میلاد امام پاکی و روشنایی، ستاره راهنمای بشریت، گنجینه ی ارزشمند کرامت، برگزیده ی خداوند سرمد حضرت امام هادی(ع) تهنیت باد

26 Sep 2015
کد خبر : 6711368
تعداد بازدید : 629

امام هادی (علیه‌السلام) پیشوای دهم شیعیان است. نام آن بزرگوار، علی و معروف‌ترین القابش، نقی و هادی است. آن معصوم را با کنیه « ابوالحسن» می‌شناسند. البته در اصطلاح راویان شیعه، ایشان به «ابوالحسن ثالث» شهرت دارند؛ زیرا پیش از ایشان، کنیه امام هفتم و امام هشتم (علیهم ا‌السلام) نیز «ابوالحسن» بود. پدر آن بزرگمرد، پیشوای نهم شیعیان، حضرت امام جواد (علیه‌السلام) و مادرش زنی با فضیلت و باتقوا، به نام «سمانه» بود. حضرت هادی (علیه‌السلام) در سال 220 هـ.ق، پس از شهادت پدر گرامیش، خلعت امامت پوشید

   در فضائل امام هادی علیه السلام  

 

 

زندگی نامه - امام هادی علیه السلام

امام هادی (علیه‌السلام) پیشوای دهم شیعیان است. نام آن بزرگوار، علی و معروف‌ترین القابش، نقی و هادی است. آن معصوم را با کنیه « ابوالحسن» می‌شناسند.

البته در اصطلاح راویان شیعه، ایشان به «ابوالحسن ثالث» شهرت دارند؛ زیرا پیش از ایشان، کنیه امام هفتم و امام هشتم )علیهما‌السلام) نیز «ابوالحسن» بود. پدر آن بزرگمرد، پیشوای نهم شیعیان، حضرت امام جواد (علیه‌السلام) و مادرش زنی با فضیلت و باتقوا، به نام «سمانه» بود.

حضرت هادی (علیه‌السلام) در سال 220 هـ.ق، پس از شهادت پدر گرامیش، خلعت امامت پوشید.

خلفای عباسی زمان امام:

 آن حضرت در طول حیات خویش، حکومت هفت خلیفه عباسی را تحمل کرد که عبارتند از: "مأمون"، "معتصم"، "واثق"، "متوکل"، "منتصر"، "مستعین" و "معتز". در میان این افراد، حکومت "مأمون"، پیش از امامت آن جناب، خاتمه یافت. از این هفت نفر، رفتار "واثق" و "منتصر" با علویان سخت نبود و آنان تا حدودی در رفاه بودند. "منتصر" که از تباه‌کاری‌های پدرش به ستوه آمده بود، وی را در حال مستی بر قتل رساند و به حکومت رسید.

او در طول حکومت شش ماهه خویش، رفتاری مناسب با شیعیان و علویان داشت. به جز این دو نفر، بقیه تا می‌توانستند، شیعیان را می‌آزردند و با آنان بدرفتاری می‌کردند. اینان بر اهل بیت (علیهم‌السلام) نیز که انسان‌هایی والامقام و گرانمایه بودند، سخت می‌گرفتند. خاندان عباسی، همواره حیله‌ها و نقشه‌های گوناگونی را برای خاندان نبوت و امامت در نظر داشتند.

علت بدرفتاری‌های عباسیان با معصومان (علیهم‌السلام) این بود که آنان، چون خورشیدی بودند که می‌درخشیدند و همه را به خود جلب می‌کردند.

سپس می‌کوشیدند تا پیروان خود را هدایت کنند و از نادرستی‌ها باز دارند. همین امور سبب می‌شد که هدایت یافتگان، عملکرد نادرست و رفتار نامطلوب خلفا و اطرافیانشان را بشناسند و از آنان انتقاد کنند و این امر، نتیجه‌ای جز روگردانی مردم از ظالمان عباسی در پی نداشت.

"عباسیان" برای کم‌فروغ کردن جلوه اهل بیت (علیهم‌السلام) سعی می‌کردند، از افراد دیگری تبلیغ کنند تا مبادا کسی به سوی امامان معصوم گرایش یابد. برای مثال، "متوکل" با نقل خواب‌های ساختگی، مردم را به پیروی از "محمدبن ادریس شافعی"، تشویق می‌کرد. همچنین این ستمگران، امامان را در منطقه‌ای نزدیک خود و زیرنظر خود محدود می‌کردند و اجازه نشر معارف اسلام را به ایشان نمی‌دادند. "متوکل عباسی" در سال 243 هـ.ق امام را محترمانه از "مدینه" به "سامرا" تبعید کرد.

ایشان بعدها در "سامرا" فرمودند: «مرا به اجبار از "مدینه" به "سامرا" آوردند». علت این احترام، آن بود که مأموران حکومتی نتوانستند هیچ بهانه‌ای برای آزار ایشان به دست آورند. سپس آن گرامی در منزلی در کنار اردوگاه نظامی "متوکل"، جای گرفت. مزدوران عباسی، در ابتدای ورود، آن حضرت را به محله گدایان بردند و در آنجا سکنی دادند و سپس به منزل دیگری بردند.

مقصود آنان از این حرکت، تحقیر آن والا مقام بود. خیرخواهی امام؛ حتی بر دشمنان: "متوکل" و دیگر خلفای ستمگر عباسی، همواره در ظاهر خود را دوستدار امام جلوه دادند تا مردم را بفریبد، ولی هیچ گاه از آزار ایشان، دست برنداشتند.

آنان، چنان رعب و وحشت را حکمفرما کرده بودند که مردم جرأت بهره‌گیری از ایشان را نداشتند. خلفای غاصب عباسی، در حالی به اهل بیت (علیهم‌السلام) و پیروانشان، سخت می‌گرفتند که ایشان همواره خیرخواه دیگران بودند.
آنان حتی با دشمنانشان با انسانیت برخورد می‌کردند؛ ولی متأسفانه جز بدی چیزی نمی‌دیدند. برای مثال، متوکل عباسی، بر اثر دملی که در بدنش ایجاد شده بود، سخت بیمار شد؛ چنان که در شرف مرگ بود مادرش نذر کرده بود اگر او بهبود یافت، مقدار زیادی پول، از دارایی خود، نزد ابوالحسن، علی بن محمد بفرستد.

"فتح بن خاقان"، وزیر و منشی متوکل، به وی گفت: «ای کاش! نزد این مرد (امام هادی (علیه‌السلام) ) می‌فرستادی. او راه معالجه را می‌داند». "متوکل"، شخصی را نزد حضرت فرستاد. او دارویی تجویز کرد، که حال "متوکل" خوب شد. مژده بهبودی او را به مادرش دادند؛ وی ده‌هزار دینار نزد حضرت فرستاد و مهر خود را بر آن کیسه زد. در مقابل، وقتی متوکل، بهبود یافت و جریان هدیه مادرش را شنید، به دربان خود، سعید گفت: «شبانه به او حمله کن و هر چه پول و اسلحه نزدش بود، بردار و پیش من بیاور». دربان شبانه به منزل ابوالحسن (علیه‌السلام) رفت.

آن حضرت در حالی که لباس و کلاه پشمی داشت، بر سجاده‌ای حصیری نماز می‌خواند. دربان، همه جا را گشت، ولی تنها چیزی که یافت، کیسه‌ای پول با مهر مادر متوکل و یک شمشیر ساده در غلاف بود. او آنها را نزد "متوکل" برد. "متوکل"، مادرش را طلبید و ماجرا را پرسید. مادرش ماجرا را گفت و "متوکل" آن اموال را بازگرداند.

تمجید اهل تسنن از امام: اگر شیعیان و علاقه‌مندان به آن حضرت، از ایشان تعریف و تمجید کنند، ممکن است مقبول نیفتد، ولی نقل سخنان دیگران درباره ایشان شنیدنی است.

اینجا فقط به چند مورد اشاره می‌کنیم:

الف) "خیرالدین زرکلی" می‌گوید: «"علی"، ملقب به "هادی"، ... یکی از پرهیزگاران نیکوکار است.»

ب) "ابن حجر هیثمی" می‌آورد: «ابوالحسن، در علم و سخاوت، وارث پدرش بود.»

 ج) "ابن کثیر" درباره ایشان می‌گوید: «او عابدی وارسته و زاهدی بی‌همتا بود.» سیره عملی و اخلاقی حضرت: درباره عبادت آن جناب آورده‌اند که بسیار عبادت می‌‌کرد.

آن حضرت با آنکه از گناهان دور بود، شبانگاه این گونه با خدا مناجات می‌کرد: «بارالها! گناهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده است. تلاشش را بی‌نتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده.»

شخصی به نام "اسحاق جلاب" درباره سخاوت آن جناب چنین می‌گوید: من برای ابوالحسن،گوسفندان زیادی خریدم.
وی مرا خواست و از اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آنجا را نمی‌شناختم. سپس دستور داد تا تمامی آن گوسفندان را میان فقرا تقسیم کنم.درباره حلم و بردباری و بخشش آن جناب آورده‌اند که "بریحه عباسی"، حاکم مدینه، یکی از عاملان تبعید امام به سامرا بود.

"بریحه" هنگام تبعید امام، ایشان را همراهی کرد و در میان راه به امام گفت: «اگر نزد "متوکل" از من شکایت کنی، تمامی درختان شما را در مدینه آتش می‌زنم و خدمتکاران شما را می‌کشم.» امام فرمود: «شکایت تو را نزد خدا بردم و بر غیر خدا، عرضه نخواهم داشت». "بریحه" با شنیدن سخن امام، به پای امام افتاد و با گریه و زاری از امام (علیه‌السلام) تقاضای عفو و بخشش کرد.

آن‌گاه امام فرمود: «تو را بخشیدم» فعالیت‌ها: از کارهای مهم امام هادی (علیه‌السلام) که امامان قبل از ایشان هم، به آن بسیار اهمیت می‌دادند، حفظ خط فکری و فرهنگی تشیع و جلوگیری از القائات مخالفان بود.

به همین دلیل، ایشان به تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته‌ای چون: "ابن سکیت اهوازی"، "عبدالعظیم حسنی"، "اسماعیل بن مهران" و.... پرداخت. همچنین امام هادی (ع) برای معرفی سیمای تابناک اسلام، جلسات متعددی را برای بحث پیرامون مسائل مختلف عقیدتی، فکری و اجتماعی برگزار می‌کرد و به سؤالات و شبهات پاسخ می‌داد. شهادت حضرت: سرانجام آن حضرت در سوم رجب سال 254هـ.ق بر اثر مسمومیت به شهادت رسید.

طبق نقل برخی مورخان، "معتمد"، برادر "معتز"، به آن حضرت زهر داده است. آن حضرت پس از33 سال امامت و رهبری در سامرا به خاک سپرده شد. در تشییع پیکر پاک ایشان، بزرگان شهر حضور داشتند و جمعیتی جمع شده بود که "سامرا" در تاریخ خود، هرگز نمونه آن را ندیده بود.


 

 

زمینه های جامعه شناختی رفتار سیاسی امام هادی علیه السلام

برای بررسی رفتار سیاسی امام هادی نخست لازم به نظر می رسد که باید به دوره های زندگی ایشان اشاره کرد . آن حضرت در سن شش سالگی به امامت رسید و چون پیشتر امام جواد علیه السلام در هشت سالگی به امامت رسیده بود از این بابت برای شیعیان در پذیرش امامت او مشکلی پیش نیامد . جز عده کمی که به امامت موسی مبرقع معتقد شدند و پس از مدتی انان نیز به امامت امام هادی (ع) گردن نهادند .

 رفتار سیاسی خاصی برای امام در این دوره شاید نتوان مثال زد گر چه امام در این سن هم به برخوردهای سیاسی با حکومت وقت پرداخت . امام تا سن 15سالگی معاصر معتصم همان قاتل پدرش بود . گرچه گزارشهای مفصل و حتی مجملی درباره این دوره از زندگی امام در دسترس نیست اما می توان این دوره را با دوره زندگانی امام رضا و هارون و امام کاظم و منصور مقایسه کرد .

وجه شباهت این است که ائمه ما پس از شهادت پدرانشان به وسیله خلیفه عباسی از گزند خلیفه قاتل نسبت به خود در امان بوده اند .چرا که خلیفه قدرت بر شهادت دو امام در دوران حکومتی خود را نداشته و شهادت امام پیشین برایش دردسرهای روحی و اجتماعی خاصی می آفرید .سالهای 15 تا 20سالگی امام همزمان با حکومت واثق شد و پس از واثق امام تا 38 سالگی خود همدوران متوکل بود .پس از متوکل فرزندش منتصر شش ماه حکومت کرد و مستعین تا 42سالگی امام خلیفه بود که پس از مرگش معتز تا سال 255 هجری که امام در این هنگام 45 ساله بود خلافت کرده و دست خود را به خون امام آغشته کرد .از مشخصه های حکومت عباسی در این دوره 1- زوال هیبت و عظمت خلافت است ، از دوره متوکل به بعد ترکان وارد دستگاه خلافت شدند و جای ایرانیان را گرفتند ،کار به جایی رسید که خلافت یک مقام تشریفاتی شد . در عین حال هرگاه احساس خطری از سوی مخالفان می شد خلفا و کارمندان و اطرافیان در سرکوبی و نابودی مخالف یکصدا میشدند .

دومین مشخصه این دوران خوش گذرانی و هوسرانی دربار و شخص خلیفه است . کار خلفا در این دوره خوش گذرانی و شب نشینی و میگساری بود و کار به جایی کشید که دربار عملا میکده شد .از دیگر مولفه های شناخت این دوران ، ظلم و ستم و بیدادگری و خودکامگی و گسترش آن در این دوره بود . صرف هزینه های فراوان در خوش گذرانی ها و برپایی مجالس عیش و نوش و ساخت و ساز قصر های مجلل و تفرحگاههای بی نظیر ،بار سنگینی را بر دوش مردم گذاشته بود و جان مردم به لب رسیده بود .

در این زمانه نهضتها و قیامهای علویان و غیر علویان گستردگی ویژه ای پیدا کرد به طوری که این قیام ها به خبرهای روزمره جامعه عباسی تبدیل شد .گرچه این قیام ها به شدت سرکوب می شد اما اثر خود را برجا می گذاشت . و نارضایتی ها را تداوم می بخشید .در فاصله سالهای 219 تا270قمری تعداد 18 قیام ضبط شده است . در اینچنین جامعه ای که التهاب از سر و رویش می بارد رفتار سیاسی امام باید به گونه ای باشد که تنش زا نباشد و جان و مال شیعیان را از تیغ آماده عباسیان برهاند و الا ،شیعیان نیز در بین و همراه با دیگر مخالفان به شدت سرکوب می شدند .اما مبا توجه به این اوضاع و احوال ،کارهای سیاسی خود را با فعالیتهای زیر زمینی و مخفیانه آغاز می کند .موید این معنا بویژه در دوره متوکل این گزارش است ؛ محمد بن شرف می گوید : همراه امام هادی در مدینه راه میرفتم .
امام فرمود : آیا تو پسر شرف نیستی ؟عرض کردم : آری . آنگاه خواستم از حضرت پرسشی کنم ،امام بر من پیشی گرفت و فرمود :« ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل ،برای طرح سوال مناسب نیست » ! (بحار الانوار،تهران مکتبة الاسلامیه ،ج 50،ص176 ؛کشف الغمه ،تبریز : مکتبه بنی هاشمی ،ج 3 ص 175 )

این حادثه تنها جلوه ای از اختناق در دوره امام علیه السلام است .امام هادی در برقراری ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند ،ناگزیر همین روش مخفی کاری را رعایت کردند و وجوه و هدایای آنان را با نهایت پنهان کاری تحویل می گرفت .نمونه ای از این موارد : محمد بن داود قمی و محمد طلحی نقل می کنند : اموالی از قم و اطراف آن که شامل خمس و نذور و هدایا و جواهرات بود ،برای امام ابوالحسن هادی حمل می کردیم . در راه پیک امام در رسید و به ما خبر داد که باز گردیم فزیرا مقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست . ما بازگشتیم و آنچه نزدکان بود همچنان نگه داشتیم تا آنکه پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود بار کنیم . آنها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم . ما اموال را به همی کیفیت حمل کردیم و فرستادیم .بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم ،فرمود به اموالی ک فرستادید بنگرید ! دیدیم اموال در خانه امام به همان حال محفوظ است .(مجلسی ، بحارالانوار ، ج 50 ص 185) .هر دو نمونه به صورت خوبی اوضاع هراسان آنزمان را به تصویر می کشد .گر چه مشخص نیست این حادثه در مدینه اتفاق افتاده یا در سامراء اما شدت خفقان را نشان می دهد .حال که مشخصات جامعه آن عصر را دانستیم ، وضیعت حکومت و مناسبتش با مردم و مخالفان تا حدی روشن شد ،اکنون در پی کشف رفتار های امام در این دوره خواهیم بود .

یکی از مهمترین سازمان ها و تشکیلات آن دوره را می توان شبکه ارتباطی وکالت دانست که امام علیه السلام به تدبیر امور آن و اداره اش می پرداخت و گرچه حکومت فضای اختناق را بیشتر می نمود اما امام توانست به پویایی این نهاد پرداخته ،ضمان شوکت آنرا بنماید .هدف اصلی این سازمان جمع آوری خمس ، زکات ،نذوز و هدایا از مناطق مختلف بوسیله وکیلان و تحویل آن به امام ،و نیز حمل و نقل پرسش ها و پاسخ ها بین امام و شیعیان بود . آنحضرت گرچه در سامراء حضور داشت اما به مانند پدر بزرگوارش به نصب وکلاء پرداخت و کارهای آنان را زیر نظر داشت . و عدم دسترسی آسان به امام ، وظائف وکلاء را افزایش داد و وکیلان نیز شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهار ناحیه تقسیم کرده بودند .

نخست : بغداد ،مدائن و عراق ( کوفه ) را شامل میشد .
دوم : بصره و اهواز را شامل بود .
سوم : قم و همدان بود .
چهارم : حجاز ،یمن و مصر بود .اوضاع اجتماعی پر بود از اختناق ،تا آنجا که امام هادی به ایوب بن نوح می نویسد : ای ایوب به هیچ یک از مردم بغداد و مدائن اجازه تماس با من را نده . این سخن گرچه فشار زمانه و زمامداران را به امام هادی (ع) می رساند ،از سوی دیگر حامل این سخن است که اجازه دیدار شیعیان با امام را وکلاء صادر میکرده اند.نامه نگاری های مختلف امام ،به وکلاء و معتمدانش بیانگر آن است که امام تنها از این راه می توانسته با دیگران در ارتباط باشد و حتی ارتباط حضوری هم در بسیاری از موارد غیر ممکن بوده است . البته بعضی از وکلاء لو رفته و دستگیر شدند و در دوره متوکل بود که بعض وکلای امام در بغداد ،مدائن و کوفه زیر شکنجه از دنیا رفتند .این حالت اجتماعی ،زیرکی خاصی از امام را میطبید و امام که زیرک ترین مردمان بود با توجه به شرایو و احوال جامعه ،نوعی مبارزه نرم و بی تنش را با حکومت پی گیری کرد .در سخترین شرایط رابطه امام و وکلاء قطع نشد و پرسشگری و پاسخ بری همچنان بردوام بود . عبدالله بن محمد هاشمی فرماندار وقت مدینه به خلیفه یعنی متوکل نامه ای نوشت و او را از فعالیت های امام بیم داد و پایگاه اجتماعی آنحضرت را برای متوکل تشریح کرد .(بحارالانوار ،ج 50 ص200؛ الارشاد ،شیخ مفید ،قم : بصیرتی ، ص 33).

اما امام نیز نامه ای به متوکل نوشت و ادعاهای عبدالله را که غالبا مبنی بر تلاش امام برای جنگ مسلحانه بود را رد کرد .نامه عبدالله نشان میدهد که فرماندار حریف امام نشده است که از خلیفه کسب تکلیف می کند و الا راسا وارد عمل می شد . متوکل در نهایت مجبور میشود با نامه ای به ظاهر محترمانه امام را به سامراء فرا بخواند. گزارش یحیی بن هرثمه از همراهی امام در سفر ازمدینه به سامراء جلوه هایی از رفتار امام را برای ما آشکار می سازد . او آورده است : وارد مدینه شدم ... پس از ورود من به خانه او ...اظطراب و ناراحتی عجیبی در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون از مردم برخاست که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم . با دقت در رفتار مردم با این حادثه عظمت شخصیت امام بیش از پیش برای ما روشن می شود و از سوی دیگر به این نگته دقیق می شویم که امام در طی مدتش در مدینه به نحوی با آنان برخورد نموده که دوری او را به هیچ وجه نمی پذیرند و این همان نتیجه جنگ نرم امام با حکومت و تربیت یاران و هواداران است.

 احادیث گهربار از امام هادی علیه السلام

  قالَ علیه السلام : مَنِ اتَّقیَ اللّهَ یُتَّقی ، وَمَنْ اءطاعَ اللّهَ یُطاعُ، وَ مَنْ اءطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقینَ، وَمَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقینَ.
ترجمه :
فرمود: کسی که تقوی الهی را رعایت نماید و مطیع احکام و مقرّرات الهی باشد، دیگران مطیع او می شوند.
و هر شخصی که اطاعت از خالق نماید، باکی از دشمنی و عداوت انسان ها نخواهد داشت ؛ و چنانچه خدای متعال را با معصیت و نافرمانی خود به غضب درآورد، پس سزاوار است که مورد خشم و دشمنی انسان ها قرار گیرد.


  قالَ علیه السلام : مَنْ اءنِسَ بِاللّهِ اسْتَوحَشَ مِنَ النّاسِ، وَعَلامَةُ الاُْنْسِ بِاللّهِ الْوَحْشَةُ مِنَ النّاسِ.
ترجمه :
فرمود: کسی که با خداوند متعال مونس باشد و او را انیس خود بداند، از مردم احساس وحشت می کند.
و علامت و نشانه اءنس با خداوند وحشت از مردم است یعنی از غیر خدا نهراسیدن و از مردم احتیاط و دوری کردن .

   قالَ علیه السلام :السَّهَرَ اءُلَذُّ الْمَنامِ، وَالْجُوعُ یَزیدُ فی طیبِ الطَّعامِ.
ترجمه :
فرمود: شب زنده داری ، خواب بعد از آن را لذیذ می گرداند؛ و گرسنگی در خوشمزگی طعام می افزاید یعنی هر چه انسان کمتر بخوابد بیشتر از خواب لذت می برد و هر چه کم خوراک باشد مزّه غذا گواراتر خواهد بود .


  قالَ علیه السلام : لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إ لَیْهِ، فَإ نَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ.
ترجمه :
فرمود: از کسی که نسبت به او کدورت و کینه داری ، صمیّمیت و محبّت مجوی .
همچنین از کسی که نسبت به او بدگمان هستی ، نصیحت و موعظه طلب نکن ، چون که دیدگاه و افکار دیگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آن ها می باشد.


  قالَ علیه السلام : الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَالزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَالْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داعٍ إ لَی الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ، وَالبُخْلُ اءذَمُّ الاْ خْلاقِ، وَالطَّمَعُ سَجیَّةٌ سَیِّئَةٌ.
ترجمه :
فرمود: حسد موجب نابودی ارزش و ثواب حسنات می گردد.
تکبّر و خودخواهی جذب کننده دشمنی و عداوت افراد می باشد.
عُجب و خودبینی مانع تحصیل علم خواهد بود و در نتیجه شخص را در پَستی و نادانی نگه می دارد.
بخیل بودن بدترین اخلاق است ؛ و نیز طَمَع داشتن خصلتی ناپسند و زشت می باشد.


  قالَ علیه السلام : الْهَزْلُ فکاهَةُ السُّفَهاءِ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ.
ترجمه :
فرمود: مسخره کردن و شوخی های - بی مورد - از بی خردی است و کار انسان های نادان می باشد.


  قالَ علیه السلام : الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.
ترجمه :
فرمود: دنیا همانند بازاری است که عدّه ای در آن برای آخرت سود می برند و عدّه ای دیگر ضرر و خسارت متحمّل می شوند.


  قالَ علیه السلام : النّاسُ فِی الدُّنْیا بِالاْ مْوالِ وَ فِی الاَّْخِرَةِ بِالاْ عْمالِ.
ترجمه :
فرمود: مردم در دنیا به وسیله ثروت و تجمّلات شهرت می یابند ولی در آخرت به وسیله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد.



  قالَ علیه السلام : مُخالَطَةُ الاْ شْرارِ تَدُلُّ عَلی شِرارِ مَنْ یُخالِطُهُمْ.
ترجمه :
فرمود: همنشین شدن و معاشرت با افراد شرور نشانه پستی و شرارت تو خواهد بود.


 قالَ علیه السلام : أ هْلُ قُمْ وَ أ هْلُ آبَةِ مَغْفُورٌلَهُمْ ، لِزیارَتِهِمْ لِجَدّی عَلیّ ابْنِ مُوسَی الرِّضا عَلَیْهِ السَّلامُ بِطُوس ، اءلا وَ مَنْ زارَهُ فَأ صابَهُ فی طَریقِهِ قَطْرَةٌ مِنَ السَّماءِ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَی النّارِ.
ترجمه :
فرمود: اءهالی قم و اءهالی آبه یکی از روستاهای حوالی ساوه آمرزیده هستند به جهت آن که جدّم امام رضا علیه السلام را در شهر طوس زیارت می کنند.
و سپس حضرت افزود: هر که جدّم امام رضا علیه السلام را زیارت کند و در مسیر راه صدمه و سختی تحمّل کند خداوند آتش را بر بدن او حرام می گرداند.


  عَنْ یَعْقُوبِ بْنِ السِّکیتْ، قالَ: سَاءلْتُ أ بَاالْحَسَنِ الْهادی علیه السلام : ما بالُ الْقُرْآنِ لا یَزْدادُ عَلَی النَّشْرِ وَالدَّرْسِ إ لاّ غَضاضَة ؟
قالَ علیه السلام : إ نَّ اللّهَ تَعالی لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دُونَ زَمانٍ، وَلالِناسٍ دُونَ ناسٍ، فَهُوَ فی کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضُّ إ لی یَوْمِ الْقِیامَةِ.
ترجمه :
یکی از اصحاب حضرت به نام ابن سِکیّت گوید: از امام هادی علیه السلام سؤ ال کردم : چرا قرآن با مرور زمان و زیاد خواندن و تکرار، کهنه و مندرس نمی شود؛ بلکه همیشه حالتی تازه و جدید در آن وجود دارد؟
امام علیه السلام فرمود: چون که خداوند متعال قرآن را برای زمان خاصّی و یا طایفه ای مخصوص قرار نداده است ؛ بلکه برای تمام دوران ها و تمامی اقشار مردم فرستاده است ، به همین جهت همیشه حالت جدید و تازه ای دارد و برای جوامع بشری تا روز قیامت قابل عمل و اجراء می باشد.


 قالَ علیه السلام :الْغَضَبُ عَلی مَنْ لا تَمْلِکُ عَجْزٌ، وَ عَلی مَنْ تَمْلِکُ لُؤْمٌ.
ترجمه :
فرمود: غضب و تندی در مقابل آن کسی که توان مقابله با او را نداری ، علامت عجز و ناتوانی است ، ولی در مقابل کسی که توان مقابله و رو در روئی او را داری علامت پستی و رذالت است .


  قالَ علیه السلام : یَاْتی عَلماءُ شیعَتِنا الْقَوّامُونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّینا وَ اءهْلِ وِلایَتِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَالاْ نْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تیجانِهِمْ.
ترجمه :
فرمود: علماء و دانشمندانی که به فریاد دوستان و پیروان ما برسند و از آن ها رفع مشکل نمایند، روز قیامت در حالی محشور می شوند که تاج درخشانی بر سر دارند و نور از آن ها می درخشد.


 قالَ علیه السلام : لِبَعْضِ قَهارِمَتِهِ: اسْتَکْثِرُوا لَنا مِنَ الْباذِنْجانِ، فَإ نَّهُ حارُّ فی وَقْتِ الْحَرارَةِ، بارِدٌ فی وَقْتِ الْبُرُودَةِ، مُعْتَدِلٌ فِی الاْ وقاتِ کُلِّها، جَیِّدٌ عَلی کلِّ حالٍ.
ترجمه :
به بعضی از غلامان خود فرمود: بیشتر برای ما بادمجان پخت نمائید که در فصل گرما، گرم و در فصل سرما، سرد است .
و در تمام دوران سال معتدل می باشد و در هر حال مفید است .


  قالَ علیه السلام : اُذکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَیْ اءهْلِکَ لا طَبیبٌ یَمْنَعُکَ، وَ لا حَبیبٌ یَنْفَعُکَ.
ترجمه :
فرمود: بیاد آور و فراموش نکن آن حالت و موقعی را که در میان جمع اعضاء خانواده و آشنایان قرار می گیری و لحظات آخر عمرت سپری می شود و هیچ پزشکی و دوستی و ثروتی نمی تواند تو را از آن حالت نجات دهد.

 قالَ علیه السلام : إ نَّ الْحَرامَ لایَنْمی ، وَإ نْ نَمی لا یُبارَکُ فیهِ، وَما اءَنْفَقَهُ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهِ، وَ ما خَلَّفَهُ کانَ زادَهُ إ لَی النّارِ.
ترجمه :
فرمود: همانا اموال حرام ، رشد و نموّ ندارد و اگر هم احیاناً رشد کند و زیاد شود برکتی نخواهد داشت و با خوشی مصرف نمی گردد.
و آنچه را از اموال حرام انفاق و کمک کرده باشد اجر و پاداشی برایش نیست و هر مقداری که برای بعد از خود به هر عنوان باقی گذارد معاقب می گردد.


  قالَ علیه السلام : اَلْحِکْمَةُ لا تَنْجَعُ فِی الطِّباعِ الْفاسِدَةِ.
ترجمه :
فرمود: حکمت اثری در دل ها و قلب های فاسد نمی گذارد.


  قالَ علیه السلام : مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ.
ترجمه :
فرمود: هر که از خود راضی باشد بدگویان او زیاد خواهند شد.


  قالَ علیه السلام : اَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان .
ترجمه :
فرمود: مصیبتی که بر کسی وارد شود و صبر و تحمّل نماید، تنها یک ناراحتی است ؛ ولی چنانچه فریاد بزند و جزع کند دو ناراحتی خواهد داشت .


 قالَ علیه السلام : اِنّ لِلّهِ بِقاعاً یُحِبُّ اءنْ یُدْعی فیها فَیَسْتَجیبُ لِمَنْ دَعاهُ، وَالْحیرُ مِنْها.
ترجمه :
فرمود: برای خداوند بقعه ها و مکان هائی است که دوست دارد در آن ها خدا خوانده شود تا آن که دعاها را مستجاب گرداند که یکی از بُقْعه ها حائر و حرم امام حسین علیه السلام خواهد بود.


  قالَ علیه السلام : اِنّ اللّهَ هُوَ الْمُثیبُ وَالْمُعاقِبُ وَالْمُجازی بِالاَْعْمالِ عاجِلاً وَآجِلاً.
ترجمه :
فرمود: همانا تنها کسی که ثواب می دهد و عِقاب می کند و کارها را در همان لحظه یا در آینده پاداش می دهد، خداوند خواهد بود.


  قالَ علیه السلام : مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلا تَاءمَنْ شَرَّهُ.
ترجمه :
فرمود: هرکس به خویشتن إ هانت کند و کنترل نفس نداشته باشد خود را از شرّ او در امان ندان .


  قالَ علیه السلام : اَلتَّواضُعُ انْ تُعْطَیَ النّاسَ ما تُحِبُّ اءنْ تُعْطاهُ.
ترجمه :
فرمود: تواضع و فروتنی چنان است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو آن کنند.


  قالَ علیه السلام : اِنّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ وَاللّهُ مُحْدِثُهُ وَ مُجَسِّمُهُ.
ترجمه :
فرمود: همانا اجسام ، جدید و پدیده هستند و خداوند متعال به وجود آورنده و تجسّم بخش آن ها است .


 قالَ علیه السلام : لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَیْئیٌ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْیاءَ بَدیعاً، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ اءحْسَنَ الاْ سْماء.
ترجمه :
فرمود: خداوند از ازَل ، تنها بود و چیزی با او نبود، تمام موجودات را با قدرت خود آفریده ، و بهترین نام ها را برای خود برگزید.

 قالَ علیه السلام : اِذا قامَ الْقائِمُ یَقْضی بَیْنَ النّاسِ بِعِلْمِهِ کَقَضاءِ داوُد علیه السلام وَ لا یَسْئَلُ الْبَیِّنَةَ.
ترجمه :
فرمود: زمانی که حضرت حجّت (عجّ) قیام نماید در بین مردم به علم خویش قضاوت می نماید؛ همانند حضرت داود علیه السلام که از دلیل و شاهد سؤ ال نمی فرماید.


  قالَ علیه السلام : مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقینَ وَ مَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ یَحِلَّ بِهِ الْمَخْلُوقینَ.
ترجمه :
فرمود: هرکس مطیع و پیرو خدا باشد از قهر و کارشکنی دیگران باکی نخواهد داشت .


 قالَ علیه السلام : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریمَةٌ وَالاْ دَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَالْفِکْرَةُ مِرْآتٌ صافَیةٌ.
ترجمه :
فرمود: علم و دانش بهترین یادبود برای انتقال به دیگران است ، ادب زیباترین نیکی ها است و فکر و اندیشه آئینه صاف و تزیین کننده اعمال و برنامه ها است .


 قالَ علیه السلام : الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داعٍ إ لیَ الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ.
ترجمه :
فرمود: خودبینی و غرور، انسان را از تحصیل علوم باز می دارد و به سمت حقارت و نادانی می کشاند.


  قالَ علیه السلام : لا تُخَیِّبْ راجیکَ فَیَمْقُتَکَ اللّهُ وَ یُعادیکَ.
ترجمه :
فرمود: کسی که به تو امید بسته است ناامیدش مگردان ، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهی گرفت .


 قالَ علیه السلام : مَا اسْتَراحَ ذُو الْحِرْصِ.
ترجمه :
فرمود: شخص طمّاع و حریص نسبت به اموال و تجمّلات دنیا هیچگاه آسایش و استراحت نخواهد داشت .


 قالَ علیه السلام : الْعِتابُ مِفْتاحُ التَّقالی ، وَالعِتابُ خَیْرٌ مِنَ الْحِقْدِ.
ترجمه :
فرمود: (مواظب باش که ) عتاب و پرخاش گری ، مقدّمه و کلید غضب است ، ولی در هر حال پرخاش گری نسبت به کینه و دشمنی درونی بهتر است (چون کینه ، ضررهای خظرناک تری را در بردارد).


 قالَ علیه السلام : الْغِنی قِلَّةُ تَمَنّیکَ، وَالرّضا بِما یَکْفیکَ، وَ الْفَقْرُ شَرَهُ النّفْسِ وَ شِدَّةُ القُنُوطِ، وَالدِّقَّةُ إ تّباعُ الْیَسیرِ وَالنَّظَرُ فِی الْحَقیرِ.
ترجمه :
متر آرزو و توقّع باشد و به آنچه موجود و حاضر است راضی و قانع گردی ، ولیکن فقر و تهی دستی در آن موقعی است که آرزوهای نفسانی اهمیّت داده شود، امّا دقّت و توجّه به مسائل ، اهمیّت دادن به امکانات موجود و مصرف و استفاده صحیح از آن ها است ، اگر چه ناچیز و کم باشد.


 قالَ علیه السلام : الاِْمامُ بَعْدی الْحَسَنِ، وَ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذی یَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.
ترجمه :
فرمود: امام و خلیفه بعد از من (فرزندم ) حسن ؛ و بعد از او فرزندش مهدی موعود علیهما السلام می باشد که زمین را پر از عدل و داد می نماید، همان طوری که پر از ظلم و ستم گشته باشد.


  قالَ علیه السلام : إ ذا کانَ زَمانُ الْعَدْلِ فیهِ أ غْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أ نْ یُظُنَّ بِأ حَدٍ سُوءاً حَتّی یُعْلَمَ ذلِکَ مِنْهُ.
ترجمه :
فرمود: در آن زمانی که عدالت اجتماعی ، حاکم و غالب بر تباهی باشد، نباید به شخصی بدگمان بود مگر آن که یقین و معلوم باشد.


 قالَ علیه السلام : إ نَّ لِشیعَتِنا بِوِلایَتِنا لَعِصْمَةٌ، لَوْ سَلَکُوا بِها فی لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ.
ترجمه :
فرمود: همانا ولایت ما اهل بیت برای شیعیان و دوستانمان پناهگاه امنی می باشد که چنانچه در همه امور به آن تمسّک جویند، بر تمام مشکلات (مادّی و معنوی ) فایق آیند.


 قالَ علیه السلام : یا داوُدُ لَوْ قُلْتَ: إ نَّ تارِکَ التَّقیَّةَ کَتارِکِ الصَّلاةِ لَکُنتَ صادِقاً.
ترجمه :
فرمود: به یکی از اصحابش - به نام داود صرّمی - فرمود: اگر قائل شوی که ترک تقیّه همانند ترک نماز است ، صادق خواهی بود.


  قالَ: سَاءلْتُهُ عَنِ الْحِلْمِ؟ فَقالَ علیه السلام : هُوَ اءنْ تَمْلِکَ نَفْسَکَ وَ تَکْظِمَ غَیْظَکَ، وَ لا یَکُونَ ذلَکَ إ لاّ مَعَ الْقُدْرَةِ.
ترجمه :
یکی از اصحاب از آن حضرت پیرامون معنای حِلم و بردباری سؤ ال نمود؟
حضرت در پاسخ فرمود: این که در هر حال مالک نَفْس خود باشی و خشم خود را فرو بری و آن را خاموش نمائی و این تحمّل و بردباری در حالی باشد که توان مقابله با شخصی را داشته باشی .

 قالَ علیه السلام : اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنیا دارَ بَلْوی وَالاْ خِرَةَ دارَ عُقْبی ، وَ جَعَلَ بَلْوی الدّنیا لِثوابِ الاْ خِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْ خِرَةِ مِنْ بَلْوَی الدّنیا عِوَضاً.
ترجمه :
فرمود: همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشکلات قرار داد؛ و آخرت را جایگاه نتیجه گیری زحمات ، پس بلاها و زحمات و سختی های دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا می فرماید.

گزیده سخنان امام هادی علیه السلام

1ـ جبران نقص
لبعض مـوالیه: عاتب فلانا و قل له: ان الله اذا اراد بعبـد خیــرا اذا عوتب قبل.
امام علی النقی (ع) به یکـی از دوستـانـش فـرمـــود:
فلانی را توبیخ کن و به او بگو: خداوند چون خیر بنده ای خواهد, هرگاه تـوبیخ شـود, بپذیـرد.(و در صـدد جبـران نقص خـود بـرآیـد).

2ـ جایگاه اجابت دعا
ان لله بقـاعا یحب ان یـدعی فیها فیستجیب لمن دعاه و الحیـر منها.
همانا برای خداوند بقعه هایی است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعای دعا کننده را به اجابت رسـانـد, و حـائر حسیـن (ع) یکی از آنهاست.

3ـ خدا ترسی
مـن اتقـی الله یتقـی, و مـن اطـاع الله یطـاع , ومـن اطاع الخالق لم یبال
سخط المخلوقین. و مـن اسخط الخالق فلییقـن ان یحل به سخط المخلوقیـن.
هر کـس از خدا بترسد, مردم از او بترسند, و هر که خدا را اطاعت کند, از او اطاعت کنند, و هر که مطیع آفریدگار باشد باکی از خشـم آفریدگان ندارد, وهر که خـالق را به خشـم آورد, بـایـد یقیـن کنـد که به خشـم مخلـوق دچـار مـی شــود.

4ـ اطاعت خیر خواه
مـن جمع لک وده و رایه فاجمع له طـاعتک.
هر که دوستـی ونظر نهایـی اش را برای تو همه جانبه گرداند, طاعتت رابرای او همه جانبه گردان.

5ـ اوصاف پروردگار
ان الله لایوصف الا بما وصف به نفسه, وانی یوصف الذی تعجز الحواس ان تدرکه و الارهـام ان تنـاله و الخطـرات ان تحـده و الابصـار عن الاحـاطه به.
نای فی قربه و قرب فـی نایه,کیف الکیف بغیران یقال: کیف, و این الاین بلا ان یقـال: ایـن, هـو, منقطع الکیفیه و الاینیه, الـواحـد الاحـد, جل جلاله و تقـدست اسماوه.
به راستـی که خدا جز بدآنچه خودش را وصف کرده وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکـش عاجز است, و تصورات به کنه او پی نبرند, و در دیده ها نگنجد؟ او با همه نزدیکـی اش دور است و با همه دوریاش نزدیک. کیفیت و چگـونگـی را پـدیـد کرده بدون این که خـود کیفیت و چگونگی داشته باشد , مکان را آفریده بدون ایـن که خـود مکانی داشته باشد. او از چگـونگـی و مکان بر کنار است, یکتای یکتاست, شکوهش بزرگ و نامهایش پاکیزه است.

6ـ اثر بخش خداست, نه روزگار
لاتعد و لا تجعل للایـام صنعا فـی حکـم الله.
از حـد خـود تجـاوز نکـن و بـرای روزگـار هیچ اثـری در حکم خدا قرار نـده.

7ـ نتیجه بی اعتنایی به مکر خدا
من امن مکر الله و الیم اخذه, تکبر حتی یحل به قضاوه و نافذ امره , و مـن کان علـی بینه مـن ربه هانت علیه مصائب الدنیا و لو قرض و نشـر.
هر که از مکر خدا و مواخذه دردناکش آسوده زید,تکبر پیشه کند تا قضای خدا و امر نافذش او را فرا گیرد, و هر که بر طریق خدا پرستی , محکـم واستـوار باشد, مصـائب دنیـا بـروی سبک آیـد, اگـر چه مقـراض شـود و ریز ریز گــردد.

8ـ تقیه
لـو قلت ان تـارک التقیه کتـارک الصلـوه لکنت صـادقـا.
اگر بگـویـم کسی که تقیه را ترک کند مانند کسی است که نماز را ترک کرده هر آینه راست گفته ام .

9ـ شکر و شاکر
الشاکـر اسعد بالشکـر منه بالنعمه التی اوجبت الشکر لان النعم متاع و الشکر نعم و عقبی.
شخص شکر گزار به سبب شکر سعادتمندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر شـده است. زیـرا نعمت, کـالای دنیـاست و شکـرگزاری نعمت دنیا و آخرت است.

10ـ دنیا جایگاه آزمایش
ان الله جعل الدنیا دار بلوی و الاخره دار عقب و جعل بلوی الدنیا لثواب الاخره سببـا و ثـواب الاخـره مـن بلـوی الـدنیـا عوضـا.
همانا که خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سرای رسیدگی قرار داده است, و بلای دنیا را وسیله ثواب آخرت, و ثـواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.

11ـ ستمکار بردبار
ان الظالم الحالم یکاد ان یعفی علیه بحلمه, و ان المحق السفیه یکاد ان نور یکاد ان یطفیء نور حقه بسفهه.
به راستی ستمکار بردبار , بسا که به وسیله حلم و بردباری خود از ستمش گذشت شـود و حقـدار نابخرد , بسا که به سفاهت خود, نـور حق خـویـش را خامـوش کنـد.

12ـ آدم بی شخصیت
من هانت علیه نفسه فلا تامن شره.
کسـی که خـود را پست شمـارد , از شـر او در امـان مبـاش.

13ـ دنیا جایگاه سود و زیان
الـدنیـا سـوق ربح فیها قـوم و خسـر آخـرون.
دنیـا بـازاری است که گـروهـی در آن سـود بـرنـد و دسته ای زیـان ببیننــد.

14ـ حسد وخودخواهی
الحسد ماحق الحسنات , الزهو جالب المقت و العجب صارف عن طلب العلم داع الی الغمط و الجهل , والبخل ادم الاخلاق و الطمع سجیه سیئه.
حسد نیکوییها را نابود سازد, و دروغ , دشمنی آورد, وخـودپسندی مانع از طلب دانـش وخواهنده خواری و جهل گردد, و بخل ناپسندیده تریـن خلق و خـوی است, وطمع خصلتی ناروا و ناشایسته است.

15ـ پرهیز از تملق
قال ابوالحسن الثالث(ع) لرجل و قد اکثر من افراط الثناء علیه: اقبل علی شانک, فان کثره الملق یهجـم علـی الظنه واذا حللت مـن اخیک فـی محل الثقه, فاعدل عن الملق الی حسن النیه.
امام هادی (ع) به کسـی که در ستـایـش از ایشان افـراط کـرده بـود فرمودند: از این کار خـودداری کـن که تملق بسیار, بدگمانی به بار مـیآورد و اگر اعتماد بـرادر مـومنت از تـو سلب شـد از تملق او دست بـردار و حسـن نیت نشـان ده.

16ـ جایگاه حسن ظن و سوء ظن
اذا کان زمان العدل فیه اغلب من الجور فحرام ان یظن باحد سوء حتی یعلم ذلک منه, واذا کان الجـور اغلب فیه مـن العدل فلیـس لاحد ان یظن باحـد خیرا ما لـم یعلم ذلک منه.
هرگاه در زمانه ای عدل بیـش از ظلم رایج باشد, بدگمانـی به دیگری حرام است, مگر آن که (آدمـی ) بـدی از کسـی ببینـد. و هرگاه در زمانه ای ظلـم بیـش ازعدل باشد, تا وقتـی که (آدمـی) خیری ازکسـی نبینـد, نبایـد به او خـوشبیـن باشـد.

 

17ـ بهتر از نیکی و زیباتر از زیبایی
خیر من الخیر فاعله, و اجمل من الجمیل قائله, وارجح من العلم حامله, و شـر مـن الشـر جـالبه , و اهـول مـن الهول راکبه.
بهتر از نیکی , نیکوکار است و زیباتر از زیبایی گوینده آن است , و برتر از علـم, حـامل آن است , و بـدتـر از بـدی , عامل آن است و وحشنـاک تــر از وحشت آوردنده آن است.

18ـ توقع بیجا
لاتطلب الصفا ممن کدرت علیه, و لا الوفاء لمن غدرت به, و لا النصح ممن صرفـت سوء ظنک الیه, فـانمـا قلب غیرک کقلبک له.
از کسی که بر او خشم گرفته ای , صفا و صمیمیت مخواه و از کسی که به وی خیانت کرده ای وفا مطلب و از کسـی که به او بـدبیـن شده ای, انتظار خیرخـواهـی نداشته بـاش, که دل دیگـران بـرای تـو همچـون دل تـو بــرای آنهاست.

19ـ برداشت نیکو از نعمتها
القوا النعم بحسـن مجاورتها والتمسوا الزیاده فیها بالشکر علیهـا, واعلموا ان النفـس اقبل شـیء لمـا اعطیت و امنع شـیء لما منعت.
نعمتها را با برداشت خوب از آنهابه دیگران ارائه دهید و با شکرگزاری افزون کنید, و بدانید که نفـس آدمـی رو آورنده تریـن چیز است به آنچه به او بـدهـی و بـازدارنـده تـریـن چیز است از آنچه که از او بازداری.

20ـ خشم به زیردستان
الغضب علی من تملک لوم.(20)
خشم بر زیردستان از پستی است.

کرامات امام هادی علیه السلام

1. صد نگهبان شمشیر به دست
از ابو سعید سهل بن زیاد نقل شده است که: ما در خانه «ابوالعباس فضل بن احمد بن ادریس» بودیم و صحبت از امام هادی علیه السلام به میان آمد. ابو العباس از پدرش نقل کرد که روزی نزد متوکل رسیدم، او را خشمگین و مضطرب دیدم. او به وزیرش «فتح بن خاقان» با خشم و غضب می گفت: این چه سخنانی است که در مورد این مرد می گویی و مرا از اجرای تصمیم باز می داری؟ فتح می گفت: یا امیرالمؤمنین! سخن چینها دروغ گفته اند. و بدین ترتیب تلاش می کرد متوکل را آرام سازد، ولی او آرام نمی گرفت و هر لحظه خشم و غضبش بیشتر می شد تا آنجا که گفت: به خدا سوگند! او را می کشم. او مرتب مردم را [علیه من] می شوراند و می خواهد فتنه ای برپا سازد و چشم طمع به دولت من دارد.

آن گاه دستور داد چهار نفر جلاد آماده شوند و به چهار نفر از غلامان خود دستور داد هنگامی که «علی بن محمد علیهماالسلام » وارد شد، بر او بتازید و با شمشیرهای خود او را قطعه قطعه کنید. ناگاه متوجه شدم امام هادی علیه السلام است که مأموران، حضرت را با وضع نامناسبی به حضور متوکل آوردند. ناگهان چهار غلامی که مأمور به قتل او بودند، به سجده افتادند و دستور متوکل را اجرا نکردند، و خود متوکل نیز از تخت به زیر آمده، عرض کرد: یابن رسول الله! چرا نابهنگام تشریف آورده اید؟ و مرتب دستها و صورت حضرت را می بوسید! حضرت فرمود: من به اختیار خود نیامده ام، بلکه به دعوت تو آمده ام و پیک تو مرا احضار نموده است.

آن گاه متوکل به فتح بن خاقان و دیگران خطاب کرد: مولای من و خودتان را بدرقه کنید! پیک «بد مادر» به دروغ او را احضار کرده است.

بعد از آنکه حضرت برگشتند، متوکل رو کرد به جلاّدها که چرا دستور مرا [در باره علی بن محمد علیهماالسلام [ اجرا نکردید؟ جواب دادند: آن گاه که او را وارد ساختید، ناگهان مشاهده کردیم که بیش از یکصد نفر شمشیر به دست دور او را گرفته اند! از دیدن آنان آن قدر وحشت کردیم که نتوانستیم مأموریت را انجام دهیم.

2.. نیروهای مسلّح امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام گاه اراده می کرد که از طریق کرامت، قدرت معنوی و ولایت تکوینی خویش را به ستمگران دوران نشان دهد که از جمله، مورد ذیل است:

متوکل عباسی برای تهدید و ارعاب امام هادی علیه السلام او را احضار کرد و دستور داد هر یک از سپاهیانش کیسه (و توبره) خود را پراز خاک قرمز کنند و در جای خاصی بریزند.

تعداد سپاه او که نود هزار نفر بود، خاکهای کیسه های شان را روی هم ریختند و تلّ بزرگی از خاک را ایجاد کردند. متوکل با امام هادی علیه السلام روی آن خاکها قرار گرفتند و سربازان و لشکریان او در حالی که به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند.

خلیفه ستمگر عباسی از این طریق می خواست آن حضرت را مرعوب سازد و از قیام علیه خود باز دارد. حضرت برای خُنثی نمودن این نقشه، به متوکل رو کرد و فرمود: «آیا می خواهی سربازان و لشکریان مرا ببینی؟»
متوکل که احتمال نمی داد حضرتش سرباز و سلاح داشته باشد، یکوقت متوجه شد که میان زمین و آسمان پر از ملائکه مسلح شده، و همگی در برابر آن حضرت آماده اطاعت می باشند. آن ستمگر از دیدن آن همه نیروی رزمی، به وحشت افتاد و از ترس غش کرد. چون به هوش آمد، حضرت فرمود: «نَحْنُ لا نُناقِشُکُمْ فِی الدُّنْیا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْآخِرَةِ فَلا عَلَیْکَ شَی ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛ در دنیا با شما مناقشه نمی کنیم [چرا که] ما مشغول امر آخرت هستیم. پس آنچه گمان می کنی، درست نیست.»


3. تصویر و شیر درنده
خلفای عباسی هر چند از نظر نسب، قرابت و خویشاوندی با ائمه اطهار علیهم السلام داشتند و در حضرت «عبد المطلب» که پدر عباس و ابوطالب بود، مشترک بودند، ولی با این حال، بدتر از بنی امیه عمل کردند. و ظلم و ستمهای فراوانی به اولاد علی علیه السلام روا داشتند و از هیچ گونه تحقیر و ستم در مورد خاندان عصمت فروگذار نکردند.

متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی علیه السلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبده باز و جادوگر بی نظیری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمد. متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی علیه السلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیه السلام نشست. و در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونه ای که وقتی حضرت هادی علیه السلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند و حضرت را به خیال خامشان تحقیر کردند.

در کنار شعبده باز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود. امامِ کائنات و صاحب ولایت تکوینی، دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: این فاسق را بگیر! [با عنایت الهی و کرامت امام هادی علیه السلام ] آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و در جا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید! [و جریان مجلس هارون و امام موسی بن جعفر علیهماالسلام و امام رضا علیه السلام و مأمون تکرار شد] و شرکت کنندگان در مجلس مبهوت و متحیر ماندند. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کرد که دستور دهد آن شیر، ساحر هندی را برگرداند.

حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط می کنی!» این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت.

4.خبر از شیعه شدن پسر
گونه ای دیگر از کرامات امام هادی علیه السلام خبر از آینده افراد است، که به نمونه ای در این موضوع اشاره می شود.

«هبة الله بن ابی منصور» نقل می کند که مردی بود به نام «یوسف بن یعقوب» اهل فلسطین، روستای «کفرتوثا» که بین او و پدرم رفاقت و دوستی بود. روزی یوسف به دیدار پدرم به «موصل» آمد و چنین گفت: متوکل مرا به «سامره» احضار نموده و من برای نجات از شرِّ او یکصد دینار طلا برای امام هادی علیه السلام نذر کرده ام. پدرم نیز کار و نذر او را تحسین کرد. آن گاه به سوی سامرا حرکت کرد.

یوسف که مردی نصرانی (مسیحی) بود، با خود گفت: اوّل پول نذری را به علی بن محمد الهادی علیه السلام برسانم، آن گاه نزد متوکل روم. اما مشکلش این بود که آدرس منزل حضرت را نمی دانست و از سراغ گرفتن نشانی خانه آن حضرت نیز می ترسید؛ چون احساس می کرد اگر متوکل از این امر باخبر شود، او را بیشتر آزار می دهد. ناگهان بر دلش گذشت که مرکب خود را آزاد گذارد، شاید به خانه آن حضرت دست یابد.

مرکب او همین طور در کوچه های سامرا می رفت تا سرانجام در کنار خانه ای ایستاد. هر کاری کرد حیوان حرکت کند، از جایش تکان نخورد! در این میان، جوانی سیاه پوست از داخل خانه خارج شده، خطاب به او گفت: تو یوسف بن یعقوب هستی؟ او با تعجب به غلام نگاه کرد و گفت: بلی! آن گاه غلام به درون خانه برگشت. یوسف می گوید: من با خود گفتم که دو نشانه به دست آمد: یکی اینکه مرکب، مرا به خانه این مرد خدا راهنمایی کرد و دیگر اینکه در این شهر غربت آن غلام با نام مرا صدا زد.

در همین فکر بودم که غلام دوباره در را باز کرد و گفت: یکصد دینار را در کاغذی در آستینت قرار داده ای؟ با تعجب گفتم: بلی! با خود گفتم: این هم نشانه سوم. پول را به آن جوان داده، با اجازه امام هادی علیه السلام وارد خانه شدم و راز آمدنم را به سامرا و خدمت آن حضرت بیان کردم و اضافه کردم که مولای من! تمام نشانه ها برای من ثابت گردیده و حجت بر من تمام شده و حقیقت آشکار گشته است.

حضرت هادی علیه السلام فرمود: «ای یوسف! [با این حال] تو مسلمان نمی شوی! ولی از تو پسری به دنیا می آید که او از شیعیان ما می باشد! و این را بدان که ولایت و دوستی ما به شما سودی می رساند... تو از متوکل نگران مباش، او دیگر نمی تواند به تو ضرری برساند... .»

یوسف نزد متوکل رفت و بدون کوچک ترین آسیبی از نزد متوکل برگشت، و طبق خبر حضرت هادی علیه السلام بدون ایمان از دنیا رفت، ولی خداوند پسری به او داد که از دوستان اهل بیت علیهم السلام بود، و همیشه افتخار می کرد که مولایم امام هادی علیه السلام از تولد و آمدن من خبر و بشارت داده است.

5.خبر غیبی هدایتگر
کرامات امام هادی علیه السلام گاه بینی ستمگرانی چون متوکل را به خاک می مالید و گاه مظلومی را نجات می داد، و گاه زمینه هدایت فرد یا افرادی را فراهم می نمود، مانند آنچه در ذیل می خوانیم.

در روایت آمده که گروهی از مردم اصفهان در زمانی که در آن شهر از ولایت و امامت خبری نبود، نزد شخصی به نام «عبد الرحمن» که عاشق امامت و ولایت بود آمده، از او پرسیدند که چرا شما شیعه شدید؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهی از مردم این شهر به کنار خانه متوکل رفته بودیم. هدف ما تظلّم و درخواست کمک از خلیفه عباسی بود. جمع زیادی در آنجا ایستاده بودند، ناگاه فرمان متوکل صادر شد که «علی بن محمد» را دستگیر کنید.
من از رفقا و از بعض حاضرین پرسیدم که «علی بن محمّد» کیست؟ جواب دادند: او امام شیعه هاست و به احتمال زیاد متوکل او را به قتل می رساند. من با خودم گفتم: از اینجا نمی روم تا چهره او را ببینم و از نتیجه کار او آگاه شوم. ناگهان دیدم او را سوار بر اسب نموده، آوردند و مردم برای دیدن او صف کشیده بودند.

عبد الرحمان می گوید: من از دیدن آن حضرت دگرگونی در خود احساس کردم و قلبم پر از عشق و محبت گردید؛ لذا مرتب دعا می کردم که از ناحیه متوکل به او آسیبی نرسد. مأموران همچنان آن حضرت را در میان صفوف جمعیت می آوردند، ولی او با تمام متانت و وقار بر مرکبش قرار گرفته بود و به جایی نگاه نمی کرد و به کسی توجّه نمی نمود تا اینکه مقابل من رسید، صورت خود را به سوی من گردانید و فرمود: «خداوند دعایت را مستجاب کرده است و به تو عمر طولانی و مال زیاد و فرزندان متعدد مرحمت می فرماید.»

من از شنیدن این سخنان به خود لرزیدم و همراهان و حاضران از من سؤال می کردند: شما کیستی؟ و چه کار داری؟ و او با تو چه گفت؟...

جواب دادم: خیر است. و راز گفته شده را به آنها نگفتم. تا زمانی که به اصفهان برگشتم و خداوند گشایشی در روزی من ایجاد کرد و علاوه بر مال زیاد، عمرم نیز از هفتاد گذشت و دارای دو فرزند شدم...؛ لذا به امامت او معتقد گشتم و از شیعیان او گردیدم.


وضعیت شیعه در دروان امام هادی(ع)

دوره زندگی امام هادی علیه السّلام مصادف با خلافت خلفای عباسی معتصم واثق ـ متوکل ـ منتصر مستنصر و معتز  بوده است. سیاست خلفای پیش از متوکل همان سیاست مأمون بود. این سیاست از معتزله در برابر اهل حدیث (که سنی های افراطی بودند) دفاع می‌ کرد. این امر سبب شد فضای مناسب فرهنگی و سیاسی برای شیعیان به وجود آید. امّا با آمدن متوکل تنگ نظری ها شروع شد. متوکل از اهل حدیث حمایت کرد و معتزله و شیعه را سرکوب کرد. در دوره امام هادی علیه السّلام و به طور کلی در دوره عباسیان مذهب شیعه در قلمرو اسلامی گسترش یافت.

1.گسترش شیعه و تفکر شیعی
با شروع دعوت عباسیان مذهب شیعه در قلمرو اسلامی گسترش یافت. امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام از فرصت پیش آمده استفاده کردند. ظهور ابومسلم خراسانی(2) اختلافات داخلی بنی امیه(3) ، شورش ها و قیام های علویان ، این فرصت را در اختیار این دو امام بزرگوار قرار داد تا مبانی فکری و عقیدتی و فرهنگی شیعه را گسترش دهند.

بنابراین این عوامل سبب شد که تشیع در دوره عباسیان در مقایسه با دوره امویان گسترش بیشتری یابد. در دوره امام هادی علیه السّلام تشیع حتی به میان فرماندهان و رجال دولت عباسی نیز راه یافته بود. یحیی بن هرثمه که مأمور بود امام هادی علیه السّلام را از مدینه به سامرا بیاورد می‌ گوید: وقتی همراه امام علیه السّلام به بغداد رسیدم، اسحاق بن ابراهیم طاهری حاکم بغداد به من گفت: یحیی این مرد فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. اگر متوکل را بر قتل او تحریک کنی با رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ دشمن شده ای. گفتم : من از او جز نیکی ندیدم. آن گاه به سوی سامرا روانه شدیم. وقتی به آنجا رسیدیم، وصیف ترکی (یکی از فرماندهان ترک در دربار عباسی) به من گفت: اگر یک مو از سر این مرد کم شود با من طرف هستی.

این داستان نشان دهنده گسترش تفکر شیعی حتی در بین مقامات عباسی است. ابی دلف می‌ گوید: هنگامی که امام هادی علیه السّلام را به سامرا آوردند. رفتم تا از حال او جویا شوم، زرّافی دربان متوکل با دیدن من دستور داد وارد شوم.
پرسید: برای چه کاری آمدهای؟
گفتم: خیر است ...
گفت : گویا آمده ای از حال مولای خود خبر بگیری؟
گفتم: مولای من کیست؟ مولای من خلیفه است.
گفت: ساکت شو، مولای تو بر حق است. نترس که من نیز بر اعتقاد تو هستم و او (امام هادی ـ علیه السّلام ـ) را امام می‌ دانم...
ابن سکیت معلم فرزندان متوکل فردی شیعی و دوستدار اهلبیت بود. روزی متوکل از او پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا حسن و حسین؟ !
ابن سکیت با عصبانیت گفت: به خدا قسم قنبر غلام علی علیه السلام در نزد من از این دو فرزند و پدرشان محبوبتر است.
همه این مسائل نشانگر این است که شیعه و تفکر شیعه در این دوره گسترش و نفوذ فوق العادهای حتی در بین درباریان عباسی داشته است.

2. وجود شیعیان عالم و تربیت یافته اهل بیت ـ علیهم السّلام
یکی از کارهای مهمی که ائمه شیعه ـ علیهم السّلام ـ به آن اهمیت زیادی می‌ دادند، حفظ خط فکری و فرهنگی تشیع و جلوگیری از انحرافات فکری بوده . این کار به تربیت شاگردانی برجسته و تشکیل حوزه علمیه و تدریس فقه و عقاید اصیل اسلامی نیاز داشت. در زمان امام باقر و امام صادق ـ علیهما السّلام ـ این کار به طور گسترده شروع شد و سپس امامان دیگر ـ علیهم السّلام ـ در هر شرایط آن را تداوم بخشیدند. باقر شریف القرشی می‌ نویسد:
زمانی که امام جواد علیه السّلام در مدینه بود، به اشاعه علم و تهذیب اخلاق و تربیت مردم به آداب اسلامی می‌ پرداخت آن حضرت جامع نبوی را مدرسه قرار داده بود. علما و روات زیادی دور آن حضرت را گرفته بودند و از سرچشمه علوم الهی آن حضرت بهره می‌ گرفتند.

بسیاری از شاگردان امام جواد علیه السّلام در دوره امام هادی علیه السّلام زنده بودند، از محضر امام هادی علیه السّلام نیز استفاده کرده و فرهنگ شیعی را بارور می‌ ساختند. افراد برجستهای همچون حضرت عبدالعظیم حسنی ، ابن سکیت اهوازی، ابوهاشم جعفری، اسماعیل بن مهران، علی بن مهزیار و... که بعضاً هم از شاگردان امام جواد علیه السّلام محسوب می‌ شوند و هم از شاگردان امام هادی علیه السّلام .

این یاران وفادار و عاشق پروانهوار گرد وجود ائمه ـ علیهم السّلام ـ را می‌ گرفتند و برای گسترش حقیقت جاودانه اسلام تلاش می‌ کردند. کتاب های زیادی در این دوره توسط برخی از این شیعیان نوشته شدکه به برخی از آنها اشاره می‌ کنیم:

ابو مقاتل دیلمی یکی از اصحاب امام هادی علیه السّلام کتابی روایی و کلامی درباره مسأله امامت تألیف کرد.

احمد بن محمد بن خالد برقی از شیعیان معاصر امام هادی علیه السّلام کتاب «المحاسن» را تألیف کرد. این کتاب دایرة المعارفی است مشتمل بر احادیث امامان در تمامی زمینه های مختلف معارف دینی از قبیل اخلاق، تفسیر و...
وی تألیفات دیگری هم داشته از جمله کتاب «التبیان فی اخبار البلدان» که جغرافیای تاریخی اسلام محسوب می‌ شده است.

حسین بن سعید اهوازی حدود 30 کتاب نوشته است و نجاشی آنها را در رجالش ذکر کرده است.

فضل بن شاذان یکی دیگر از شیعیانی است که تألیفات زیادی داشته است و امام حسن عسکری علیه السّلام با مشاهده برخی از نوشته هایش بر او رحمت فرستاد.

از دیگر شیعیانی که تألیفات زیادی داشته می‌ توان به علی بن مهزیار اهوازی اشاره کرد. او حدود 33 کتاب تألیف کرده است.

وجود چنین شیعیانی قطعاً باعث رشد و گسترش فرهنگ شیعی در این دوره شده است. ائمه اطهارعلیهم السلام به شاگردان خویش اعتماد داشتند و حل مشکلات دینی شیعیان را برعهده آنان گذارده بودند. ابا حماد رازی (از اهالی ری) می‌ گوید: در شهر سامرا مرا نزد امام دهم علی النقی علیه السّلام رفتم و مسائلی از حلال و حرام از ایشان پرسیدم. حضرت به من جواب داد. سپس هنگام خداحافظی به من فرمود:
ای حماد اگر در امور دینی برایت مشکلی پیش آمد در ری ، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی سؤال کن و سلام مرا نیز به او ابلاغ کن.

نتیجه گیری:
در دوره امام هادی علیه السّلام مذهب شیعه در مناطق مختلف اسلامی گسترش یافته بود. شیعیانی که آن حضرت تربیت کرده بودند، در حفظ و گسترش فرهنگ شیعی تلاش می‌ کردند. کتاب های زیادی توسط این افراد تألیف شده است.


شیعیان امام علی النقی علیه السلام در ایران

اکثر شیعیان در قرن نخست از شهر کوفه بودند. از دوران امام باقر و امام صادق علیهما السلام به این طرف ، لقب"قمی" در آخر اسماء تعدادی از اصحاب ائمه به چشم می خورد.

اینها اشعری های عرب تباری بودند که در قم می زیستند. در زمان امام هادی (ع)، قم مهمترین مرکز تجمع شیعیان ایران بود و روابط محکمی میان شیعیان این شهر و ائمه طاهرین وجود داشت.

در کنار قم، دو شهر آبه (یا آوه) و کاشان نیز تحت تأثیر تعلمیات شیعی قرار داشته و مردم این شهرها از بینش شیعی مردم قم پیروی می کردند.

مردم قم و آوه ، همچنین برای زیارت مرقد مطهر امام رضا (ع) به مشهد مسافرت می کردند که امام هادی (ع) نیز آنها را در قبال این عمل "مغفور لهم" وصف کرده اند.

پرده از پیش اوبلند کنید

به متوکل گفتند: هیچ کس چنان نمی کند که توبا خود می کنی در باب علی بن محمّد تقی ؛ زیرا که هر وقت [به ] منزل تووارد می شود هرکس که در سرای است اورا خدمت می کند به حدی که نمی گذارند که پـرده بلند کند ودر را باز کند

وچون مردم این را بدانند می گویند اگر خلیفه نمی دانست استحقاق اورا از برای این امر این نحورفتار با اونمی نمود

بگذار اورا وقتی که داخل خانه می شود خودش پرده را بلند کند وبرود همچنان که سایرین می روند وبه او برسد همان تعبی که به سایرین می رسد.

متوکل فرمان داد که کسی خدمت نکند علی نقی (ع) را واز جلواوپـرده را بلند نکند ومتوکل بسیار اهتمام داشت که از خبرها ومطالبی که در منزلش واقع شده مطلع شود لاجرم کسی را گماشته بود که خبرها را برای اومی نوشت

پـس نوشت آن مرد به متوکل که علی بن محمّد (ع) چون داخل خانه شد کسی پرده را از جلوبلند نکرد لکن بادی وزید به حدی که پرده را بلند کرد وآن حضرت بدون زحمت داخل شد.

متوکل گفت مواظب باشند وقت بیرون رفتنش را.

دیگرباره آن گماشته متوکل نوشت که بادی بر خلاف باد اولی وزید وپرده را بلند کرد که آن حضرت بدون تعب بیرون رفت .

متوکل دید که در این کار فضیلت حضرت ظاهر می شود فرمان داد که به دستور سابق رفتار کنید وپرده از پیش اوبلند کنید.


بی اختیار پیاده شدیم

من و پدرم بر در خانه متوکل بودیم ومن در آن وقت کودک بودم وجماعتی از طالبیین و عباسیین وآل جعفر حضور داشتند

وما واقف بودیم که حضرت ابوالحسن علی هادی (ع) وارد شد تمامی مردم برای اوپـیاده شدند تا آنکه حضرت داخل خانه شد.

پـس بعضی از آن جماعت به بعضی دیگر گفتند که ما چرا پیاده شدیم برای این پسر نه اواز ما شرافتش بیشتر است ونه سنش زیادتر است ، به خدا سوگند که برای اوپیاده نخواهیم شد.

ابوهاشم جعفری گفت : به خدا که وقتی اورا ببینید برای اوپـیاده خواهید شد در حالی که خوار باشید.

پس زمانی نگذشت که آن حضرت تشریف آوردند چـون نظر ایشان بر آن حضرت افتاد تمامی برای اوپیاده شدند ابوهاشم به ایشان فرمودند: آیا شما نـگـفتید که ما پیاده نمی شویم برای او چگونه شد پیاده شدید؟!

گفتند: به خدا سوگند که نتوانستیم خودداری کنیم تا بی اختیار پیاده شدیم.


نعمتهای خدا

شیخ صدوق از ابوهاشم جعفری روایت کرده که گفت : وقتی فقر وفاقه بر من شدت کرد خدمت حضرت امام علی نقی (ع) شرفیاب شدم پس مرا اذن داد.

پس چون نشستم فرمود: ابوهاشم ! کدام نعمتهای خدا را که به توعطا کرده می توانی ادا وشکر آن کنی ؟

ابوهاشم گفت ندانستم چه جواب گویم ، پس خود آن حضرت ابتدا کرد فرمود:

ایمان را روزی توکرد پس حرام کرد به سبب آن بدن تورا بر آتش

وروزی کرد تورا عافیت تا اعانت کرد تورا بر طاعت

وروزی کرد تورا قناعت پس حفظ کرد تورا از ریختن آبرویت ،

ای ابوهاشم ! من ابتدا کردم تورا به این کلمات به جهت آنکه گـمان کردم که تواراده کرده ای که شکایت کنی نزد من از آنکه با تواین همه انعام کرده وامر کردم که صد دینار زر سرخ به تودهند بگیر آن را.


چگونگی مواجهه امام هادی علیه السلام با خلفای عباسی

امام هادی در سال 212هجری قمری در منطقه «صریا» که در اطراف مدینه است به دنیا آمد. آن حضرت 42 سال در این جهان زیست و سرانجام در رجب سال 254 هجری قمری به دست معتز عباسی مسموم شد و به شهادت رسید. سوم رجب، سالروز شهادت آن حضرت است.

به این مناسبت نوشتار حاضر، نگاهی به ابعاد مواجهه امام دهم(ع) و نوع تعاملی که خلفای عباسی با آن حضرت داشتند را ارائه می دهد. امید است مورداستفاده خوانندگان محترم قرارگیرد. تعامل خلفای عباسی خلفای عباسی می دانستند که باوجود امام هادی(ع) نمی توانند به راحتی دستگاه قدرت را طبق خواسته خود گسترش دهند و مردم را زیر یوغ ستم بکشانند به همین خاطر امام(ع) را در محاصره قرار دادند:

الف- انتقال حضرت از مدینه به سامراء: امام هادی(ع) را مانند جد بزرگوارش امام رضا(ع) از مدینه النبی(ص) بالاجبار خارج ساختند تا بیشتر حضرت را در محاصره خود قرار دهند نامه ای به ظاهر محترمانه توسط متوکل نوشته شد تا امام(ع) به سامراء بیاید و او بتواند براحتی نقشه های خود را عملی سازد که مهمترین نقشه او محروم کردن مردم از نور امامت بود.

«یزداد» طبیب مسیحی و شاگرد «نجتیشوع» با اشاره به انتقال اجباری امام(ع) به سامراء می گفت: اگر شخصی علم غیب می داند، تنها اوست. او را به اینجا- سامراء- آورده اند تا از گرایش مردم به سوی او جلوگیری کنند زیرا باوجود وی حکومت خود را در خطر می بیند

ب- جلوگیری از ارتباط امام(ع) با شیعیان و مردم عادی خلفا طبق سیاست! خود مردم را به انواع مختلف- تهدید، ارعاب، شکنجه، قتل،...- از امام(ع) دور می ساختند بنابراین شیعیانی که می خواستند به محضر او بشتابند جز در خفا و تحمل مشکلات فراوان راه دیگری نداشتند- که خیلی از افراد توسط افراد امراء دستگیر شده و به مجازات های سنگینی می رسیدند که در تاریخ اسامی آنها ضبط شده است.

ج- بازرسی از منزل امام هادی(ع) شب یا روز، صبح یا شب و... فرقی نداشت هرموقع که دلشان می خواست به منزل حضرت هجوم آورده منزل را جستجو می کردند تا شاید با یافتن شمشیری یا... حضرت را متهم به قیام برعلیه حکومت کنند و حضرت را به شهادت برسانند.حتی موقع انتقال حضرت(ع) به سامراء یحیی بن هرثمه- مأمور آوردن حضرت- ابتدا منزل را جستجو کرد و چون چیزی جز تعدادی قرآن و کتاب دعا نیافت از منزل خارج شده تا امام آماده سفر گردند!

د- اذیت و آزار شیعیان:

1 - شکنجه جسمی: متوکل در سیاهی دل و جنایات سرآمد خلفا است، در حکومت او علویان بسیاری زندانی یا تحت تعقیب قرار گرفتند و بسیاری نیز شهید شدند که نمونه آن «ابن سکیت» است. یار باوفای امام جواد(ع) و امام هادی(ع). شاعر و ادیب نام آور شیعی.

جرم او دوستی با علی(ع) و آل علی است. روزی متوکل از او پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا حسن(ع) و حسین(ع)؟ (ابن سکیت) از این مقایسه برآشفت و گفت: قسم به خدا (قنبر) غلام علی(ع) درنظر من از تو و دو فرزندت بهتر است یا نصربن علی جهنیرا به خاطر نقل حدیثی در فضائل اهل بیت هزار تازیانه زدند.

فشار اقتصادی چنان بر علویان توسط خلفا سنگین شد که کودکان شیعی از گرسنگی ناله ها سرداده و وضع شیعیان چنان وخیم بود که در تاریخ آمده بانوان علوی یک دست لباس درست برای نماز نداشتند4. در مقابل خلفاء با بیت المال مسلمین برای خود قصرها و کاخهای بیشمار می ساختند و مشغول لهو و لعب بودند کاخهائی همچون؛ شاه، عروس، شبداز، بدیع، ملیح،... در زمان متوکل ساخته می شدند و پولهای فراوانی صرف می شد. مثلاً برای ساخت کاخ «برکواء» بیست میلیون درهم خرج شد.

و در همان کاخها جشن های مفصلی برگزار می شد و پولهای مردم صرف عیش و نوش درباریان و مدعوین- غیرشیعی- می گشت. در جشن ختنه کنان پسر متوکل- عبدا... معتز- هشتاد و شش میلیون درهم خرج شد. متوکل 12هزار کنیز داشت.

2-شکنجه روحی: علویانی که زیر سخت ترین شکنجه خلفا بودند روزگار سختی را می گذراندند، ولی در مقابل، امام زمان خود را دارند و آلام دردهایشان امام(ع) بود ولی وقتی که روی یار را نبینند چه کنند؟ در سال 236 قمری علویان دیدند که «دیزج» یهودی الاصل به دستور متوکل قبر مطهر اباعبدالله الحسین(ع) را خراب کرده و زمین ها را صاف کرد و تبدیل به زمین کشاورزی نمود و وقتی هم که دید بازهم مشتاقان حضرتش عاشق دیدارند قوانین سختی گذاشت تا جائی که برای رفتن به زیارت شخص باید دستش قطع می شد؟!

اقدامات امام هادی (علیه السلام):

 فعالیت های مخفی حضرت(ع): الف- ارتباط با شیعیان: هدایت شیعیان، کمک به آنها و جوابگویی به مسائل آنها به طرق مختلف. ب) تجدیدنظر در شبکه ارتباطی وکالت: ائمه برای ارتباط با پیروان خود شبکه ارتباطی وکالت را به وجود آورده بودند به این صورت که وکلاء ازطرف امام مأمور بودند که به سؤالات فقهی و عقیدتی و... شیعیان پاسخ داده و بعد از دریافت وجوهات و سؤالات بی پاسخ آن را خدمت امام(ع) برسانند.

این شبکه در زمان امام هادی(ع) نیز با تجدیدنظر متناسب با شرایط زمان توسط امام هادی(ع) ادامه داده شد- صرف نظر از کارکرد اصلی آن آمادگی مردم برای زمان غیبت حضرت حجت(ع) بود. اتمام فعالیت های فرهنگی توسط امام هادی(ع) الف-نشر فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام): از فعالیت های امام هادی(ع) احیای فرهنگ ولایت بود.