رهایی؛ 26 مردادماه سالروز آغاز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی - دانشکده صنایع غذایی بهار
رهایی؛ 26 مردادماه سالروز آغاز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی
اشاره
هنوز بوی دودِ غلیظِ لاستیکِ سوخته، جایش را کاملاً به عطرِ یاس و اسپند و گلاب نداده بود؛ هنوز سوزشِ گازِ اشکآور، جایش را به لبخند و بوسه نداده بود؛ هنوز شعار و فریاد، به سرود و سرور تبدیل نشده بودند که دوباره اتفاقی تازه، ما را به کارزار فرا خواند.
تا حدود همین دو سال پیش، کوچهها و خیابانها برایمان شده بود میدان مبارزه؛ اما حالا دشتهای عطشناکِ جنوب، با همه عظمتشان غیرت ما را امتحان میکردند. حالا دیگر فریاد کافی نبود، از مشت کاری برنمیآمد، اعتراض و دیپلماسی و سیاست خارجی، دستشان کوتاه بود. باید سلاح، به دست میگرفتیم و گرفتیم؛ باید صبر بیشتری میکردیم و کردیم؛ باید خون بیشتری میدادیم و دادیم. حالا ما با دشمنی میجنگیدیم که پشتش را به یک دنیا گرم میدید؛ اما غم اسارت در غربت را هنوز نچشیده بودیم. نمیدانستیم اسیر عدهای درنده انساننما بودن یعنی چه؛ نمیدانستیم از دردِ زخم و شدت عطش و ضعف در میان شهری شلوغ، مُردن یعنی چه؛ باورمان نمیآمد این همه تیرگی. در دلمان نمیگنجید اینقدر سنگدلی، اصلاً به ذهنمان خطور نمیکرد تصویری چنین ننگین از انسان؛ امّا هر چه بود گذشت و فصل رهایی در آغوشمان کشید.
افزایش اسرای عراق نسبت به ما، آنها را به این فکر واداشته بود که طرح تبادل اسرا را بپذیرند؛ بنابراین در 24 فوریه 1986 میلادی، قطعنامه 582 به تصویب رسید و در بند 4 آن مقرر شد هر دو کشور، با همکاری کمیته بینالمللی صلیب سرخ در امور اسرای جنگی، هر چه زودتر تبادل اسرا را آغاز کنند.
در همین حین مجلس شورای اسلامی در تاریخ 13/9/68 مصوبهای را تنظیم کرد که طی آن در 22 مرداد سال 69، ستاد رسیدگی به امور آزادگان تشکیل شد و همه چیز برای استقبال از کبوتران زخمی و خسته وطن آماده شد.
اولین گروه آزادگان سربلند، در 26 مرداد سال 69 به میهن بازگشتند و شور و خاطرات پیروزی انقلاب را در یادها زنده کردند. در طی 8 سال دفاع مقدس، 45 هزار رزمنده به اسارت ارتش تجاوزگر عراق درآمدند؛ ولی فقط 40هزارتن از آنها به میهن بازگشتند. شماری از این افراد، به علت همکاری نکردن ارتش عراق با صلیب سرخ و عدم اعلام آمار دقیق اسرای ایرانی، مفقودالاثر شدند که وضعیت تعدادی از آنها تا به حال معلوم نشده است. شمار دیگری هم از این اسرا، زیر شکنجههای وحشیانه و ددمنشانه ارتش عراق و یا به علت عدم رسیدگی پزشکی و بهداشتی در زمان مجروحیت به شهادت رسیدند.
پس از بازگشت آزادگان به میهن، 270 واحد ستادی در سراسر کشور تشکیل شد که وظیفه خدمت رسانی به آزادگان عزیز را برعهده داشت. دراینباره، باید یادآور شد که در سال تحصیلی 1375، بیش از 5 هزار و سیصد نفر از آزادگان سرافراز، موفق به راهیابی به عرصه علم و دانش در دانشگاهها شدند که از این تعداد، 365 نفر، موفق به اخذ مدرک در رشتههای پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی شدند و 406 نفر هم در رشتههای مهندسی فارغالتحصیل گردیدند.
سید آزادگان (تقدیم به مرحوم ابوترابی)
بیتردید، دوران سخت زندگی اسرای ایرانی در اردوگاههای عراقی، سرانجامی غرورآفرین وعزت بخش را با خود به همراه داشت. صبر و شکیبایی، ایثار، تسلیمناپذیری، تحمل شکنجهها و ناملایمات، داشتن روحیه قوی و شکستناپذیر، از جمله ویژگیهای بارز آزادگان ایرانی در دوران اسارت بوده است. در این میان، سید علیاکبر ابوترابی، الگوی شاخصی بود برای اثبات مردانگی و دلیری. وی که در دوران پیروزی انقلاب از همراهان بیچون و چرای امام و اسلام به شمار میرفت، پس از پیروزی و پشت سر نهادن مبارزات سخت علیه رژیم ستمشاهی، از پذیرش پُستهای پیشنهادی سر باز زد و رفتن را بر ماندن ترجیح داد. او به جبهههای جنوب شتافت و با حضور در ستاد جنگهای نامنظم، در کنار سردار شهید دکتر مصطفی چمران، خدمات ارزندهای انجام داد و در شناساییها و عملیات مختلف، نیروهایش را با تدبیر فرماندهی کرد.
24 آذر ماه 1359 خبر جعلی شهادت این سید بزرگوار توسط رژیم بعثی عراق منتشر شد در حالیکه او با شکنجه گران بعثی دست و پنجه نرم میکرد، آشنایان بامنش این بزرگوار، در غم از دست دادن او سوگوار بودند، تا جایی که حضرت امام پیام تسلیتی را برای پدر بزرگوار سید صادر نمودند و مراسم عزاداری در سوگ ایشان برپا گردید.
در طول مدت اسارت، به علت خلق و خو و تواناییهای خاص ایشان و علاقه مندی اسر به وی، بارها و بارها عراقی ها، اردوگاه او تعویض کردند. ایشان به محض ورود به اسارتگاهها، شروع به تقویت روحیه اسرا کرده و با سخنرانی در رابطه با موضوعات مختلف، سعی در ارتقای روحیه سربازان ایرانی نمود.
حجتالاسلام سیدعلیاکبر ابوترابی هدیهای بود الهی که از سوی درگاه باریتعالی به اردوگاههای اسرای ایرانی تقدیم شده بود. وی با رهبری اندیشمندانه خود، با توسل به ائمه معصومین، با معنویت و سعه صدر و روحیه قوی مثالزدنی خود، شمع محفل اسرای ایرانی بود، در جهت تقویت روحیه ایمان و مقاومت و آزادگیشان.
سید ابوترابی پس از آزادی، هرگز به خود فکر نکرد و تمام توان خود را در جهت امور مربوط به آزادگان صرف کرد. وی پس از اسارت، با حکم مقام معظم رهبری در جایگاه نماینده ولیفقیه در امور آزادگان قرار گرفت. در دورههای چهارم و پنجم مجلس به خانه ملت پای نهاد و در تمام عمر خود، لحظهای دست از رسیدگی به جانبازان، محرومان و مستضعفان برنداشت.
12 خرداد 1379 در حالی که عازم مشهد مقدس و پابوسی امام ثامنالحجج بود، به همراه پدر عالم و بزرگوارش حاج سید عباس ابوترابی بر اثر حادثه تصادف در جاده سبزهوار ـ نیشابور، از خاک به افلاک پرکشید و به لقاءالله پیوست. پیکر پاک آن مرحوم در جوار مرقد امام رضا(ع) دفن شد.
روحش شاد
گفتار مجری/معنویت آزادگان
فضای خفقان و به شدت کنترلشده از اردوگاههای عراق، موجب شده بود که اسرا نتوانند به سادگی به امور معنوی بپردازند؛ لذا با انگیزه و شوق بیشتری تلاش میکردند به هر شکل ممکن، برای خود لحظههای خلوت و انسی ایجاد کنند؛ برای مثال برای نماز شب، مجبور بودند نشسته و بیصدا نماز بخوانند یا اینکه کسی کشیک بدهد تا نگهبانان، متوجه عبادت آنها نشوند.
در بعضی از اردوگاهها برای روزه ماه رمضان، محدودیتهای بیشماری وجود داشته است. برای عزاداری ایام شهادت ائمه(س) بویژه ایام محرم هم سختگیری زیاد وجود داشته؛ تا جایی که در خاطرات یکی از آزادگان آمده که به علت عزاداری مخفیانهای که بعد لو رفته بود، افراد اردوگاه را تا حد مرگ شکنجه داده بودند و کتک زده بودند و بعد هم آنها را به اردوگاهی دیگر که ظاهراً فضای معنوی مناسب نداشته انتقال داده بودند.
الگوی آزادگان
با هر کدام از بچههای آزاده که دربارهاش حرف بزنی، آنچنان با شوق و احساس از او یاد میکند که انسان را تحت تأثیر قرار میدهد و وقتی که خاطرات آزادگان را درباره او میخوانی یا میشنوی، به علت این حسّ غریب پِی خواهی برد. «سید، یک انسان تمامعیار بود؛ یک روحانی واقعی، یک ِآدم کاردرست. خدا رحمتش کند که مایه رحمت بود. به قول یکی از بچهها، اگر نبود مخصوصاً برای اسرای اواخر جنگ که انگیزه کمتری نسبت به قبلیها داشتند، وضع بدی پیش میآمد. خیلی از اسرا، روحیه و کرامت انسانی و اسلامیشان را مدیون حاجی ابوترابی هستند، باور کنید!»
سردار آزاده محمد رنجبر در خاطراتش مینویسد: «یک شب برایمان نهجالبلاغه آوردند. باور نمی کردیم. حاجآقا ابوترابی پیش ما بود. گفت: «حتماً فردا جمعش میکنند. امشب باید حفظش کنیم.» توی اردوگاه دو هزا نفر بودیم، ده اتاق دویست نفره، نهجالبلاغه هشتصد صفحه بود. هر کس نصف ورق را نسخهبرداری کرد. هر کداممان هم یک شماره داشتیم که نشان صفحه بود. صبح نشده نهج البلاغه در سینهمان حفظ شد».
نوآوری و ابتکار
از لابهلای خاطرات آزادگان عزیز، نکات بسیاری را درباره خلاقیت و نوآوری میشود به دست آورد.
در خاطرات آزاده حبیبالله معصوم آمده که:« برای آموزش زبان، از پتو به جای تخته سیاه و از صابون به جای گچ و وسیله نوشتار استفاده میشده است». در خاطرات سردار محمد رنجبر نیز آمده: «مشکل بزرگ ما این بودکه خودکار و کاغذ و کتاب نداشتیم. قوطی تاید را دو روز خیس میکردیم، ورقه ورقه میشد، تا چهل و هشت ورق از هر قوطی درمیآوردیم. ورقهها را آویزان میکردیم تا خشک شود و رویشان بنویسیم.و یک بار که نمایندههای سازمان آمده بودند، یکیشان مرتضی را شناخت. مرتضی در دانشگاه سوربن فرانسه درس خوانده بود. همکلاسیاش در سوربن بین هیأت اعزامی از ژنو بود. این رفاقت باعث شد که همه خودکارهایشان را بگذارند و بروند. ما هم آنها را توی یقه پیراهن، سجاف لباس و متکا قایم کردیم. برای درس خواندن، هر کداممان تخته داشتیم. روی یک تکه مقوا پلاستیک میکشیدیم و رویش یک کیسه پارچهای تیره میدوختیم صابون را پودر میکردیم و با روغن نباتی قاطی میکردیم و روی آن میمالیدیم. پلاستیک دیگری را روی آن میکشیدیم و بالایش را میدوختیم. این لایه پلاستیکی باز و بسته میشد. دسته مسواکی راکه خراب شده بود میشکستیم و به جای قلم استفاده میکردیم. روی این تخته جادویی با قلممان مینوشتیم، پلاستیک را که از هم باز میکردیم نوشتهها پاک میشد عراقیها اینها را که میدیدند بهمان میخندیدند و میگفتند: «کلهتان خوب کار میکند ها!»
باید ستودشان
بیست و ششم مرداد ماه، سالروز بازگشت غرورآفرین آزادگان سرافراز مملکت اسلامیمان به وطن است؛ اسطورههای بیچون و چرای استقامت، مقاومت، ایثار و شجاعت؛ آنان که باایمان راسخ خود، در برابر همه فشارهای دشمنان، قد خم نکردند و ابرو در هم نکشیدند؛ آنان که لحظهای از مقاومت و ایستادگی خسته نشدند و ثانیهای از آن همه شکنجه و عذاب نهراسیدند.
دل بریده بودند از همه، جز خدا. صبور بودند، صبورتر از هر سنگ صبوری. راضی بودند؛ راضیترین به قضای الهی. باید ستود استقامت آنان را در اردوگاههای دژخیمان؛ بزرگمردانی که جامعه کوچک اردوگاههای خود را بر پایه اخلاق حسنه بنیان نهاده بودند و امیدشان، پروردگار بیهمتایشان بود.
آزادگان سرافراز ایرانی اسلامی با الهام از بزرگ آزاده شیعیان و با الگو قرار دادن حماسهساز کربلا، حضرت زینب(س) که اسوه صبر بودند، با شجاعت، دوران دشوار اسارت را پشت سر نهادند و شکوه مقاومت و سربلندی را بار دیگر بر صفحه تاریخ رقم زدند.
چراغ راه
امام خمینی(ره)
ـ «اسرا در چنگال دژخیمان خود سرور آزادگیاند و احرار جهان آنان را زمزمه میکنند.»
[صحیفه نور، ج21]
ـ «عزیزان من سید و مولای همه ما حضرت موسی بن جعفر بیش از همهی شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند برای اسلام عزیز. شما صبر کنید خداوند فرج را انشاءاللهتعالی نزدیک می نماید و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد میفرماید: به همه عزیزان دربند سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمیکنم». [همان]
ـ «ما را چه رسد که با این قلمهای شکسته و بیانهای نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیلالله جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست دادهاند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شدهاند مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم؟ زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعتلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نمودهاند.
[صحیفه نور، ج19]
مقام معظم رهبری
ـ «یکی از چیزهایی که شما را، دلهایتان را زنده نگه میداشت، پر امید نگه میداشت. یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند . حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید.»
[مجله آزادگان، ش22، بهار76، ص8]
ـ «مسأله اسارت طولانی این ملت به نوبه خود امتحان دیگری بود که ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران از خود آزادمردی نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازی به وطن بازگشتند». [همان]
ـ «شما در دوران اسارت شرایط سختی را گذراندید. اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگی خود به اسلام، امام و انقلاب موجب افتخار و آبرومندی ملت خود در برابر دشمن شدید». [همان]
ـ «ایستادگی و مقاومت آزادگان سرافرازمان در طول سالهای سخت اسارت، ملت ایران را روسفید و سربلند کرد و ما بازگشت پیروزمندانه آنان را به میهن اسلامی حادثهای میدانیم که دست قدرت الهی آن را رقم زد».
[27 مرداد 1377، سخنرانی به مناسبت بازگشت آزادگان]
شهید دکتر مصطفی چمران
ـ «ابوترابی، عارف شیدایی بود که رازونیاز عاشقانهاش با خدای بزرگ در نیمههای شب، دل عشاق را آب میکرد. آنقدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس برآمده، آنچنان ساکت همچون آسمان که در شبهای پاک پرستاره، در دل شبزندهداران غوغا به پا میکند. اما در عین حال رزمندهای بود که در صحنهی نبرد طوفان به پا میکرد، فریاد خشمش زهره را آب مینمود و از شیرِ جسورتر و ارادهاش پولاد را خجل میکرد. از هیچ مأموریتی روبرنمیگرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمیشد.»[148]
زلال قلم
حالا که آمدی...
خوشآمدی مرد! خوشآمدی و به اینجا صفایی تازه بخشیدی؛ مثل باران.
باور کن تا دیروز، این کوچه بوی غربت تو را از هزاران فرسنگ دورتر میتوانست حس کند، برای همین، دراین چند سال، هر وقت مادرت از اینجا رد میشد، صدای زمزمهات گوشش را پر میکرد. ما همه خیال میکردیم تو شهید شدهای؛ برای همین نامت را روی پیراهن این کوچه، آن بالا کنار یقه خاکیش نوشتیم؛ امام او همیشه سعی داشت به ما بگوید که توهنوز زندهای و روزی برمیگردی.
چند بار خودش را تکاند و اسمت را جدا کرد از خودش. نه اینکه از اسمت خوشش نیایدها، انگار میخواست حقیقتی را به ما بگوید، اما ما هر دفعه با کوکی فلزی، محکمترش میکردیم.
حالا که آمدی، میشود صدای غنجزدنش را شنید، اصلاً طراوت خاصی پیدا کرده؛ مثل همه اهالیاش. تو برای ما خاطرهانگیز بودی. حتی یک لحظه هم نمیتوانستیم فراموشت کنیم و حالا که برگشتی، آن هم با این جریاناتی که پیش آمده خاطرهانگیزتر شدهای.
شکسته؛ اما شوخ!
خودمانیم! خیلی شکسته و پیر شدهای! خُب، بیا و از خودت برایمان بگو؛ از جایی که بودهای.
شنیدهام خیلی اذیت و شکنجه شدهای؛ حاشا نکن که این را میشود از لبخند ناقص و دندان شکسته ات فهمید.
معلوم است خیلی غصه خوردهای و زجر کشیدهای. سرت را تکان نده؛ این را هم چشمان گودرفته و ابروی شکستهات داد میزنند. اما هنوز شوخی و خندههایت بوی همان سالها را میدهد؛ ولی قول میدهم با این پای لنگانت نتوانی به خوبی همان سالها، گل کوچک بازی کنی.
یادت میآید؟
وقتی رفتی، انگار صفا هم از کوچه رفت، دیگر چراغانی نیمه شعبان، همان مزه را نمیداد. سیاهپوش محرم هم بدون توچیزی کم داشت. هر عیدی میشد، یادت میکردیم. هر وقت کسی برای کمک گرفتن به مسجد میآمد، جای پای تو میانِ صفها با آن کلاه پشمی در دستت، خالی بود. یادت میآید تقویم کوچه بودی؟ هر تولد امامی، با جعبه شیرینی و لبخند به کمین همسایهها مینشستی. یادت میآید چقدر به جای همه بچهها در صف نانوایی ایستادی؟ یادت میآید چقدر غیرتی بودی؟ امّا حالا بیا و تماشا کن، شهر شهر فرهنگ است. خلاصه حرف زیاد است و تو هم تازه از راه رسیدهای و خستهای. میروم فردا با بقچه اختلاطم برمیگردم. فعلاً خداحافظ.
شعر
بابا سعید
سجاد عزیزی آرام
مادر در انتظار تو مویش سپید شد
وقتی که بیست سال تو را ناامید شد
میگفت: روز آمدنت روز عید ماست
بیچاره آرزو به دلِ روز عید شد
سارا و ما و بازی تلخ کلاغپر
وقتی پر از ترانه بابا پرید شد
من با پرندگان جهان اشک ریختم
باران برای از تو سرودن شهید شد
سارای هفت ساله و چشمان منتظر
یک زن که انتظار تو را میکشید شد
تنها امید آمدن و هی نیامدن
قبر بدون جسم تو رسمی جدید شد
سال هزار و سیصد و شصت و کدام روز
جسم تو در کجای زمین ناپدید شد
بابا سعید چشم تو روشن بیا ببین
مادر در انتظار تو دیشب شهید شد
کوتاه و گویا(1)
چند نکته
ـ اولین فرمانده اسیر در جنگ تحمیلی، حبیب شریفی نام دارد که فرمانده سپاه سوسنگرد بود. ایشان در تاریخ 8 مهر سال 59 به اسارت نیروهای متجاوز عراق درآمد.
ـ اولین بانوی اسیر، پرستار فاطمه ناهیدی نام دارد که در تاریخ 20 مهر سال59 به اسارت نیروهای متجاوز عراق درآمده است.
ـ در طی جنگ تجاوزکارانه عراق علیه ایران، حدود 72363 نظامی عراقی به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند و طبق آمار به دست آمده در طول 8 سال 395148 نظامی عراقی کشته و مجروح شدند.
ـ ایران در اردوگاههای اسرای خود از 18 کشور اسیر داشت.
کوتاه و گویا(2)
ـ روز 22 مرداد 1369، ستاد رسیدگی به امور آزادگان براساس قانون حمایت از آزادگان، مصوب 13/9/1368، مجلس تشکیل شد.
ـ روز 26 مرداد 1369 اولین گروه از آزادگان قدم به میهن اسلامی نهادند.
ـ ستاد رسیدگی به امور آزادگان، مسئولیت تبادل بیش از 40000 آزاده را برعهده گرفت.
ـ ستاد رسیدگی به امور آزادگان، بیش از 270 واحد ستادی در سراسر کشور برای ارائه خدمات به آزادگان تشکیل داد.
ـ در زمینه اشتغال نزدیک به 96% از آزادگان، توسط ستاد در دستگاههای دولتی و غیردولتی مشغول به کار شدند.
ـ درباره تحصیل تا سال 1375، بیش از 5300 نفر موفق به راهیابی و تحصیل در مؤسسات عالی کشور شدند که از این عده، 365 نفر در رشته پزشکی و دندانپرشکی و داروسازی، 406 نفر در رشته های مهندسی و دیگر رشتهها پذیرفته شدند.
[نک:مجله آزادگان،ش 18، 1374.]
آوردهاند که...
«به علت فرار 2 نفر از همسنگران (که 9 نفر بودیم) ما را به ساواک بغداد منتقل نمودند. 9 نفر عبارتند از: سهرا، رهبر عملیات فرار، دو نفر فرارکننده، حاج اصغر، صابر، سیدمهدی، بیژن ابراهیمی، حسن آقا ذوالفقار طلوعی که همه در یک اتاق 2×2 زندانی بودیم که بر اثر کمبود غذا و مضایقة عراقیها، روزها بر بچهها سخت میگذشت.
هر چه عراقیها از مواد خوراکی میدادند همه را با مخلفاتش مصرف میکردیم. از جمله تخممرغ را با پوست و گوشت را با استخوان و خمیر نان، همه را مصرف میکردیم اما باز هم تأثیری نداشت. تا اینکه تصمیم گرفتیم جهت رفع مشکل روزی 4 نفر روزه بگیرند و 4 نفر غذا بخورند تا حداقل هر کدام یک روز درمیان یک وعده غذای حسابی بخورند. و بدینسان کمبود غذا تا حدّی جبران شد.
آزادگان در اسارت برای حضرت امام خمینی(ره) نامههایی را ارسال داشتهاند. البته به علت جو اختناق، نامی از امام (ره) از آنها برده نشده و از نامهای مستعار، مثل پدربزرگ عزیزم، و برادر بزرگم روحالله یا پدربزرگ عزیزم اسدالله استفاده شده است. برای نمونه، یکی از این نامهها و جواب حضرت امام (ره) را در ذیل میآوریم.
«بسمالله الرحمن الرحیم، اللهم ایاک نعبد وایاک نستعین، مادرم سلام، این نامه مخصوص پدربزرگم است. پدر عزیز و هادیم و مایه داناییم و دارای روح خداییم، سلام علیکم. گرچه مشکل است معرفت قدر تو اما این جملات است تقدیم به قلب تو. وصفت را از چند چیز پرسیدم: از کوه. گفت: «از من استوارتر» از دریا، گفت: »از من خروشانتر». از خورشید، گفت: «ازمن تابانتر». دانی چرا چنین شاعرانه میگویم ؟ دیدهای پروانه را گرد شمع مجنونوار فقط سر سودای وصال نور دارد؟ من الان چنینم و یاد وصالم در خاطر است که از او دورم؛ اما عیان میبینم که اگر مولایت بخواهد، بزودی شاید تو را ببینم و اگر نبینم وعده ما بر سر حوض با مادرت. انشاءالله. خداحافظ ، التماس دعا، پدر ما را حلال کن. محمدمراد حمزهای 22/4/1366
پاسخ حضرت امام (ره)
به نام خدا «فرزند عزیزم، نامه شما که از سلامت مزاجتان به حمدالله خبر داد واصل شد و موجب خرسندی از این جهت و افسردگی از جهت دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به شما و سایر دوستان دربند دعا میکنیم شما نگران نباش. این نحو گرفتاریها برای دوستان خدا همیشه بوده و موجب بلندی مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم به زودی ممکن با سلامت به وطن خود بازگردید. به دوستانتان سلام مرا برسانید. خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند». عبدالله
کتابستان(1)
1. عبدالمجید رحمانیان، سید علیاکبر ابوترابی، منشور پاکی و خدمتگزاری، تهران، نشر امید آزادگان، 1383.
2. محمدحسن مقیسه، آزادگان بگویید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1372.
3. یاسر هشترودی، سلام وطنم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی حوزه هنری، 1369.
4. علیرضا پوربزرگ، اردوگاه عنبر، تهران، مرکز اسناد اسلامی، 1384.
5. مجتبی سلطانی، پاتک تدارکاتی، قم، نشر مجنون، 1382.
6. صحیفه نور، ج21 و 19.
7. مجله آزادگان، ش22، مرداد 1376؛ ش 18، 1374.
کتابستان(2)
1. مهدی کاسوس، نیایش نسل سرخ، نوید شیراز، چاپ اول، 1384، شمارگان 2000جلد، 216 صفحه.
نویسنده در پیشگفتار کتاب گفته: نیایش نسل سرخ میخواهد نشان دهد و تأکید کند که وصیتنامه /های شهیدان، کارکردی فراتر از نوشتههای پیش از مرگ متوفیانی دارد که وصیتشان را براساس پیشامد سفر و بد روزگار و احتمال مرگ، درباره تقسیم مال و ثروت و توصیه به خانواده و نزدیکان نوشتهاند.
در فصل سوم کتاب، وصیتنامه شهدا به دو محور کلی تهذیب و تکمیل فنی تقسیم شده و به موضوعاتی از قبیل مبارزه با هوای نفس، دوری از گناهان، توبه، معنا و مفهوم ذکر، مراتب ذکر، متعلقات ذکر و ... پرداخته شده است.
پی نوشت:
[148] . منشور پاکی و خدمتگزاری، به کوشش عبدالمجید رحمانیان، ج2، تهران، نشر امید آزادگان، 1383.