به وسیله رشته های تابنده افکار با این خاور تابناک بیشتر آشنا شویم. در این گونه نظرها، که بسیاری از گذشتگان و معاصران از مذاهب مختلف درباره آن امام همام اظهار شده است تنها عظمت و سرافرازی برای صاحبان این نظرهاست که توانسته اند هر یک در حد امکان خود، این روح بی کران را بشناسند و این فروغ پایدار را با چشم بصیرت خویش بنگرند و به این شعاع آسمانی با دیده اعجاب و حقیقت شناسی خیره شوند، و با نورافکن عقل و احساسات، مردی نورانی را در خلال تاریخی تاریک و پر حوادث جستجو کنند، تاریخ به وسائل گوناگون دست می زد تا شاید بتواند از گسترش این فروغ تابان بکاهد و در برابر آن ابرهای تیره و پوشاننده ای به وجود آورد. امّا تلألؤ شگفت آور حقیقت به پهن شدن و نفوذ خود ادامه داد و اندیشه های بلند انسانهای آزاد و روشنفکر را به خود جلب کرد، تا در ظلمات تاریخ سرچشمه حیات فضایل و بخشنده بقای انسانیت را بیابند. براین اساس، دوستداران و ارادتمندان آن حضرت، به شکل های مختلف خاکساری خویش را نسبت به آستان مقدس و گرامی اش اظهار داشته اند و قطعا قطره ای از دریای بیکران کرامات و فضایل آن امام همام را دریافت و بیان کرده اند، تا از منظری دیگر بر آن حضرت بنگریم و آن بزرگوار را از زبان دیگران مورد بررسی قرار دهیم.

خوش تر آن باشد که وصف دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

در فراز پایانی این نوشتار، به برخی از گفته ها و اعترافات دشمنان آن حضرت اشاره شد؛ بیان این سخنان و اعترافات، ماهیّت مخالفان و دشمنان آن حضرت را برای همگان روشن می نماید؛ زیرا هر انسان عاقل و صاحب خرد، خطاب به دشمنانی چون معاویه خواهد گفت: اگر علی(ع) چنین بود، چرا در مورد آن حضرت آن گونه رفتار کردید؟ آیا این گونه رفتار با ولیّ خدا، نشانه آلودگی در دنیا و هواپرستی نیست؟ همچنین دستاورد دیگر این گونه مطالب، این است که: طرفداران و عمّال و کارگزاران شجره ملعونه بنی امیّه و دیگر دشمنان آن حضرت، با وجود بغض و کینه ای که نسبت به آن امام همام در ضمیر خبیث خویش داشتند، در مواضع متعددی به عظمت و کمال آن امام بزرگوار اعتراف کرده اند.

سخن آخر: از آنچه ذکر شد، به روشنی درمی یابیم که فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) از لا به لای پرده های ضخیم تاریکی عبور نموده و شرق و غرب عالم را پر کرده است، در حقیقت می توان این مسئله را جزء خوارق عادات زندگی آن امام همام بر شمرد و آن را مصداق روشن آیه شریفه: یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ(20) آنها می خواهند نور خدا را با دهان های خود خاموش سازند، ولی خدا نور خود را کامل می کند، هر چند کافران خوش نداشته باشند.

علی نور خداست و نور خدا خاموش شدنی نیست و اگر تمام عالم جمع شوند نمی توانند آن را خاموش کنند. بسیار تلاش کردند و می کنند تا نور او را خاموش کنند، امّا روز به روز، این نور پر فروغ تر شد و می شود، تا جایی که دشمنان قسم خورده حضرتش به آن اعتراف نمودند. الفضل ما شهدت به الاعداء؛ فضیلت آن است که دشمنان بر آن گواهی دهند.

و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 114 و 174.

2. محمد ابراهیم سراج، امام علی )ع(، خورشید بی غروب، ص345.

3. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 33، ص 50.

4. محمد ابراهیم سراج، امام علی)ع(، خورشید بی غروب، ص 345.

5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6،ص 72 - 74.

6. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج 1،ص 252،نشر پیام آزادی، تهران، چاپ اول،1379 ش.

7. شیخ الاسلام، ابراهیم بن محمد حموینی، فرائدالسمطین، ج 1، ص 372 - 373، چاپ اول، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، بیروت، 1400 ق.

8. ابن عساکر، ترجمة الامام علی بن ابی طالب )ع(، از تاریخ دمشق، ج2، ص 89.

9. حکایتهای شنیدنی، ج 4،ص 36.

10. سوره انسان،آیه 7.

11. سوره مائده، آیه 55.

12. سوره هود،آیه 17.

13. سوره احزاب،آیه 23.

14. سوره شوری،آیه 23.

15. مناقب خوارزمی، ص 129 - 130.

16. محمد ابراهیم سراج، امام علی )ع(، خورشید بی غروب، ص352.

17. ابن ابی الحدیدة شرح نهج البلاغه، ج 1،ص 20 - 21.

18. چنان که در منابع اصیل اسلامی شیعه و سنی آمده است که: هرگاه مشکل علمی و قضایی برای هر یک از خلفا در دوران خلافتشان پیش می آمد به آن امام همام مراجعه می کردند. درباره خلیفه دوم آمده است که وی بارها به عجز خود و دانش و فضل بیکران امام علی)ع( اعتراف نموده است که مرحوم علامه امینی در الغدیر 73 مورد از اعترافهای وی )خلیفه دوم( را به طور مستند ثبت کرده است. ) به عنوان نمونه ر.ک: مسند احمد، ج 2،ص 352 صواعق المحرقه، ص 76 ریاض النضره، ج 2،ص 194،ص 244 198 - 197؛ تذکرة الخواص، ص 87 88 85 ؛ مناقب خوارزمی، ص 60 58 48 ؛ تاریخ ابن عساکر، ج 2،ص 325 تاریخ ابن کثیر، ج 7، ص 359 ؛طبقات ابن سعد، 860 -461 - 459 و دیگر منابع اصیل اهل سنت...(.

19. سوره نجم، آیه 4 و 3.

20. سوره صف، آیه 8.