کارنامه نور (زندگینامه امام خمینی) - دانشکده صنایع غذایی بهار
کارنامه نور (زندگینامه امام خمینی)
فصل اول: از ولادت تا وفات
1 . خاندان
مردم دیندار و شریعتمدار خمین 1، یوسف خان کمره ای را از سوی خود نیابت دادند که به نجف رفته عالمی عامل و مجتهدی روشن بین را با خود به خمین آورد تا امور شریعت و اداره معیشت آنان را به عهده گیرد . یوسف خان که خود از عالمان آن دیار بود، در نجف اشرف از میان عالمان آن شهر علوی، علامه سید احمد موسوی مشهور به "هندی" را یافت که نشان سیادت و شرافت در جبین او پیدا بود . او به "هندی" شهرت یافته بود از آن رو که سالها پیش از این نیای بزرگوارش به انگیزه تبلیغ دین و آیین از نیشابور به کشمیر هجرت کرده بود . پدر سید احمد در همان جا (کشمیر) شاهد شهادت را در آغوش گرفت و از آن پس به رسم و سپاس مردم هند به "دینعلی شاه" لقب گرفت . آن شهید بزرگوار (پدر سید احمد) از نوادگان میرحامد حسین، صاحب عبقات الانوار است .
سید احمد موسوی (هندی) پس از شهادت پدر، کشمیر را به قصد نجف ترک گفت و به مقام بلند اجتهاد و فقاهت در همین شهر مقدس دست یافت . او که علم را به انگیزه خدمت به دین آموخته بود، در برابر دعوت یوسف خان کمره ای، از خود مقاومتی نشان نداد و چونان اجداد بزرگوارش، نجف را به قصد تبلیغ دین پشت سر نهاد و روی به دیار خمینی ها کرد . در خمین با سکینه، خواهر یوسف خان عقد همسری بست و بعد از سه دختر، خداوند به او فرزندی داد که نامش را مصطفی نهاد .
سید مصطفی، مقدمات را در خمین نزد میرزا احمد خوانساری آموخت . میرزا احمد از نوادگان مرحوم حیدربن محمد خوانساری مولف زبدة التصانیف است . علاقه و ارتباط نزدیک استاد و شاگرد، آنان را خویشاوند نیز کرد و سید مصطفی دختر میرزا احمد را که پیش از ازدواج "حاجیه خانم" نام داشت و پس از آن، در خانه سید مصطفی هاجر صدا زده می شد . به همسری برگزید . مرحوم سید مصطفی موسوی که در خمین او را آقای موسوی و یا آسید مصطفی و یا آسید هندی خطاب می کردند، اندکی پس از ازدواجش با هاجر، راهی اصفهان شد تا تحصیلات خود را در آنجا ادامه دهد . پس از مدتی، همراه همسر و نخستین فرزندش (مولود آغا) به نجف و سامرا هجرت کرد و بیش از پنج سال از محضر بزرگانی، همچون مرحوم میرزای شیرازی در سامرا سود برد . بازگشتش را به خمین که به دعوت مردم آن شهر بوده است، سال 1312ه . ق . برابر با 1274 ه . ش در خاطره ها ثبت کرده اند . 2
چهره ای که از سید مصطفی در خاطره های مربوط به آن زمانها، ترسیم می شود، سیمای عالمی غیرتمند و مردمی است که شهامت و شجاعت او، بارها کام خانهای خمین و اطراف آن را تلخ کرده بود . مقاومت در برابر زورگویان حکومتی که همگی حامیان خانهای آن روز بودند، و حمایتهای جوانمردانه سید مصطفی از مظلومان شهری و روستایی، عرصه را بر زمین داران خمین تنگ کرده بود و راهی جز به شهادت رساندن آن عالم بزرگوار، پیش پای خود ندیدند . زمانه و زمینه های شهادت سید مصطفی، نمایی روشن از همه جای ایران بود . حکومت مرکزی به غایت ضعیف و ناتوان شده بود . شاه قاجار (مظفرالدین شاه) اداره کشور را به کسانی بی کفایت تر از خود سپرده بود و خود همه وقت و توان و ثروت دولتی اش را صرف معالجه خود می کرد . بابت چندین سفر به اروپا و معالجه مزاج علیلش، کشور را به چندین بانک خارجی مقروض کرد و اوضاع و احوال برخی شهرهای ایران، از جمله خمین و گلپایگان و سلطان آباد (اراک) بسیار بد گزارش می شد . هرکس که ثروتی و زمینی و چند حلقه چاه داشت، تفنگچی نیز استخدام می کرد . زور و ستم، تنها زبانی بود که خوانین و حکومتی ها با آن تکلم می کردند و مردم را به شنیدن و تمکین در برابر خود، می خواندند .
در چنین اوضاع و احوالی آقا مصطفی تصمیم گرفت با عضدالسلطان والی سلطان آباد، دیدار و گفتگو کند . بامداد روز جمعه، دوازدهم ذی قعده سال 1320، پس از خواندن نماز صبح، خمین را همراه چند تن همراه و محافظ، به قصد اراک ترک گفت . در یک فرسنگی آبادی حسن آباد، خستگی راه را از تن می ریختند که دو سواره پیش روی آنان ظاهر شدند: جعفرقلی خان و رضاقلی سلطان، سلام کردند . یکی از آن دو مشک آبی را از خرجین اسب بیرون آورد و به آقا مصطفی تعارف کرد . سید، آن دو را می شناخت و حتی به تقاضای آنان برای همراه شدن با او در این سفر، پاسخ رد داده بود . گویا از جایی شنیده بود که آن دو قصد جانش را کرده اند . به رسم ادب، قدری از آن آب را نوشید و هنوز مشک را پایین نیاورده بود که دو تیر قبا و قلبش را دریدند . قاتلان سید، از معرکه گریختند و مدتی اجرای عدالت را در حق خود به عقب انداختند . همراهان سید شهید، با اندوه فراوان پیکی را به سلطان آباد (اراک) فرستادند و خبر شهادت عالم خمین را به مردم رساندند . جمعیتی انبوه به استقبال جسم خونین سید مصطفی به دروازه شهر هجوم آوردند و معتمدالسادات، عالم بزرگ اراک تحت الحنک به دوش انداخت و کفش از پای در آورد و جنازه را از پشت اسب بر دوش مردم نهاد، مراسم کفن و دفن همان جا صورت پذیرفت . 3 اراک به سوگ نشست و علمای تهران در عزای سید مصطفی گزارشهایی اندوهگینانه از شهرهای کوچک به مردم دادند . اصفهان و گلپایگان و خوانسار تا چهلمین روز شهادت آن عالم جلیل القدر و مظلوم، پی در پی مجلس سوگ برپا کردند . اما خمین را آشوبی دیگر بود و پیر و جوان آن بر سر و سینه می کوبیدند . هاجر، همسر داغدارش از همه بی تاب تر بود . سید مرتضی پسر مهتر شهید، به پشت بام برج پناه برده بود که در آنجا اشک بریزد و از همان جا دید که مردم خانه های جعفرقلی خان و رضاقلی سلطان را در آغوش خشم خود می سوزانند .
امین سلطان، صدر اعظم مظفرالدین شاه برای اعاده حیثیت به حکومت آشفته قاجار، سردار حشمت را ماموریت داد که قاتلان سید مصطفی خمینی را قصاص کند . قاتلان به قلعه ای در دو فرسنگی شهر گریختند . فوجی از قشون حکومتی پس از چند روز محاصره قلعه، درهای آن را گشودند و رضاقلی سلطان را مرده یافتند . جعفر قلی خان را همراه با زنی که با او در قلعه بود، دستگیر کرده به تهران فرستادند . از طرف برخی اعیان حکومتی از جمله وزیر خلوت یا همان وزیر دربار ، اقداماتی برای آزاد کردن قاتل صورت گرفت; ولی مردم و علمای شهرهای تهران و اراک سخت برقصاص او پای فشردند . پافشاریهای مردم، علما و فرزندان سید مصطفی دربار را به اعدام جعفرقلی خان مجبور کرد . آیة الله پسندیده که در آن زمان به سید مرتضی شهرت داشت و دوران نوجوانی را می گذراند، ماجرای قصاص قاتل پدرش را این گونه به یاد می آورد:
"در چهارم ربیع الاول 1323 ه . ق . قاتل را برای اعدام به میدان بهارستان بردند . به من و برادرم گفتند به منزل برویم . چون بچه بودیم و متاثر می شدیم، ولی سایرین به میدان رفتند . مطابق رسم آن روزگار، قاتل، میر غضب و شاه [ولیعهد] که همگی در میدان حاضر بودند، لباس قرمز برتن داشتند . سر جعفرقلی خان را بریدند ... چند روز بعد از اعدام قاتل، همراهان برای بازگشت به خمین گاری کرایه کردند" . 4
کودکی
شهید سید مصطفی موسوی خمینی در سن چهل و دو سالگی، شهد شهادت را نوشید و بزرگترین میراث او پنج فرزند صالح بود: مولود آغا (متولد 1305 قمری)، فاطمه (متولد 1312قمری) مرتضی (متولد 1313قمری) نورالدین (متولد 1315قمری) و روح الله .
روح الله که پنجمین و آخرین فرزند سید مصطفی است، در سحرگاه چهارشنبه، نخستین روز مهرماه سال 1281ه . ش . برابر با بیستم جمادی الثانی 1320 ه . ق . 5 سالروز میلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا - سلام الله علیها - دیده خاکیان را به جمال افلاکی خود روشن کرد . نام او یکی از با مسماترین نامهایی است که تاکنون برای انسانی ثبت کرده اند: او به حق روح خدا در کالبد زمان بود و جسم افسرده امتی را جنبش و حیات دوباره داد . آری ، "الاسما تنزل من السما; نامها از آسمان فرود می آیند . "
تولد روح الله ، پدر را از دل و جان خشنود کرد و از همان روز نخست کمر به تربیت الهی او بست; چنان که به دایه روح الله (ننه خاور) گفت: "تا وقتی که پسرم روح الله را شیر می دهی، دست به سوی هیچ سفره ای جز سفره خود و یا غذایی که از خانه من برای تو فرستاده می شود، دراز مکن" . 6 چهارماه و بیست روز سایه پدر، جسم کوچک کودک را از گرمای حوادث و فتنه ها پناه داد; اما روح الله پنجمین ماه عمر خود را با درد یتیمی آغاز کرد و از آن پس مادر گرامی اش و عمه بزرگوارش بانو صاحبه خانم، تربیت او را عهده دار بودند . صاحبه خانم، زنی دلیر و شجاع بود . در قدرت روحی و کرامت نفس این زن، همین بس که بدانیم اگر تدبیرها و پافشاریهای او نبود، قاتل پدر قصاص نمی شد; دوران کودکی روح الله با تربیت و اصلاح و مکرمت آموزی توام نبود; جسم و جان روح الله، زخم یتیمی را از یاد نمی برد، و مردی بزرگ از دامان او به معراج حقایق نمی رفت . روح الله از زبان این بانوی مردآفرین، تاریخ و سرگذشت اجدادش را از نیشابور تا کشمیر، و از آنجا تا نجف و سامرا و خمین شنید و روح حق طلبی و عدالت خواهی را از او آموخت . به حتم یکی از شورانگیزترین داستانهایی که از زبان عمه اش شنید، داستان شهادت پدر بوده است; هر چند به این مقدار نیز اکتفا نکرد و مدتی خود نیز ماجرای شهادت پدر را از زبانها و قلمهای متفاوت شنید و خواند . 7 علاقه روح الله به پدر از نامی که او برای شهرت خود برگزید، پیدا است: مرتضی "پسندیده" را پسندید، نورالدین به "هندی" رضایت داد، و روح الله چراغ " مصطفوی" را برافروخت . همچنین در جوانی نیز بعضی نوشته هایش را با "ابن الشهید" مختوم می کرد تا یاد پدر شهید خود را همیشه در خاطر عاطرش زنده نگه دارد .
از مهمترین حوادث کشور که در دوران کودکی امام رخ داد . نهضت مشروطیت بود . چهار سال و چهارماه از تولد او می گذشت که شاه قاجار به امضای پنجاه و یک اصل قانون مشروطیت تن داد و نه روز بعد بستر خود را در گورستان پهن کرد . 8حوادث مربوط به نهضت مشروطیت اگرچه بیش از هر جای کشور، پایتخت را می لرزاند، گویا شهرها و روستاهای کوچک و دور را نیز از خود بی خبر نمی گذاشت و دعای خانواده روح الله برای بهبود حال شیخ فضل الله نوری، پس از نجات از سؤ قصد کریم روانگر، حکایت روشنی از این تاثیر و تاثر است . 9 یکی از خاطرات شنیدنی درباره ایام کودکی امام ماجرایی است که به خوبی نشان می دهد او از همان سالهای نخست زندگی، به مسائل مهم کشور و امت اسلام، علاقه و توجه داشت:
روح الله با آن که معلم نقاشی نداشت، همچنان با نقاشی، دل مشغول می داشت . یکی از تصاویر خیالی اش که از واقعیت الهام گرفته بود از خانه فراتر رفت و در میان اقوام و دوستان دست به دست شد . در این نقاشی، دو رنگ به کار رفت: مرکب سیاه و دواگلی (مرکورکرم) . مجلس شورای ملی را بزرگ تر از ابعاد تالار بزرگ خانه شان رسم کرد و سرهایی را با عمامه های سیاه و سفید و کلاه های بوقی و پوستی به عنوان نمایندگان مجلس، دور اتاق جا داد . بر پشت بام تالار تعداد زیادی دایره به عنوان توپ کشید و چند عدد از توپ ها ، پشت بام را سوراخ کرده، روی سر نمایندگان مجلس افتاده از زیر در تالار خون سرخ روان بود . 10
نخستین آموزگاران روح الله، مرحوم میرزا جعفر و مرحوم ملاابوالقاسم بودند . میرزا جعفر هر روز صبح به خانه شهید سید مصطفی می آمد و به فرزند پنج ساله او خواندن و نوشتن می آموخت . در مکتب ملا ابوالقاسم، بی غلط خواندن قرآن را فراگرفت و در کنار قرائت و تجوید قرآن، همه آنچه در مکتبخانه های آن روزگار معمول بود، آموخت .
پس از اتمام دوره مکتبخانه، به مدرسه می رود تا درسهای این مراکز جدید التاسیس را نیز تجربه کند . حسن مستوفی، فرزند خاله روح الله که در کودکی همدرس و همبازی هم بودند، می گوید: "ما با هم به مدرسه ای می رفتیم که به سبک مدارس فرانسوی، میز و صندلی داشت" . 11شاید وجود خانهای متحول در خمین باعث شده بود که در آن منطقه، مدارس جدید نیز دایر شوند و آن گونه که در "سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی" برمی آید: نام آن مدرسه تازه تاسیس احمدیه بوده است . 12
ورود به حوزه علمیه
تحصیل علوم اسلامی را امام خمینی پیش از پا نهادن به پانزده سالگی آغاز کرد . مقدمات را نزد برادر ارجمندش: مرحوم آیة الله پسندیده آموخت و تا پیش از هجرت به اراک، از محضر مرحوم میرزا محمود افتخارالعلما مرحوم میرزا رضا نجفی خمینی، مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی، مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی و مرحوم آقا عباس اراکی استفاده ها کرد . به گفته برادر، منطق و مطول و سیوطی را نزد او خوانده است . خط و خوش نویسی را نیز نزد یکی از اساتید مدرسه تازه تاسیس آقا حمزه محلاتی آموخت . در سن پانزده سالگی، با پشت سر گذاشتن حوادث تلخ و شیرین و آموختن دروس مقدماتی حوزه، برای ورود به دنیای بزرگترها آماده تر شده بود . آشنایی اش با ادبیات عرب و فارسی بیش از مقدار لازم برای طلبه ها بود . منطق و فنون استدلال را خوب می شناخت . خط را بسیار زیبا می نوشت . اخبار کشور و شهر را پی می گرفت و در همه فعالیتهای مربوط به جوانان مدافع شهر، شرکت می جست . جمعه ها به میدان مشق تیر می رفت تا فنون دفاع را بیاموزد . اینک دو سال و نیم از جنگ بین المللی اول می گذرد . اجساد کشته شدگان جنگ، شهر را به عزا و وبا مبتلا کرده است . موثرترین دارویی که کمابیش از کشتار وبا می کاست ماست بود . اما قشون روس، ماستها را از خانه می گرفتند و خود را ایمن می کردند . مادر گرامی روح الله، هر از گاه فرزندش را با مشکی پر از ماست به در خانه بیماران می فرستاد تا در درمان آنان گامی برداشته باشد . اما خانه پدری روح الله نیز از گزند وبا مصون نماند و نخست صاحبه خانم، عمه شجاع و فداکار و اندکی پس از او هاجر، مادر روح الله، دار فانی را وداع گفت .
چند سال دیگر نیز در خمین ماند و در این سالها هم به مدرسه می رفت و هم چشم به تحولات سریع و شگفت ایران داشت . آنچه بیش از همه، روح الله را در آن سالهای غریب به وجد آورد، نهضت جنگل بود . دلیل علاقه روح الله جوان به رهبر نهضت جنگل، نقل یک خواب از او و سرودن قصیده ای در ستایش میرزا کوچک خان جنگلی است:
یک روز آقا مرتضی قصیده ای در لابه لای دفتری که مادر مخارج خانه را در آن می نوشت، یافت . دانست که از روح الله است . پرسید: "این، برای کیست؟ " روح الله نوجوان گفت: "برای میرزا کوچک خان که چندی پیش، مهمان ما بود" . آقا مرتضی با تعجب پرسید: " خود میرزا؟ "روح الله پاسخ داد: "بله" . سوال تکرار شد و پاسخ نیز . ننه خاور دخالت کرد و گفت: یک ماه پیش دیدم روح الله خیلی سرحال است . گفتم از وقتی مادرتان رحمت خدا رفته شما غمگین هستید . چطور امروز این قدر سرحال هستید؟ برایم خواب شب گذشته را تعریف کرد: "شب بود، اما خورشید همچنان در آسمان بود . این خانه نیز جنگل بود . جنگلی ها با اسب به این خانه آمدند و میرزا در میان آنها بود . برایش چای آوردم، لبخندی زد . بی آن که چیزی بگوید: خداحافظی کرد و رفت" . 13
غیر از این نشانه های دیگری نیز هست که نشان می دهد امام خمینی در نوجوانی علاقه و اعتقاد بسیاری به رهبر نهضت جنگل داشته است; از جمله هماره برای سلامتی او دعا می کرد; یک بار به برادرش پیشنهاد پیوستن به نهضت را داد و پیوسته اخبار آنها را دنبال می کرد . 14
سال 1339ه . ق امام خمینی برای تکمیل تحصیلات خود به اراک 15 رفت تا محضر پرفیض عالمی ربانی و فقیهی هوشمند را درک کند . پیش از عزیمت به اراک، نخست تصمیم داشت که به اصفهان برود و در آن ادامه تحصیل دهد; اما آوازه شیخ عبدالکریم حائری یزدی که در آن سالها در همه مراکز علمی پیچیده بود، خمینی جوان را به اراک کشاند . در اراک، وارد مدرسه سپهدار شد . بیدرنگ، منطق را دوره کرد، نحو را به کمال آموخت و به بدیع و بیان احاطه یافت . شور و نشاط درس آموزی، او را از نگاه به اوضاع و احوال کشورش باز نمی داشت و حوادث تلخ آن روزها، همت او را در کسب معرفت و دانش دین سست نکرد; چنان که وقتی برای اولین بار در مجلس ختم مرحوم سیدمحمد طباطبایی عالم مشروطه خواه به منبر رفت، علم و سیاست را به هم آمیخت . انتخاب طلبه جوان خمینی برای این مجلس، بی شک با روحیات و گرایشهای او ارتباط داشته است . اولین سخنرانی امام خمینی در آن مجلس باشکوه، از هر گوشه آفرینها برانگیخت و همین امر موجب شد که وی دعوتهای بعدی را نپذیرد و تا چهار سال با منبر وداع گوید; زیرا نیک می دانست که ستایشگریهای خلق، با دل و روح او چه خواهند کرد .
در مدتی که روح الله در اراک، از حوزه آیة العظمی حائری یزدی سود می جست، حوادث بسیاری نیز بر کشور گذشت: کودتای رضاخان در اسفند 1299 و دستگیری سیدحسن مدرس از آن جمله است .
پیش از آن که همراه روح الله از اراک به قم سفر کنیم . نقل خاطره ای زیبا و شیرین که برای او در کوچه های اراک روی داده است، چشم ما را به شخصیت این مرد الهی، بازتر می کند . در 27 اسفند همان سال، دو تلگراف به اراک رسید که مایه خشنودی همگان شد . نخست این که حقوق احمدشاه از خزانه دولتی به سی هزار تومان و مقرری شاهزادگان عیاش قاجاری به بیست هزار تومان تقلیل یافت . دیگر آنکه ورود هرگونه مشروبات الکلی به کشور اکیدا ممنوع اعلام شد و مقرر گردید در میهمانیها، به جای مشروبات الکلی، از دوغ و شربت استفاده شود . چندی قبل از این تصمیم دولت:
دو قلچماق مست، توبره پیرمردی نمک فروش را روی یخهای کوچه خالی کرده بودند تا در تلو تلو خوردنهای مستی، سر نخورند . هنگام خالی کردن توبره دوم، آقا روح الله نوجوان از راه رسید و مچ یکی از آنان را چنان پیچید که فریاد از او برخاست و دیگری پا به فرار گذاشت . پیرمرد نمک فروش، ناله کنان و با صدای بلند، مرگ آن دو مزاحم را از خدا خواست و برای جوانمردی که او را از چنگ آن دو مست رهانیده بود، عمر طولانی درخواست کرد . پنجاه سال از این ماجرا گذشت . روزی یکی از رانندگان کامیون که بین راه مشهد - تهران در رفت و آمد بود، برای خوردن ناهار به قهوه خانه ای رفت . در آنجا با صدای بلند برای یکی از آشنایانش، داستان نجات پدربزرگش را به دست طلبه ای جوان تعریف می کرد و می گفت: دست کم یک روز از عمر امام به خاطر دعای خیر پدر بزرگ من است و روزهای دیگرش به خاطر دعای هزاران انسان دیگر . زیرا یکی از دو دعای پدر بزرگم مستجاب شد و آن دو مرد مست، روزی به جان هم افتادند و با چاقو همدیگر را زخمی کردند و پس از مدتی هر دو در جوانی بر اثر زخم چاقو مردند . دعای دیگر پدربزرگم عمر طولانی برای امام خمینی بود و حتما این نیز مستجاب می شود . 16
هجرت به قم
نوروز سال 1300ش/1340ق، خمین به استقبال فرزند آیة الله شهید، سید مصطفی موسوی خمینی رفت و او را که از اراک برای دیدار خانواده بازمی گشت در آغوش گرفت . روح الله تقریبا همه اسباب و اثاثیه زندگی را با خود از اراک آورده بود و همین نشان از عزم او به بازنگشتن به اراک داشت . بی شک، دلیل عمده وی به انتخاب قم برای ادامه تحصیل، هجرت آیة الله العظمی حائری یزدی از اراک به قم بود . اما این که مرحوم حائری یزدی چرا قم را برای گستراندن بساط تدریس و مجتهدپروری برگزید، سخن بسیار گفته اند . گویا بعد از ماجرای کودتا و استقرار دولت سیدضیا طباطبایی، معظم له با مشورتها و رایزنیهای بسیار با آگاهان آن روز، به این نتیجه مبارک رسیده بود که باید حوزه علمیه را در ایران از هر جهت گسترش دهد و اراک تناسب چندانی با گسترش حوزه نداشت . قم، هم زیارتگاه حضرت معصومه بود و هم به پایتخت نزدیکتر . از این رو برای جلب طالبان علم، آمادگی و ذابیت بیشتری داشت .
امام خمینی نیز پس از گذراندن ایام نوروز در خمین، آماده هجرت به قم 17 شد تا دوستان فاضل و هم درسهای خود را اینک در قم ببیند و راهی را که از خمین و اراک آغازیده بود، در آنجا به مقصد رساند . در کتاب "گنجینه دل" می خوانیم:
آیة الله خلخالی از امام نقل می کند که فرمودند: "پس از حرکت آقای حائری از اراک، به قرآن تفال زدم، این آیه آمد: منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری; شما را از خاک آفریدیم و بدان باز می گردانیم و از آن بار دیگر بیرون می آوریم . "
پیش خود گفتم که نشو و زندگی و مرگ ما در قم خواهد بود .
تاریخ ورود امام خمینی به قم، نوروز سال 1300 ه . ش، مطابق با رجب المرجب 1340ه . ق است . در آنجا بدون اتلاف وقت پایه های اجتهاد را یک یک پیمود . تتمه مباحث کتاب مطول را نزد مرحوم آقا میرزا محمدعلی ادیب تهرانی آموخت و دروس سطح را از محضر مرحوم آیة الله محمدتقی خوانساری و بیشتر نزد مرحوم آیة الله سیدعلی یثربی کاشانی فراگرفت . پس از گذراندن سطح به آرزوی دیرینه خود دست یافت و هر روز صبح چشم به سیمای موسس حوزه علمیه قم، حضرت آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی می دوخت دروس سطح تا سال 1345 ه . ق . روز و شب او را به خود مشغول می داشت و از پس تا دو سال خارج فقه و اصول مرحوم حائری یزدی را شرکت می کرد; تااین که در سال 1355 هجری قمری استاد امام و موسس حوزه قم، رخ در نقاب خاک کشید و به دیار افلاکیان کوچید .
برای امام خمینی قم علاوه بر جاذبه های علمی و اخلاقی، موقعیتی مناسب نیز بود تا بتواند با بزرگان دیگری هم ارتباط برقرار سازد . یکی از کسانی که امام در قم با وی ملاقات کرد، مرحوم سید حسن مدرس است . این آشنایی به چند گفتگوی علمی و یا سیاسی ختم نشد و امام بارها با او در تهران و مجلس شورای ملی ملاقات و گفتگو کرده است .
مرحوم مدرس - رحمه الله - خوب من ایشان را هم دیده بودم . این هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد; در مقابل ظلم آن مرد سوادکوهی آن رضاخان قلدر ایستاد و در مجلس بود . ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان با گاری آمد تهران . از قراری که آدم موثقی نقل می کرد، ایشان یک گاری آنجا خریده بود و اسبش را شاید خودش می راند تا آمد به تهران . آن جا هم یک خانه مختصری اجاره کرد و من منزل ایشان مکرر رفتم، خدمت ایشان - رضوان الله علیه - مکرر رسیدم . 18
امام خمینی نوزده ساله بود که مدرس را در قم می بیند و از همان جا طرح آشنایی و رفت و آمد می ریزند . مدرس در سیمای روح الله، پدرش را می دید که در اصفهان با او همدرس بود و اینک با دیدن پسر، خاطراتش در اصفهان و دوستی اش با سید مصطفی یادآوری می شد . از سخنان و تجلیلهای امام از مقام و شان سیدحسن مدرس در سالهای پس از پیروزی انقلاب پیداست که آن دیدارها، از مدرس شخصیت مقدس و بزرگی در چشم امام ساخته است . 19
ورود امام به درس آیة الله حائری یزدی، در سن بیست و پنج سالگی بود . دو سال بعد، در قم با حاج شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی آشنا شد که فلسفه می دانست و در فلسفه غرب نیز دستی داشت . وی در قم داروینیسم و نقد آن را تدریس می کرد و مدتی روح الله جوان در این درس حاضر شد . استاد دیگر امام در معقول، مرحوم حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی است . محضر درس آن فیلسوف نامی ، سه علم را به روح الله آموخت: ریاضیات، هیئت و فلسفه .
از میان همه اساتید امام آن که بیش از همه روح او را اشباع و ارضا می کرد، درس عرفان نظری مرحوم محمدعلی شاه آبادی بود . شش سال ، گاه هر روز و گاه هر چند هفته یک روز، نزد او می رفت تا کنار فقه و فلسفه; عرفان را نیز بیاموزد . آشنایی امام با عرفان، چنان عمیق و گسترده بود که اگر به فقه و اجتهاد شهرت نمی یافت، اینک همگان او را فقط عارفی سترگ می شناختند که مدار عرفان در عصر حاضر است . اما علاقه او به فقه و اهتمامش به پرورش طالبان علوم نقلی، مرجعیت را به سراغ او برد و کمتر به پیر و مراد شهرت یافت; هرچند آشنایی و احاطه اش بر عرفان نظری و مقامش در عرفان عملی، چنان بلند است که بسیاری از مشاهیر عرفا را بدان دسترسی نیست .
جز اینها، در محضر آقا میرزا علی اکبر حکمی یزدی نیز علوم معنوی و عرفانی را در سینه اندوخت، و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد مرحوم آقا شیخ محمدرضا مسجد شاهی آموخت . از آیة الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی اخلاق و عرفان را فراگرفت و هماره از او به بزرگی و پاک نهادی یاد می کرد .
تشکیل خانواده
27سال از عمر مبارکش می گذشت که همسر گزید . حاصل این پیوند خجسته، سه پسر و پنج دختر بود که از این میان یک پسر و دو دختر، اندکی پس از تولد، دیار باقی را بر دار فانی برگزیدند . همسر گرامی آن بزرگمرد، دختر حاج میرزا محمدثقفی از روحانیون تهران است . روح الله جوان، پدر و مادری نداشت که برای او به خواستگاری دختری بروند و خود نیز چنان در درس و سیاست و عرفان فرو رفته بود که از همسرگزینی و تشکیل خانواده، نه سخن می گفت و نه چندان بدان می اندیشید . پیشنهاد این پیوند مبارک را سید محمد صادق لواسانی، دوست و هم درس امام بدو داد . روح الله جوان، چندین بار به خانه میرزا محمد ثقفی تهرانی، پیغام فرستاد و آنان را از نیت خود باخبر کرد . اما "قدس ایران" که دختری دبیرستانی بود و سخت به تحصیل و زندگی در تهران خو کرده بود، هربار پاسخ منفی داد . 20تا اینکه بر اثر خوابی که خود آن را بیان کرده است، زندگی در قم با روح الله را پذیرفت و سعادتی را که در کارنامه او نوشته بودند، امضا کرد .
آنچه بعدها از زبان این همسر شایسته درباره امام گفته و شنیده شد، زیباترین بخشهای حیات امام است; زیرا زنان، شفاف ترین آینه های مردان اند و هر مردی را بیش از همه همسر و اهل بیت او می شناسند: اهل البیت ادری بما فی البیت . ادب، متانت، صداقت، و فداکاری روح الله، چنان در دل "قدس ایران" کارگر افتاد که پس از مدتی کوتاه، تهران و همه رفاه و تمکنی که در آنجا داشتند، فراموش کرد و یکسره دل به همسر جوان و فرزانه اش بست . این همسر فداکار، بار سنگین بیت امام را سالها بر دوش کشید و امام را در غربت و حبس و خطر یاری وفادار بود . در تمام این سالها - به اعتراف همسر - حتی یک جمله که در آن فرمانی و یا عتابی باشد، میان آنها رد و بدل نشد و او خود می گوید:
اگر می خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، می آمدند می گفتند بلند شو تو نباید بشویی . من پشت سر او، اتاق را جارو می کردم . وقتی او نبود لباس بچه را می شستم ... 21
ورود آیة الله بروجردی به قم
امام خمینی تا هنگامی که موسس حوزه شکوهمند قم، به درس می نشست، در مجلس او حاضر می شد و شرط ادب را نگاه می داشت . تا این که در دهم بهمن ماه 1315 شمسی، شمع حوزه تازه تاسیس قم به خاموشی گرایید و امیدی که چندی دلها را گرما بخشیده بود، یک مرتبه فرو نشست . امام در آن هنگام، سی و سه بهار از عمر شریفش می گذشت و جز جوانی، مانع دیگری برای احراز مقام مرجعیت و فتوا، مسند ریاست حوزه را از او محروم نکرد . از آن پس تا هشت سال، سه مجتهد بزرگ آن روزگار، حوزه را اداره می کردند: سید محمد حجت: سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری . در همین سالها - به ویژه پس از سقوط رضاخان - شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید . آیة الله العظمی بروجردی شخصیت علمی برجسته ای بود که می توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حائری و حفظ کیان حوزه باشد، این پیشنهاد از سوی شاگردان مرحوم حائری به ویژه امام خمینی پیگیری شد . 22 همه این تلاشها، برای آن بود که اوضاع آشفته حوزه در آن روز، به وحدت بگراید و همه اعضا و اجزای حوزه، گرد یک شمع جمع شوند و آن شمع کسی جز بروجردی بزرگ نمی توانست باشد .
درباره مقام علمی، جایگاه اجتماعی، زهد و تقوا، و کیاست و نوآوری آیة الله العظمی بروجردی، به نقل قسمتی از پیام آیة الله خامنه ای، مقام معظم رهبری، به "یادواره فقهی آیت الله بروجردی" در شهر بروجرد، بسنده می کنیم:
علم و تقوا و اخلاق و روشن بینی و بزرگ منشی و کیاست و نوآوری و جامع نگری و خستگی ناپذیری این مرد بزرگ و ذخیره الهیه چنان شخصیت ذوابعاد و عظیمی فراهم آورده بود که نظیر آن را در فقهای صاحب نام و برخوردار از زعامت به ندرت می توان یافت .. . حوزه علمیه تحت زعامت او، پرورشگاه و خاستگاه افکار نو و گوهرهای درخشانی شد که به برکت آن در سالهای بعد، نهضت روحانیت پی ریخته شد و حرکتی که در اوج آن انقلاب عظیم و شکوهمند اسلامی به رهبری مجدد بزرگ اسلام ، حضرت امام خمینی - قدس الله نفسه زکیه - بود، سر برآورد . 23
امام خمینی و شاگردان مبرز ایشان ، سهم بسیاری در دعوت و آماده سازی زمینه برای ورود آیت اللهالعظمی بروجردی به قم داشتند . این تلاش پیگیر و هوشیارانه، دو انگیزه داشت:
1 . شایستگی ها و توانمندیهای علمی و اجتماعی که در آیة الله بروجردی بود و ایشان را برای زعامت حوزه نونهال قم، به ایت سزاوار و بلکه متعین می کرد . وی از برجسته ترین شاگردان آخوند خراسانی، سید کاظم یزدی و شریعت اصفهانی بود . به راحتی می توان آن عالم بزرگوار را در عصر حاضر، احیا کننده فقه اسلامی و پیش نیازهای آن دانست . او در فقه، اصول، رجال و حدیث از قوه ابتکار و نبوغ سرشاری برخوردار بود و آثارش به خوبی این دعوی را به کرسی می نشاند . مکتب فقهی - اصولی ایشان، بسیار نظام مند، مدون و روش مند بود . برخی از شاخصه های مکتب فقهی آن مرد دانش، بدین قرارند:
- لزوم توجه به فقه مقارن و بحث تطبیقی
- لزوم نقد رجال با استفاده از طبقه بندی طولی و تاریخی
- ضرورت نگرش و نقد تاریخی فروعات فقهی و توجه به تاریخ صدور و مقطع صدور اقوال و فتاوا
- تقدم ادله حدیثی بر اصول عملیه ; مانند برائت، استصحاب و غیره .
- نگاه تطبیقی به احادیث مربوط به یک مساله و دسته بندی موضوعی و دلالی آنها ... 24
آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در معرفی جایگاه علمی آن شخصیت بزرگوار فرموده اند:
مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی - اعلی الله مقامه - با روش فقهی خاص خود، روح تازه ای در حوزه ها دمید و فقه شیعه را متحول ساختند . ایشان دارای خصوصیات و مبانی خاصی بود که فقه ایشان را از دیگر علمای قدیم و جدید متمایز می ساخت . 25
2 . غیر از مقام علمی و شایستگی آن مرحوم برای تصدی مقام افتا، انگیزه دیگری که امام خمینی و همفکران ایشان را به تلاش برای زعامت آیت الله بروجردی بر حوزه علمیه قم وامی داشت، ضرورت حفظ وحدت حوزه و خنثی کردن فتنه های حکومت پهلوی بود . پس از فوت موسس حوزه قم، رژیم پهلوی امید بسیاری داشت که بتواند از تشتت و چندگانگی در حوزه استفاده کرده مقاصد شوم و پلید خود را اجرا نماید . اما درست در همان زمانی که رضاخان چشم طمع به انحلال و یا کساد حوزه دوخته بود، شاگردان مرحوم موسس، و در راس آنان امام خمینی مصمم شدند تا با پیدا کردن شایسته ترین جانشین برای آیت الله العظمی حائری یزدی آتش فتنه او را خاموش کنند . از این رو همه آنان که در این امر مهم با امام هم فکر و موافق بودند، به شهرها و بلاد دور سفر کردند و نظر عالمان و بزرگان مناطق مختلف را به این جایگزینی جلب کردند . امام خود به همدان سفر کرد و با علمای آن شهر - که بیم مخالفت آنان می رفت - در این باب سخن گفت و با دست پر بازگشت . مقدمه چینی ها و سعی بلیغ بزرگان حوزه در شناساندن مقام علمی و شخصیت معنوی آیت الله العظمی بروجردی پس از چندی، ثمر داد و از هر سو نامه های بسیار به سوی زعیم حوزه سرازیر شد .
تا این که در سال 1364ه . ق/1324 ه . ش، آیت الله العظمی بروجردی پس از گذراندن دوران بستری و درمان در بیمارستان فیروز آبادی تهران، وارد قم شد و آرزوی امام و دوستان و شاگردانش که سربلندی و یکپارچگی حوزه، آرزوی آنان بود، اجابت شد . این هجرت خجسته بر اثر صلاح اندیشی، زمینه سازی و هوشیاری امام صورت پذیرفت و خود در صف مقدم گروه استقبال ایستاد . غیر از تلاشهای امام و همفکرانش، آنچه راه زعامت عامه را برای آیت اللهالعظمی بروجردی هموار کرد، ایثار و اخلاص آیات ثلاث (مرحومان: حجت، سیدمحمدتقی خوانساری و صدر - رضوان الله تعالی علیهم) بود . بدین ترتیب آن مرد بزرگ الهی ، پس از سی سال گوشه گیری و انزوا، سرپرستی حوزه شکوهمند قم و مرجعیت عامه جهان اسلام را به دست گرفت .
ریاست عامه و پر افتخار آن بزرگ مرد، پانزده سال به طول انجامید و در این فرصت طلایی، حوزه علمیه قم به کانون همه فعالیتهای دینی و علمی در سرتاسر ایران بدل شد . روشن بینی و واقع نگری های بروجردی بزرگ، در تغییرات اساسی در ساختار حوزه بسیار موثر افتاد . آگاهی های او از وضعیت اسفبار کشور و جهان اسلام، در طراحی و برنامه ریزی های حوزه تاثیر فراوان داشت: "تقریب بین مذاهب"، "فرستادن نماینده به الازهر"، "ساختن مسجد و مدرسه در خارج از کشور"، "اعزام مبلغ به کشورهای اسلامی"، "تشویق طلاب به آموختن دروس جدید، از جمله زبان انگلیسی"26 و "استقبال از طرح اصلاح و نوسازی حوزه" شمه ای از کارستان او است . در همه این توفیق ها و اصلاحات و توسعه حوزه، امام شریک و بلکه خود بانی بود; زیرا به توصیه و تاکید او بود که حوزه تحت سرپرستی یک زعیم گرد آمد و او بود که زمینه را برای چنین اتحاد و اتفاقی فراهم آورد . توفیقات و تلاشهای آیت الله العظمی بروجردی، چنان چشمگیر و جهانشمول بود، که چندماه پس از فوت ایشان، یکی از نشریات داخلی، نوشت:
حوزه علمیه قم، طی پانزده سال ریاست عالیه حضرت آیت الله فقید بروجردی، به سرعت راه ترقی و نیرومندی مترقیانه ای را می پیمود . علاوه برافزایش مدرسین، حوزه های درسی و محصلین علوم دینی، تحول بزرگ و بی سابقه ای نیز در چگونگی ربیت شاگردان این دانشگاه بزرگ روحانی پدیدار شد . بدین ترتیب که نسل جدیدی از روحانیون و طلاب پرورده شدند که بسیار روشنفکر، قادر به فهم تحولات علمی و اجتماعی، موقع شناس و آشنا به سیاست جهانی و علوم جدیدند . این دسته ظاهرشان آراسته تر از گذشتگان و معلوماتشان مفیدتر برای معرفی حقیقت اسلام و شیعه به جهانیان نیز صلاحیتشان محرز است . افراد این نسل جدید، بعضی یکی دو زبان خارجی فراگرفته اند یا می گیرند، کتابهای علمی و اجتماعی و سیاسی را به دقت و روشن بینی خاصی مطالعه می کنند . در نویسندگی قدرت فراوانی دارند، و در کلاس درس و منابر و مجالس مسائل و مطالب را خیلی نیکوتر و موثرتر بیان می نمایند ... از همین دسته اند کسانی که دست به انتشار نشریاتی مانند ماهنامه "مکتب اسلام" و ماهنامه "مکتب تشیع" زده اند . که از نشریات بسیار آموزنده و موثر مذهبی در دوره ما بشمارند و در این دوران نشریات و کتابهایی که به وسیله فضلا و مدرسین محترم قم چاپ و نشر شده که اهمیت بین المللی پیدا کرده است . 27
می توان اطمینان داشت که اگر نبود برخی موانع و مخالفتهای مقدس م آبان حوزه و کسانی که بقای خود را در حفظ ساختار سنتی حوزه می دیدند، اصلاحات آیت الله بروجردی بسی بیش از این بود و بسا که طرح جامع، واقع بینانه و دردمندانه امام صورت تحقق می بخشید .
آنگاه که امام خمینی طرح اصلاح حوزه را به زعیم آن تقدیم کرد، 28وی به جد خواستار اجرای آن شد; اما دریغ و درد که عافیت طلبان و سطحی نگران، نوسازی ساختار و برنامه های حوزه را برنتافتند و بر سر راه آن هزار چون و چرای بی منطق نهادند . آیت الله بروجردی پس از اندکی مقاومت در برابر آنان، تن به سکوت داد و از اصرار خود بر اجرای طرح نوسازی حوزه، ست برداشت . امام و کسانی که او را در نوشتن طرح پیشنهادی ، کمک کرده بودند، از خود عکس العملهای متفاوت و مناسب با شان و حالات خود بروز دادند: آیت الله مرتضی حائری به مشهد هجرت کرد; شهید مطهری بیرون آمدن از قم و حضور در دانشگاه را برگزید، و امام خار در چشم و استخوان در گلو ماند و صبر پیشه کرد .
امام خمینی تا پایان راه، زعیم حوزه را همراهی صادق و فداکار بود و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نکرد . هماره آن پیر فرزانه را در بهبود مشی حوزه و اداره و تقویت آن یاری می رساند و چون یکپارچگی، سربلندی و شکوه حوزه و حوزویان را در قدرت و عظمت رهبری آن می دید، حفظ حرمت آن را تا پایان بر خود واجب می دانست; تا آنجا که با حوصله ای تمام، مدت پنج سال به درسهای او گوش سپرد و با حضورش در کنار شاگردان آیت الله بروجردی بر عظمت و شکوهمندی او افزود . حتی به این مقدار نیز اکتفا نفرمود و درسهای او را نوشت و تقریر کرد; 29 تا همگان را حجت تمام شود و کسی را بهانه نباشد . این در حالی بود که امام در آن سالها خود مدرسی توانا در فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق بود و مقامات علمی و معنوی اش، خاص و عام را زبانزد .
با این همه، آنچه را که وظیفه خود می دانست فرو نگذاشت و در کنار تقویت و وحدت بخشی به حوزه، در قضایایی مانند ماجرای " فداییان اسلام" و سرنوشت رهبر شهیدشان، آنچه در توان داشت، به میدان آورد; اگرچه - مع الاسف - سودی نکرد . امام خمینی سخت مورد علاقه و اعتماد آیت الله بروجردی بود و در زمان زعامت ایشان بر حوزه ها، ماموریتهای مهمی را از سوی مرجعیت شیعه بر عهده گرفت . از جمله دوبار به نمایندگی از آیت الله بروجردی و دیگر علمای اسلام، با نمایندگان شاه گفتگو کرد و آنان را از نتایج کارهای خود برحذر داشت . 30 در یکی از این گفتگوها، امام خمینی دکتر اقبال (نخست وزیر وقت) را از تغییر قانون اساسی منع کرد و بدو فرمود:
ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلی در قانون اساسی را نمی دهیم; زیرا این گونه تغییر، افتتاحیه ای جهت دستبرد اساسی به قوانین موضوعه این کشور خواهد شد و به دولت فرصت می دهد که هر وقت هر طور که سیاست و منافع او اقتضا می کند در قانون اساسی دست برد و طبق اغراض و امیال خود، قانونی را ملغی و قانون دیگری را جعل نماید . 31
شعاع آثار و برکات بروجردی بزرگ، چنان گسترده است که در کارنامه کمتر فقیهی جای می گیرد . با تلاشهای پی گیر و هوشمندانه ایشان و مرحوم شیخ محمود شلتوت بود که آرزوی تقریب مذاهب در دلها افروخته تر شد و موسسه "دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه" برای ایجاد تفاهم هرچه بیشتر میان مسلمانان شیعی و سنی ایجاد شد . در مقابل مفتی اعظم الازهر، شیخ محمود شلتوت به جواز پیروی از فقه جعفری فتوا داد و در دانشگاه الازهر مصر، کرسی ویژه ای به تدریس این فقه پویا و توانمند اختصاص یافت .
بالاخره روز دهم فروردین سال 1340 خورشیدی/12 شوال 1380 قمری فرا رسید و پیغام معشوق در گوش عاشق خوانده شد . مردم عزادار ایران به خیابانها ریختند و در قم یکی از باشکوهترین اجتماعات مذهبی تا آن روز، در تشییع پیکر مرجع عالم تشیع برپا شد . این همراهی تا سپردن جسم عالمی به خاک، چنان رژیم پهلوی را به هراس انداخت که از همان وقت در اندیشه بیرون کردن کانون مرجعیت از ایران، فرو رفت . پیکر پاکش را در مسجد اعظم که خود آن را بنا و تاسیس کرده بود به خاک سپردند و اینک زیارتگاه زائران حضرت معصومه - سلام الله علیها - است .
آغاز نهضت
سیاست و شیوه کشورداری زمامداران، هماره در کانون توجه حضرت امام خمینی قرار داشت و ایشان در هیچ دوره ای از زندگی پربار خود، از مسئولیتهای اجتماعی شانه خالی نکرد . لیکن اولین دوره فعالیت سیاسی امام خمینی به لحاظ اهمیت و تاثیرگذاری مستقیم، مربوط به سالهای پس از شهریور 1320 (ه . ش) است . شهریور 20، در تاریخ معاصر ایران، اهمیت بسزایی دارد; زیرا در این ماه، پرونده سیاه و پربرگ رضاخان بسته شد و پرونده ای سیاه تر و اسف انگیزتر گشوده گردید .
بارزترین نمود برخورد حکومت رضاخانی با امام خمینی تعطیل کردن درس اخلاق ایشان در مدرسه فیضیه بود . نخستین درسی که امام راحل پس از رحلت آیة الله العظمی حائری آغاز کرد و با استقبال طلاب و مردم کوچه و بازار مواجه شد، درس اخلاق بود . امام در این درس، به مناسبتهای مختلف اشاراتی گویا، و گاه کنایه آمیز به وضعیت حکومت و اسلام زدایی پهلوی اول مطرح می فرمودند . ماموران شهربانی حکومت تازه تاسیس پهلوی در قم، از ادامه این درس در فیضیه جلوگیری کردند و آقا روح الله نیز درس خود را به مدرسه حاج ملاصادق منتقل کرد . کتاب "اربعین حدیث" از نتایج این درس اخلاقی - عرفانی است .
تا اینکه شعله های جنگ جهانی دوم به ایران نیز کشیده شد و بخشهای بسیاری از سرزمین ایران اسلامی، به اشغال روس و انگلیس درآمد . در همین هنگام انگلیسی ها رضاخان را از سریر سلطنت به تبعید در جزیره "موریس" کشاندند و همزمان فرزند جوان و مغرور او را به حکومت رساندند . این واقعه، به معنای پایان 20 سال حکومت زور و آغاز 37 سال سلطنت تزویر همراه با اختناق شدید بود . در سالهای نخست حکومت پهلوی دوم، روحانیت شیعه در اوج انزوا و مظلومیت قرار گرفته بود . از یک سو کمونیستها و نویسندگان لائیک، اساس دین و دینداری را با شبهات فکری مواجه ساخته بودند و از سوی دیگر مجالی برای فعالیتهای آشکار دینی، باقی نمانده بود . اوج اسلام ستیزی در این سالها، در تالیف و انتشار چندین کتاب گمراه کننده و صریح علیه دیانت و اسلام بود . مولف یکی از این کتابها، حکمی زاده فرزند حاج شیخ مهدی قمی است .
وی نام "اسرار هزار ساله" را بر کتاب خود نهاد و پاسخی که امام بدو داد، همان کتاب "کشف الاسرار" است . این کتاب، به قدری مهم و موثر افتاد که گاه از حضرت امام به "کاشف الاسرار" یاد می شود و این به دلیل اهمیت و موقعیت "کشف الاسرار" در میان دیگر آثار مکتوب امام خمینی است . کشف الاسرار، در سال 1322 (ه . ش) منتشر شد و مولف عظیم الشان آن، مدتی درسهای رسمی خود را برای تالیف آن تعطیل کرد . بن مایه این اثر گرانسنگ، دفاع از احکام اسلامی و پاسخ به نقدهای حکمی زاده بر اسلام است . امام اجازه ثبت نام خود بر کتاب را نداد و این خود بر شهرت امام به اخلاص و پاکباختگی در راه اسلام افزود . شاید اولین نوشته ای که در قرن حاضر به طور صریح و جدی، حکومت اسلامی را طرح و قابل دفاع کرده است، همین کتاب باشد . کشف الاسرار هم به دلیل طرح حکومت دینی و هم به دلیل انتقادهای صریح امام از حکومت وقت، به حتم از سیاسی ترین کتابهای امام خمینی و آثار مکتوب در آن دوران است .
امام خمینی به نوشته هایی از این دست نیز اکتفا نمی کرد و از هر موقعیت و مجالی برای نشان دادن نفرت مسلمانان از حکومت پهلوی سود می جست . در یک رباعی فرموده اند:
از جور رضاشاه کجا داد کنیم
زین دیو، بر که ناله بنیاد کنیم
آن دم که نفس بود، ره ناله ببست
اکنون نفسی نیست که فریاد کنیم 32
یک سال پس از تالیف و انتشار کشف الاسرار (اردیبهشت 1323ش) امام خمینی نخستین اعلامیه سیاسی خود را صادر کرد . در این اعلامیه که خطاب به علمای اسلام و ملت مسلمان ایران است، امام همگان را به اتحاد و حساسیت نسبت به اوضاع سیاسی کشور دعوت می کنند . اما جملات و لحن امام در این اعلامیه به گونه ای است که نشان می دهد نویسنده آن چندان امیدی به بروز انقلابی زودرس و فراگیر ندارد . گویا امام با صدور این اعلامیه، بر آن بود که زنگ خطر را به صدا درآورد و نخستین پایه های بنای انقلاب را پی افکند .
از دیگر اقدامات مهم و دلیرانه امام در آغازین سالهای حکومت محمدرضا، محکومیت دولت تازه تاسیس اسرائیل بود . دولت اسرائیل در سال 1327ش . رسما اعلان موجودیت کرد و در همان سال، حضرت امام اعلامیه ای در مخالفت با تشکیل دولت صهیونیستی در فلسطین اشغالی صادر فرمود .
با آغاز زمزمه هایی مبنی بر تاسیس مجلس موسسان - که طرحی برای بازکردن دست شاه بود - شایعه ای بر سر زبانها افتاد که آیت الله بروجردی با این مجلس، اعلام موافقت فرموده است . امام خمینی به همراه چند تن از مراجع و علمای وقت، نامه ای سرگشاده به آیت الله بروجردی نوشتند و از ایشان خواستند که با بیان نظر مبارک خود، به این شایعات خاتمه دهند . این اقدام هوشیارانه، منتهی به صدور اعلامیه ای از سوی زعیم حوزه های علمیه، حضرت آیت الله بروجردی شد . ایشان در این بیانیه، هرگونه توافقی را با دولت پهلوی، درباره تاسیس مجلس موسسان، انکار کردند . 33بدین ترتیب دستگاه حکومتی نتوانست از نفوذ روحانیت به نفع مقاصد خود سود برد .
پس از این دوران تا آغاز فراگیر نهضت با قیام خونین مردم در پانزدهم خرداد سال 1342، مهمترین حادثه سیاسی کشور ماجرای ملی شدن نفت بود . به دلیل اهمیت این دوره از زندگی سیاسی امام خمینی بخش جداگانه ای را بدان اختصاص می دهیم .
نهضت ملی شدن نفت
آیت الله کاشانی، نماینده مردم تهران در مجلس شانزدهم و از علمای مبارز و مبرز، در تاریخ معاصر ایران، نامی آشنا و تحسین برانگیز است . وی در مجلس یاد شده رهبری جناح مذهبی را برعهده گرفت و ضمن ائتلاف با جبهه ملی، زمینه را برای ملی شدن صنعت نفت هموار ساخت . نهضت ملی نفت ایران، از مهمترین تقاطع های ائتلاف میان رهبران مذهبی و ملی در تاریخ معاصر است . مصدق، محور تجمع نیروهای ملی شد و آیت الله کاشانی توانست نظر مساعد علما و توده های مردم را به این امر مهم جلب کند . با حضور آیت الله کاشانی در کانون رهبری نهضت، فداییان اسلام نیز در مراحل اولیه به این جنبش اصلاحی پیوستند و رشادتهای آنان، اراده مخالفان ملی شدن نفت را سست کرد . برآیند این ائتلاف و همدلی، صدارت دکتر محمد مصدق و پیشبرد اهداف نهضت ایرانیان به سوی استقلال و آزادی بود . دکتر مصدق پس از برعهده گرفتن مقام نخست وزیری، بر مطالبات خود و نهضت ملی ایران افزود و از جمله پست وزارت جنگ را نیز خواستار شد . شاه با این درخواست موافقت نکرد و مصدق بی درنگ استعفای خود را نوشت . محمدرضا، با استفاده از این موقعیت، احمد قوام را به نخست وزیری گمارد . قوام در نخستین اطلاعیه خود با لحنی شدید به دخالت دین در سیاست اعتراض کرد و خواستار واگذاری امور به سیاستمداران دولتی شد . آیت الله کاشانی که همه آرزوهای خود و ملت را بر باد رفته، می دید، از مردم خواست که به حمایت از مصدق به خیابانها بیایند و خود نیز طی نامه ای به علا و خطاب به شاه نوشت: " ... اگر در بازگشت دولت دکتر مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد ... " . 34
چنین شد که واقعه سی ام تیر 1331، صفحه ای رنگین به تاریخچه انقلاب مردم ایران افزود . د ر این روز مردم تهران و برخی شهرهای دور و نزدیک به حمایت از نخست وزیر ملی خود برخاستند و این جنبش ملی - مذهبی به اشارت و هدایت آیت الله کاشانی، مسیر خود را تا بازگرداندن مصدق به پست نخست وزیری ادامه داد . تا اینکه در بیست و نهمین روز اسفند سال 1329 صنعت نفت ایران، ملی اعلام شد و این روز در تاریخ ایران جاودانه گردید .
مع الاسف دیری نپایید که جبهه ائتلاف به فاجعه اختلاف گرایید و مردم ایران که به تازگی طعم شیرین اتحاد و همدلی را چشیده و در سایه وحدت و یکپارچگی نفت خویش را از چنگ استعمار بیرون آورده بودند، شاهد رویارویی توسعه یافته میان رهبران خود شدند . بررسی علل این اختلاف و عوامل شکست نهضت ملی شدن نفت، از حوصله این نوشتار بیرون است . سرانجام در 28 مرداد 1332، کودتای آمریکایی در ایران، ناقوس مرگ نهضت مردم ایران را به صدا درآورد و برای 25 سال دیگر، شاه را بر جان و مال ایرانیان مسلط گرداند .
از مجموعه پیامها و برخی سخنان پراکنده امام در آن ایام و پس از آن، چنین بر می آید که وی از ابتدا ناپایداری ائتلاف پیش آمده را می دیدند و بدان دل نبسته بودند . در قم، از میان مراجع، تنها امام خمینی و آیت الله العظمی خوانساری، رهبری ها و اقدامات کاشانی را پشتیبانی می کردند و از سوی زعیم مقتدر حوزه، آیت الله بروجردی، تایید و یا صحه ای بر رهبری نهضت نهاده نشد .
امام خمینی نیز بارها نارضایتی خود را از شیوه مبارزات آن دوره اعلام کرده و به غیردینی بودن نهضت نفت اشاره داشته اند:
در قضیه ملی کردن صنعت نفت هم، چون اسلامی نبود، ملی تنها بود، به اسلام کاری نداشتند و از این جهت نتوانستند کاری انجام بدهند . 35
در جایی دیگر، دردمندانه درباره آیة الله کاشانی می فرمایند:
ما در زمان خودمان هم آقای کاشانی را دیدیم . آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند ... در ایران هم که آمدند، تمام زندگیشان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را می شناختم ... [آنها] دیدند که اگر چنانچه یک روحانی در میدان باشد، لابد اسلام را در کار می آورد; این حتمی است و همین طور هم بود . از این جهت شروع کردند به جوسازی ... من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد، من پا شدم و یکی از علمای تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان . این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمی توانست بیرون بیاید . در یک اتاقی محبوس بود در منزلش; طوری که نمی توانست بیرون بیاید . چند دفعه هم گرفتند چه کردند، آنجا هم شکست دادند، مسلمین را شکست دادند . 36
امام خمینی به حتم از مدافعان مهم نهضت نفت در حوزه به شمار می رفت . حمایت از اقدامات کاشانی و تلاشهای پیگیر ایشان برای رهایی فداییان اسلام از زندان و اعدام، تا آنجا بود که برای موقعیت علمی و حوزوی وی خطرآفرین شد و یکی از موارد اختلاف میان ایشان و آیت الله بروجردی محسوب می شود .
فداییان اسلام
نمی توان از نهضت ملی شدن نفت، کاشانی و مصدق سخن گفت و "فداییان اسلام" را از نظر دور داشت .
فداییان اسلام، یکی از سه قطب فعالیتهای مذهبی، در بین سالهای 1320 تا 1332 بودند; دو قطب دیگر عبارتند از: آیت الله کاشانی و آیت الله بروجردی . این گروه به رهبری سید مجتبی نواب صفوی، در پی اجرای احکام و حدود دینی بودند . از مهمترین اقدامات سیاسی - نظامی این جمعیت پاکباخته ، قتل سپهبد رزم آرا است . گفته می شود این حذف فیزیکی، به پیشنهاد جبهه ملی و درخواست آیت الله کاشانی انجام شد . 37 به هر روی قتل رزم آرا، نقش مهمی در به قدرت رسیدن نیروهای ملی - مذهبی داشت . شکاف میان دو رهبر نهضت نفت، یعنی مصدق و آیت الله کاشانی، فداییان اسلام را در تنگنای صعب العبوری قرار داد . دکتر محمد مصدق پس از قبول پست صدارت در هشتم فروردین سال 1330ش . چندان به خواسته ها و مطالبات این گروه توجهی نکرد و افزون بر آن، برخی از رهبران ایشان را - که پیشتر به زندان افتاده بودند - در زندان نگاه داشت . حتی دو ماه پس از روی کار آمدن نخست وزیر ملی، دکتر محمد مصدق، نواب صفوی به زندان افتاد و تا بهمن 1331، یعنی بیش از بیست ماه در زندان به سر برد . اساس اختلافات فداییان اسلام با جبهه ملی و رهبرشان، دکتر محمد مصدق در اهداف و شیوه مبارزه با استعمار بود . فداییان اسلام با تاکید بر شعائر اسلامی، همکاری با دولت ملی را به اجرای احکام اسلامی، مشروط کرده بود . از سویی درک و شناخت فداییان اسلام و رهبر غیرتمند آنان از اسلام و اوضاع کشورهای اسلامی، با آنچه در ذهن و زبان سران جبهه ملی می گذشت، تفاوت بسیار داشت . از این رو، دوران حاکمیت دولت ملی، ایام خوشایندی برای نواب صفوی و همراهانش نبود .
کودتای 28 مرداد، تقریبا به حیاب جبهه ملی پایان داد و جز آنچه سالها بعد، تحت عنوان "نهضت آزادی ایران" ظهور کرد، تشکل خاصی اندیشه های مصدق را پی نگرفت . اما فداییان اسلام تا دو سال پس از کودتای زاهدی، به فعالیتها و مبارزات سرسختانه خود ادامه دادند، تا این که در 25/8/1334 در ماجرای ترور ناموفق حسین علا نخست وزیر وقت ایران، دستگیر و محاکمه و سپس اعدام شدند .
امام خمینی به همراه تنی چند از مجتهدان قم، بسیار کوشیدند که از اجرای حکم اعدام آنان، جلوگیری کنند . امام برای آوردن فشار بر دستگاه حکومتی، نزد آیة الله بروجردی رفت و از ایشان خواست که رژیم را از اجرای حکم اعدام درباره نواب صفوی و دوستانش بازدارد; لیکن تلاشهای امام، ثمر نداد و نواب صفوی، طهماسبی، ذوالقدر و واحدی که هسته مرکزی فداییان بودند، شهد شهادت را نوشیدند .
به عقیده نگارنده، تحقیق درباره این بخش از تاریخ معاصر ایران، نیاز به حوصله و دقت بسیار دارد و نباید محققانی که خالی از حب و بغض سیاسی نیستند، این مهم را برعهده گیرند . انبوه نوشته هایی که تاکنون درباره نهضت ملی شدن نفت، اختلاف میان آیت الله کاشانی و مصدق، و فداییان اسلام، تحقیق و تالیف شده اند کمتر به پیدا کردن منشا واقعی اختلافات و نزاعهای فیمابین اهتمام ورزیده اند . بیشترین همت مولفان و نویسندگان تاریخ معاصر ایران، استفاده از این مقطع تاریخی برای نشان دادن قانیت خود در روزگار حاضر است . دریغا که در این روزهای ملتهب که بیش از هر تنوری، بازار سیاست و سیاست بازی داغ است، هرکس به فراخور اندیشه های خود، بخشی از این برهه تاریخی را به نقد و بررسی می گذارد و از میان آنچه خود بافته و گفته است، دلایلی چند برای درستی افکار و مواضع خود در این سالها می یابد . بر محققان و پژوهشگران منصف است که این بخش از تاریخ سیاسی ایران را بیش از پیش به مداقه و تحلیل صادقانه گذارند و سرنوشت نهضت ملی شدن نفت را به گرایشهای خود نیاویزند .
ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی
کودتای 28 مرداد سال 1332، غیر از برگرداندن شاه به ایران و توسعه سلطنت در همه اجزا و لایه های حکومت، تغییر مهم دیگری نیز در وضع ایران داد، و آن جابجایی استعمار، یعنی نشستن امریکا در جای استعمار پیر انگلیس بود . شاه و دربار او، به طور کامل در اختیار امریکا قرار گرفتند و شرایط اجتماعی برای اصلاحات امریکایی به سرعت پیگیری شد . دهه سی و چهل، سالهای گسترش نفوذ امریکا به همه ارکان قدرت در ایران است . آنچه بیش از همه، ایران را برای امریکاییان مهم و منفعت خیز کرده بود، عبارت بودند از: نفت، نقش ژاندارمی ایران در منطقه و همسایگی ایران با شوروی رقیب وقت امریکا، نفت و حساسیت منطقه، خلیج فارس را بیش از همه در کانون توجه استعمار تازه نفس قرار داده بود . به سرعت شرکتهای امریکایی به سوی خلیج فارس سرازیر شدند و روزانه میلیونها بشکه نفت را به تاراج می بردند . روحیه جاه طلبانه شاه و فساد داخلی در دودمان پهلوی، بر طمعهای امریکا می افزود، اما این موجب آن نگشت که آنان برای آینده خود و حضور دائمی در منطقه، طرحهای بلندمدت و منفعت جویانه خود را از یاد ببرند . از این رو نخست اصلاح ساختار سلطنت و تطبیق آن با شرایط روز را در دستور کار خود قرار دادند و دیگر آن که تجدد و مصرف گرایی را برای رونق بازار کالاهای غربی، بر مردم ایران تحمیل کردند .
روی کار آمدن کندی، رئیس جمهور وقت امریکا بر سرعت اصلاحات امریکایی در کشورهای جهان سوم افزود این اصلاحات، بیش از همه به منظور خنثی کردن التهابات سیاسی و ثبات رژیمهای وابسته در کشورهای تحت نفوذ امریکا بود . نخستین آثار این سیاست پیچیده، دادن پست نخست وزیری به سیاست بازانی همچون شریف امامی، علی امینی و اسدالله علم بود . شریف امامی با شعار مبارزه با فساد و انجام اصلاحات و آزادی احزاب و برگزاری انتخابات آزاد به میدان آمد . پس از او علی امینی که بیش از همه مورد توجه امریکایی ها بود و خود را روشنفکر می نمایاند، روی کار آمد . امینی ، پس از ارتحال آیت الله بروجردی، برای جلب همراهی علما به قم آمد و از جمله کسانی که موفق به دیدار و گفتگو با آنان شده حضرت امام خمینی بود . امام، در این دیدار انتقادات و توصیه هایی را به نخست وزیر شاه فرمود 38و امینی سالها بعد، این سخنان را بسیار روشنفکرانه قلمداد کرد . 39
عمر نخست وزیری امینی چندان نپایید و او جای خود را به یکی از سرسپرده ترین کارگزاران سلطنت پهلوی، اسدالله علم داد . این جا به جایی در تیرماه 1341ش اتفاق افتاد و در همان سال، لایحه "انجمنهای ایالتی و ولایتی" در کابینه علم، تصویب شد . این لایحه از جهاتی مترقی و اصلاح طلبانه می نمود، اما به واقع در راستای اهداف استعماری امریکا و گسترش تجددگرایی و مبارزه با نفوذ دین در میان ایرانیان بود . طبق مصوبه دولت، سه شرط مسلمان بودن، سوگند به کلام الله مجید و مرد بودن رای دهندگان و انتخاب شوندگان - که از شرایط عمومی و سنتی در انتخابات آن روزگار بود - در میان ویژگیهای این انتخابات به چشم نمی خورد .
به دعوت امام خمینی، در منزل حاج شیخ عبدالکریم حائری (موسسه حوزه علمیه قم) جلسه ای با حضور آیات طراز اول قم برگزار شد . در این شورای مهم و سرنوشت ساز امام خمینی با آیت الله گلپایگانی و برخی از مراجع دیگر رایزنی های بسیار کردند و پس از گفتگوهای مفصل، تصمیم بر آن شد که تلگرافی به شاه ارسال کرده مخالفت مراجع قم را با مصوبه اخیر دولت ابراز نمایند . همزمان ، پیامهای روشنگرانه ای نیز به علمای مراکز و شهرهای دور و نزدیک ارسال فرمودند . امام خمینی، خود نیز برای نخست وزیر نوشت:
این جانب مجددا به شما نصیحت می کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون اساسی بترسید و عمدا و بدون موجب مملکت را به خطر نیندازید و الا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد . 40
رژیم شاه و دولت امریکایی علم، به تهدید و تبلیغات علیه روحانیت روی آورد و حتی علم صراحتا گفت: "دولت از برنامه اصلاحی که در دست اجرا دارد، عقب نشینی نمی کند . "
اما پیام ها و اقدامات موثر امام خمینی و دیگر علمای قم، نهضت دوماهه 41 را چنان میان مردم گسترانده بود که برای دولت علم و حکومت شاه چاره ای جز تسلیم باقی نماند . سرانجام پس از قریب دوماه کشمکش، شاه و دولت به دادن پاسخهای مساعد به علمای قم تن دادند . در این پاسخهای مکتوب، به روشنی لحن عقب نشینی و دلجویی از علمای قم به چشم می خورد; اما در میان هیچ یک از این پاسخها، نام امام خمینی که بنیانگذار این نهضت دوماهه بود، دیده نمی شد . حکومت به درستی دریافته بود که آیت الله خمینی به این مقدار قناعت نخواهد کرد و مطالبات بیشتری را طرح خواهد نمود . اما امام خمینی همچنان به مخالفت خود ادامه دادند و از دولت خواستند که طی بیانیه ای رسمی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را لغو کرده خبر آن را منتشر کند . برخی از علمای حوزه علمیه موضع دولت را قانع کننده تشخیص دادند و خواستار پایان دادن به قیام شدند . در همان حال، امام خمینی خطاب به مردم نوشتند:
ملت مسلمان تا این خطرها رفع نشود، سکوت نمی کند و اگر کسی سکوت کند در پیشگاه خداوند قادر متعال مسئول و در این عالم محکوم به زوال است ... ملت مسلمان و علمای اسلام زنده و پاینده هستند و هر دست خیانتکاری که به اساس اسلام و نوامیس مسلمین دراز شود، قطع می کنند . 42
امام، این سخنان را در پاسخ اصناف تهران که از ایشان درباره مصاحبه رادیویی علم پرسیده بودند، مرقوم فرمود . امام در آن پاسخ، افزودند:
به نظر اینجانب مصاحبه آقای نخست وزیر به هیچ وجه ارزش قانونی نداشت و نظر این جانب را تامین ننمود ... زیرا چیزی که در هیات وزیران تصویب شد به امضای آقای نخست وزیر لغو نمی شود و به قوت خود باقی است . 43
در همین نامه، امام خمینی برای اولین بار خطر صهیونیسم و صهیونیسم گرایان داخلی را گوشزد می کنند و به همگان هشدار می دهند که باید جلو پیشرفت صهیونیستها را به اقتصاد و سیاست کشور گرفت:
قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستهاست که در ایران به [صورت] حزب بهایی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین تمام اقتصاد این مملکت را با تایید عمال خود قبضه می کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شوون ساقط می نمایند . 44
ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی بهانه ای شد برای طرح اساسی ترین مطالبات مردم و علما از دولت وقت، مسائل و مشکلاتی که امام خمینی در این ماجرای کوتاه مطرح کردند، بسیار کلی تر و مهم تر از موضوع خود لایحه بود . داستان انجمنهای ایالتی و ولایتی، آغاز قصه بلند انقلاب اسلامی شد و اولین جوانه انقلاب در سرزمین سلطنت زده ایران بود .
سرانجام، دولت علم به خواست ملت و علمای دین گردن نهاد و لایحه یاد شده در جلسه هفتم آذرماه سال 1341 در هیات دولت لغو شد و خبر آن کتبا به مراجع قم ابلاغ شد . امام خمینی، در نشستی با علمای قم لغو چنین لایحه اهانت آمیزی را پشت درهای بسته کافی ندانست و به نمایندگی از مراجع وقت، خواستار آن شد که خبر لغو آن، رسما و علنا اعلام گردد .
فردای همان روز، خبر لغو لایحه در روزنامه های دولتی انعکاس یافت و بدین ترتیب نخستین پیروزی اسلامی در نبرد با طاغوت، نصیب مردم ایران شد . در آن روزهای جشن و شادی، امام طی سخنانی فرمودند:
در این دو ماه که این پیشامد کرد، شب هایی شد که من دو ساعت خواب کردم ... باز اگر دیدیم شیطانی از خارج متوجه ملکت باشد، ما همین هستیم و دولت همان ... نصیحت از واجبات است ... از شاه گرفته تا این آقایان، تا آخر مملکت، همه را باید علما نصیحت کنند . 45
بزرگترین دستاورد ملت مسلمان ایران در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی، شناخت بهتر و عمیق تر آیت الله خمینی بود . گرچه امام خمینی تا آن زمان عالمی نستوه و مرجعی روشن بین شناخته می شد، پس از این ماجرا همگان دانستند که برای رهبری و امامت امت، کسی لایق تر از امام خمینی نیست . از این رو می توان مهم ترین نتیجه این قیام دوماهه را گسترش و تعمیق رابطه امت و امام دانست .
قیام 15 خرداد
غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی، به تازگی فروکش کرده بود که این بار شاه خود به میدان آمد و طرحی با عنوان "انقلاب سفید" یا " انقلاب شاه و میهن" با اصولی ششگانه اعلام کرد . به زعم شاه شکست حکومت در ماجرای انجمنها، از آن رو بود که دولت عهده دار آن شده بود; اما اینک که او خود پا به میان گذاشته است، کسی جرئت مخالفت و ابراز نظر مخالف ندارد .
معروف ترین بند اصول ششگانه انقلاب سفید الغای رژیم ارباب و رعیتی بود . این اصول از داخل و خارج مورد حمایت های بسیار قرار گرفت . امریکا این انقلاب شاهی را نسخه ای کاملا مناسب با اهداف خود می دانست و از این رو از هیچ حمایت و عنایتی به شاه دریغ نکرد . در داخل کمونیستها این دگرگونی را هماهنگ با مراحل دیالکتیک تاریخی خود می پنداشتند و بر آن بودند که این تغییرات همان انتقال مرحله فئودالیته به سرمایه داری و پس از آن، ظهور کمونیسم است . این تحلیل، ابر قدرت شرق را نیز به مسالمت و موافقت با شاه کشانده بود و احزاب طرفدار شوروی نیز به قافله حامیان پیوستند .
درست به همین دلیل، احزاب چپ و کمونیستی نتوانستند قیام مردمی 15 خرداد را درک کنند و آن را حرکتی ارتجاعی و مذبوحانه از جانب فئودالها خواندند . 46
شاه در دیماه 1341 هجری شمسی اصول ششگانه اصلاحات خویش را اعلام کرد و از مردم خواست که در 6 بهمن همان سال به پای صندوقها آمده بدان رای مثبت دهند .
امام خمینی، گروهی از علما و مراجع قم را به تشکیل جلسه ای در این باره دعوت کرد . در آن جلسه مقرر شد که آیت الله روح الله کمالوند به نمایندگی از مراجع قم با شاه مذاکره کند و انگیزه وی را از این اصلاحات جویا شود . مرحوم آیت الله کمالوند، پس از بازگشت از تهران نتیجه گفتگوهای خود را با شاه به علمای قم و امام خمینی بازگفت . از این گفتگوها چنین برمی آمد که این اصلاحات برای شاه بسیار مهم و سرنوشت ساز است . شاه در اهمیت این"انقلاب از بالا" به مرحوم کمالوند، گفته بود: "اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود . من باید این برنامه را اجرا کنم; زیرا اگر نکنم از بین می روم و کسانی روی کار می آیند و به این کارها دست می زنند که نه تنها هیچ اعتقادی به شما و مرام و مسلک شما ندارند، بلکه مساجد را بر سر شما خراب خواهند کرد و شما را نیز از بین خواهند برد" . 47شاه به این تهدیدها بسنده نمی کند و از راه تطمیع و مسالمت نیز وارد می شود و به گفته های خود می افزاید ["در صورتی که] روحانیون با این برنامه اصلی موافقت کنند و به کارشکنی و مخالفت دست نزنند، اطمینان می دهم که هر پیشنهاد و خواسته ای که درباره روحانیت داشته باشند، برآورده سازم" . 48
امام خمینی از لحن پیام شاه درمی یابد که این اصلاحات بیش از هر چیز به نفع شاه و سلطنت او است . از طرفی حامیان این طرح امام را به این نتیجه رساند که با اجرای اصول انقلاب سپید، زمینه برای نفوذ بیشتر امریکا و اسرائیل به ایران مساعدتر می شود .
در نشست بعدی علمای قم، حضرت امام خواستار تحریم رفراندوم می شود . اما اعضای دیگر جلسه با این رویه و ستیزه جویی با تصمیمات حکومت، موافقت نمی کنند . امام خمینی، به بیان های مختلف، حاضران در جلسه را با عقیده خود همراه می کند و سرانجام فتوای تحریم را از آنان می گیرد . خود نیز در بیانیه ای صریح در دوم بهمن، چهار روز پیش از رفراندوم، آن را اجباری و مخالف اسلام و قانون اساسی قلمداد می کنند . پس از انتشار پیام امام، بازار تهران تعطیل شد و دانشجویان دانشگاه تهران دست به راهپیمایی های اعتراض آمیز زدند . پلیس مجبور به مداخله شد و جمعی از دانشجویان را مجروح و برخی را دستگیر کرد .
شاه، اصلاحات دیکته شده را "انقلاب سفید" نامیده بود و به هیچ وجه نمی توانست کشور را در آستانه رفراندوم به خاک و خون کشد . شدت عمل و خونریزی بیشتر می توانست فلسفه انقلابی را که او "سفید" و "تصویب ملی" نامیده بود، از بین ببرد . از این رو تصمیم گرفت با اطلاع قبلی وارد قم شود و نظر موافق علمای دین را، مانند امضایی نافذ و مقدس، پای برنامه های خود بگذارد . علی رغم، تلاش بسیاری که کارگزاران حکومت در قم کردند، هیچ گونه استقبالی از جانب روحانیت نسبت به شاه به عمل نیامد . امام خمینی، حتی مردم را از رفت و آمد در شهر منع کرده بودند و از ایشان خواسته بودند در روز چهارم بهمن در خیابان های شهر ظاهر نشوند . نه تنها مردم و روحانیون، شاه را استقبال نکردند، حتی تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه - سلام الله علیها - نیز آن روز از خانه خود بیرون نیامد و این برای شاه که می دانست تولیت آستانه مقدسه، باید به نوعی کارگزار حکومت نیز باشد، بسیار دردناک بود . سختی آن مواجهه و دردناکی آن را برای شاه، می توان از سخنرانی او در جمع مقامات محلی قم دریافت . وی در این سخنرانی روحانیت را "ارتجاع سیاه" و بدتر از "ارتجاع سرخ "و "صد برابر خائن تر از حزب توده" و "مخالف اصلاحات" نامید49 و با به کار بردن کلمات رکیک و جملات تند، عصبانیت خود را از اقدام شجاعانه مردم و روحانیت نشان داد .
روز 6 بهمن، رفراندوم انجام شد و در حالی که مردم اغلب شهرها آن را تحریم کرده بودند، رسانه های دولتی به طرز وقیحانه ای خبر از تصویب آن با اکثریت آرا دادند: 000ژ600ژ5 رای موافق در مقابل 4150 رای مخالف 50! پس از اعلام نتایج، سیل پیام های تبریک از سوی دول غربی و کشورهای منطقه به سوی دربار سرازیر شد . کندی، رئیس جمهور وقت امریکا، از انتخابات بهمن، به رفراندوم تاریخی یاد کرد و طی پیامی به شاه به او اطمینان داد که از این پس، می تواند کمک های بیشتری از امریکا دریافت کند . روزنامه های امریکا نیز به کمک شاه آمدند و او را بیش از هر وقت دیگر مستحق حمایت و کمک های مادی و معنوی دانستند . مطبوعات غربی، تصویب ملی اصول ششگانه را "اقدام انقلابی" و رسانه های دولت شوروی، آن را مبارزه با نظام فئودالی خواندند . در همین روزنامه ها، مخالفان اصلاحات، پس مانده های رژیم فئودالیته خوانده شدند و شاه، قهرمان مبارزه با فئودالیسم!
8 بهمن ماه آن سال مصادف بود با آغاز ماه مبارک رمضان . امام خمینی به عموم مسلمانان ایران پیشنهاد کرد امسال مراسم نماز جماعت و سخنرانی در مساجد تعطیل شود و مردم برای اعلام انزجار از شاه و عملکردهای او، دست به مبارزات منفی بزنند . در روز عید فطر همان سال، امام خمینی برای مردمی که از راه های دور و نزدیک به دیدار ایشان آمده بودند، سخنرانی مهمی ایراد فرمودند و در آن سخنرانی شاه را به تمکین در برابر اسلام و علما دعوت کردند . 51شاه نیز در 23 اسفند، با سخنانی تند و توهین آمیز، کسانی را که رفراندوم را تحریم کرده بودند به سرکوب و شدت عمل تهدید کرد . امام خمینی برای پیشگیری از اقدامات شاه و گستراندن دامنه انقلاب به همه لایه های جامعه، نوروز سال جدید (1342) را عزای عمومی اعلام کردند . این تصمیم که طی بیانیه ای انتشار یافت، مردم را بیش از پیش به مشارکت با انقلاب اسلامی می خواند و این مشارکت عمومی می توانست، شاه را در بدترین وضعیت سیاسی - اجتماعی قرار دهد .
حادثه مدرسه فیضیه
روز 2 فروردین ماه سال 1342، مصادف بود با 25 شوال 1383، سالگشت شهادت امام جعفر صادق - علیه السلام - مطابق معمول، مجالس بسیاری در سوگ شهادت امام ششم - علیه السلام - برگزار شده بود . منزل امام خمینی در محله "یخچال قاضی" میزبان عزاداران بسیاری بود که گرد امام جمع شده بودند و عزاداری می کردند . غیر از عزاداران حسینی، شماری از ماموران مخفی با لباس شخصی در میان سوگواران، به نظاره و کنترل اوضاع می پرداختند . اینان هر ازگاه سخنی می گفتند و یا رفتاری نشان می دادند که مجلس عزا را به مرز اغتشاش و هیاهو سوق می داد . در این هنگام آقای شیخ صادق خلخالی، از سوی امام به حاضران گفت: "چنانچه افرادی بخواهند اخلالگری کنند، حاج آقا روح الله به حرم مطهر خواهند رفت و در آنجا با مردم سخن خواهند گفت و مسائلی را که لازم بدانند به آگاهی مردم می رسانند" . این تهدید روشن و صادقانه، آرامش را به مجلس بازگرداند و برنامه روضه و عزا ادامه یافت .
عصر همان روز، به دعوت آیت الله گلپایگانی، مجلسی در مدرسه فیضیه برگزار شد . گروه آشوبگری که عمدتا از تهران آمده بودند و پیش از ظهر موفق به بر هم زدن مجلس امام نشده بودند، در فیضیه حضور رساندند و با همان شیوه و روش ناجوانمردانه، موفق به ایجاد اغتشاش و بلوا در مدرسه شدند . زد و خورد میان طلاب و ماموران مخفی شاه بالا گرفت . در این هنگام نیروهای مسلح و کماندوهای ارتش به منازعه پیوستند و گروه بسیاری از طلاب و مردم قم را زخمی و گلوله باران کردند . ماموران شاه برای تحریک بیشتر مردم و ایجاد فضای جنگی در مدرسه، شروع به هتاکی کردند و به ساحت مقدس موالی دین و مقدسات مذهب، اسائه ادب نمودند . درگیری ها تا ساعت هفت بعدازظهر ادامه داشت و پس از وارد ساختن جراحت و قتل چندین تن از روحانیان مدرسه فیضیه، دست به خرابکاری در مدرسه زدند . در این مرحله، لوازم شخصی طلاب - از کتاب ها گرفته تا لباس و اثاثیه حجره ها - به حیاط مدرسه ریختند و همه را طعمه حریق کردند . نظیر همین جنایت ها و خرابکاری های رسوا، در همان روز در مدرسه طالبیه تبریز روی داده بود .
در پی این حوادث، امام خمینی برای حضور در مدرسه فیضیه - به راه افتادند . اما حاضران در منزل و نزدیکان ایشان، نخست با اصرار و التجا از ایشان خواستند که از این تصمیم منصرف شوند; زیرا تردیدی نبود که ماموران شاه منتظر چنین فرصتی بودند و آمادگی هرگونه وحشیگری، حتی نسبت به ساحت مراجع را داشتند . سپس درهای منزل را بستند و بدین ترتیب راه را برای خروج امام از منزل و هجوم کماندوها به داخل خانه مسدود کردند . همان جا امام برای حاضران سخنرانی کردند و با سخنان هوشمندانه خود، آرامش و روحیه انقلابی را به طلاب و مردم قم بازگرداندند .
... عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر (ع) و امام حسین (ع) را دارند، در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحت آمیز دستگاه حاکمه، خود را ببازند . دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد . دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت ... "52
در این سخنرانی، حضرت امام خمینی از سکوت بزرگان گلایه می کنند و می فرمایند: "امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است" . روز بعد (13/1/42) امام خمینی، بیانیه ای را منتشر می کنند که در نهضت اسلامی ایران، جایگاهی ویژه دارد . این اعلامیه، چنان صریح و قاطع است که راه را بر هرگونه بهانه گیری و توجیه می بندد . در این اعلامیه، رژیم شاهنشاهی، عادلانه و قاطعانه محاکمه می شود و به صراحت از علما می خواهند که "تقیه" را رها کنند و اظهار حقایق را که در این شرایط از واجبات است، پیشه خود سازند; ولو بلغ ما بلغ . از معروف ترین جملات این اعلامیه سلحشورانه، این است: من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مامورین شما حاضر کرده ام، ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جباری های شما حاضر نخواهم کرد . 53
پس از این وقایع دلخراش و وحشت زا، شاه برای تحقیر و ایجاد تزلزل در ارکان حوزه، خدمت نظام وظیفه را برای طلاب جوان الزامی کرد . برای طلابی که به کسوت روحانی درآمده بودند، پوشیدن لباس نظامی و خدمت زیر پرچم شاهنشاهی بسیار گران بود . اما امام پیکی به سربازخانه ها فرستاد و از طلاب خواست که تزلزل به خود راه ندهند و از این فرصت برای تقویت جسم و روح خود استفاده کنند . امام به طلابی که به سربازخانه گسیل شده بودند، فرمود: شما سربازان امام زمان (عج) هستید . سربازان و درجه داران را نسبت به نظام رژیم آگاه نمایید و تعلیمات نظامی را با جدیت فراگیرید .
دو روز پس از وقایع قم و حادثه فیضیه، آیت الله العظمی حکیم، از نجف به علمای قم پیامی فرستاد و از ایشان خواست که برای حفظ جان خود و رونق حوزه های علمیه به نجف مهاجرت کنند . این پیام که به مثابه تایید مراجع قم و حمایت از نهضت اسلامی در ایران بود، خشم شاه را برانگیخت . رئیس شهربانی قم به نمایندگی از رژیم به خانه مراجع رفت و از آنان خواست که سکوت کنند و حوزه علمیه قم را به سیاست نیالایند . یک ماه بعد، امام خمینی در سخنرانی خود (12/2/42) با اشاره به همین ماجرا فرمودند:
مردک می فرستد رئیس شهربانی را، رئیس این حکومت خبیث را می فرستد منزل آقایان - من راهشان ندادم . ای کاش راه داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد کرده بودم - می فرستند منزل آقایان که اگر نفستان در فلان قضیه درآید، اعلیحضرت! فرموده اند اگر نفس شما درآید، می فرستیم منزل هایتان را خراب می کنیم، خودتان را هم می کشیم، نوامیستان را هتک می کنیم .
امام، در پاسخ به تلگراف آیت الله العظمی حکیم، تصریح می کنند که هجرت دستجمعی علما و خالی کردن حوزه علمیه قم به مصلحت نیست:
ما تکلیف الهی خود را - ان شاالله - ادا خواهیم کرد و به احدی الحسنیین نایل خواهیم شد: یا قطع دست خائنین از اسلام و قرآن کریم و یا جوار رحمت حق - جل و علا: "انی لا اری الموت الا السعادة ولاالحیوة مع الظالمین الا برما" . 54
هر یک از این حرکات و پیام های صریح و روشن در آن شرایط خفقان و رعب آور، به منزله پانهادن به خونین ترین میدان نبرد با رژیمی مسلح و وحشی بود . اما امام خمینی با توکل به خداوند و برخورداری از پشتوانه سال ها تهذیب و عبادت، چنان راه مبارزه را در پیش گرفته بود که گویی در جهان تکلیفی جز این ندارد . همین روحیه و اهتمام مقدس، گروه های بسیاری از طلاب جوان و مردم مسلمان را به رهبری و پیشوایی آن بزرگ مرد تاریخ اسلام و ایران امیدوار کرده بود و حتی بسیاری از روشنفکران و مبارزان غیرمذهبی آن روزگار، امام خمینی را تنها امید مردم ایران در مبارزه با حکومت پهلوی می دانستند . هوشیاری و آگاهی امام نسبت به اقدامات مخفی شاه و قراردادهای رژیم با دولت های استعماری و نامشروع، هماره سدی در برابر مطامع رژیم شاه بود . امام خمینی از نخستین کسانی است که خطر اسرائیل را برای جهان اسلام، گوشزد فرمود و در آن سال هایی که همگان را خواب غفلت و تجاهل ربوده بود، فریاد برآورد و مسلمانان جهان را متوجه خطری به نام صهیونیزم کرد . ایشان در همان سخنرانی 2/1/42 در اعتراض به کشتار طلاب و تخریب فیضیه می گویند:
وای بر این مملکت . وای بر این هیئت حاکمه . وای بر این دنیا . وای بر ما . وای بر این علمای ساکت . وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت . این سکوت مرگبار، اسباب این می شود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهایی ها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود . وای بر این اسلام . وای بر این مسلمین . ای علما، ساکت ننشینید . نگویید الان مسلک شیخ . 55 والله اگر شیخ حالا بود، تکلیفش این بود، امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است ... 56
در حالی که برخی از بزرگان قم به تهدیدها و اشتلم های رژیم، پاسخ مثبت می دهند و حتی عهد می کنند که دیگر اعلامیه و یا اعتراضیه ای از آنان شنیده نشود، امام خمینی کمترین همراهی را با ژریم شاه به عمل نمی آورند و حسرت سکوت و پروا را به دل آنان می گذارند . وی گرچه به انتظار همراهی و حمایت کسی نمی نشست و گاه یک تنه به مبارزه برمی خاست، لیکن هماره علما و مراجع قم را به مبارزه دعوت می کرد و آنان را از سکوت و یا حتی مبارزه منفی برحذر می داشت . در کمتر سخنرانی و یا پیامی است که امام خمینی از عالمان دین و بزرگان ملت نخواهد که با همه قوا به نهضت بپیوندند و با حضور خود به رونق قیام ملی - مذهبی مردم ایران بیفزایند . از این رو، حضور امام در هر حادثه ای به منزله حضور مردم و حوزه های علمیه بود و همین بیش از همه بر نگرانی های شاه و هراس او از نهضت خمینی می افزود .
تا آن سال و آن روزهای گرم و خونین، رهبری نهضت، هنوز در انحصار امام خمینی نبود و طیفی از مراجع و علما، نقش رهبری قیام را ایفا می کردند و زمزمه تقیه و مدارا سرمی دادند . امام خمینی با صدور اعلامیه "شاهدوستی یعنی غارتگری" فتوای حرمت تقیه و وجوب اظهار حقایق را صادر کرد . این اعلامیه و سخنان حماسی امام در مجالس و محافل دینی، چنان محبوبیتی برای امام فراهم آورد که همه چشم ها و دل ها را متوجه ایشان ساخت . از آن پس، وی در کانون توجهات مردم و مایه دلگرمی مبارزان و مجاهدان شد . دیگر هیچ راهپیمایی و تظاهراتی نبود که شعار آن "درود بر خمینی" نباشد .
محرم سال 42 فرارسید . مردم هنوز داغی را که از ماجرای فیضیه بر دل داشتند، حس می کردند . محرم، دانشجویان را نیز به عرصه مبارزه آورده بود . با پیوستن دانشجویان به انقلاب اسلامی، تغییری نیز در شعارها پیدا شد . آنان شعار "درود بر مصدق" را به "سلام بر خمینی "ضمیمه کردند و بدین ترتیب به نهضت اسلامی مردم ایران، رنگ ملی را نیز افزودند .
14 خرداد سال 1342 مصادف بود با عاشورای حسینی . جمعیت چند صدهزار نفری مردم تهران با داشتن عکس هایی از امام، سوگواری های خود را مایه انقلابی دادند . در همین روز، مردم تهران با نزدیک شدن به کاخ مرمر (محل استقرار شاه) برای نخستین بار، شعار "مرگ بر دیکتاتور" را به طور همگانی و بلند سردادند . عصر عاشورا، امام خمینی با اعلان قبلی به جمعیت انبوه عزاداران حسینی در مدرسه فیضیه پیوستند . در آن روز تاریخی، امام خمینی پس از یادکرد شهدای فیضیه، سخنان مهم و مهیجی علیه شاه و اسرائیل ایراد کردند . در این سخنرانی تاریخ ساز، امام خمینی توجه مردم را به روابط پنهانی شاه با اسرائیل جلب کردند و با لحنی روحانی و قاطع فرمودند:
آقا من به شما نصیحت می کنم; ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم: دست بردار از این کارها . آقا اغفال می کنند تو را . من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند ... اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن ... ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت می گوید از اسرائیل حرف نزنید ... مگر شاه اسرائیلی است؟ نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو . اسرائیل به درد تو نمی خورد . بدبخت، بیچاره! . 57
آشکار بود که این سخنان تند و انقلابی، چه آثاری در پی خواهد داشت . شاه بیش از هر وقت دیگر، در انظار عمومی ایران تحقیر شده بود و هیچگاه تصور نمی کرد که در دوران سلطنت او، چنین خطاب های تحقیرآمیزی به او شود . شاه چنان برآشفته و عصبانی شده بود که نتوانست تا پایان مراسم صبر کند و دستوری ندهد . در همان شامگاه 14 خرداد، موج دستگیری ها آغاز شد و شمار بسیاری از یاران و نزدیکان امام روانه زندان شدند . بامداد 15 خرداد - ساعت سه نیمه شب - صدها کماندو با استفاده از تاریکی شب، پس از محاصره بیت امام، به درون خانه ریختند و امام خمینی را دستگیر کرده به زندان بردند . خاطراتی که نزدیکان امام از این لحظات بیم و ترس نقل می کنند، همگی حکایت از ایمان و اطمینان امام به راه و شیوه خود داشت . او چنان با طمانینه و سکینه قلب، حوادث را از نظر می گذراند که موجب شگفتی دوستان و مهاجمان شده بود . تا آن جا که نقل می کنند: امام پس از آن که متوجه اضطراب و دلهره سربازان شدند، آنان را دلداری می دادند و بر حال آنان ترحم می فرمودند .
امام را به تهران بردند . خبر دستگیری ایشان به سرعت قم را به خشم و هیجان آورد . مردم مسلمان تهران به خیابان ها ریختند و شعار "یا مرگ یا خمینی" شهر را لرزاند . نظامیان شاه، با شدیدترین و بی رحمانه ترین شیوه ها قیام را سرکوب کردند . شمار بسیاری از علمای اصفهان، قم، مشهد و تبریز به تهران آمدند . همه می دانستند که رژیم درصدد انتقام از رهبر روحانی جنبش است . شاه چاره ای پیش پای خود نمی دید جز کشتار و خاموش کردن صدای پیشوای نهضت . دستگاه حاکم تصمیم خود را گرفته بود و قصد داشت امام را پس از محاکمه ای فرمایشی - و یا حتی بدون محاکمه - اعدام کند . روزهای سختی بر مردم ایران و مبارزان اسلامی می گذشت . ناگاه اعلامیه ای به امضای عالمان دین و مراجع وقت، منتشر شد . این اعلامیه به صراحت مرجعیت امام را تایید می کرد و خواهان آزادی وی بود . اعلامیه به ابتکار آیت الله منتظری و امضای مهاجرین بود و نتیجه آن شمول قانون مراجع و مصونیت ایشان از حکم مجازات اعدام، بر امام بود . رژیم، مهاجرین را تحت فشار قرار داد و از آنان خواست که به مراکز خویش بازگردند . اما آنان بر خواست خود تاکید ورزیدند و به استناد اعلامیه اخیر، امام را مصون از هرگونه حکمی می دانستند . بخش هایی از این اعلامیه نجات بخش بدین قرار است:
" ... حضرت آیت الله خمینی - دامت برکاته - که یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه و از مجاهدین عالم روحانیت می باشند، به جرم ازخودگذشتگی در راه حفظ قوانین قرآن و استقلال مملکت محبوس شده و به جد خود (حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام) تاسی کرده است . مهاجرت عموم مراجع عالیقدر از مشهد مقدس و قم و سایر شهرها و اجتماع در مرکز، شاهد گویایی است از وحدت نظر و از خودگذشتگی بزرگان دینی در راه دین و قرآن ... حضرت آیت الله خمینی و آیات دیگر هیچ جرمی به غیر از تبلیغ احکام اسلام و توجه دادن مردم به خطرهایی که نسبت به اسلام یا مملکت پیش بینی می شود، نداشته و ندارند ... حضرت آیت الله خمینی تنها نیستند و اعتراضات شرعی و قانونی معظم له به دولت، مورد تایید تمام علمای شیعه و ملت مسلمان ایران و جهان است ... . "58
سیل اعلامیه ها، تلگراف ها و نامه ها از سوی مراجع داخل و خارج و شخصیت های ملی - مذهبی، دستگاه حاکم را محاصره کرده بود . حتی مفتی اعظم الازهر مصر، مرحوم شیخ محمود شلتوت، اعلامیه ای خطاب به مسلمانان جهان منتشر کرد . ترجمه قسمتی از این اعلامیه مهم و هوشمندانه که در تاریخ 18 محرم 1383 صادر شده بدین قرار است:
"به شما مسلمانان هشدار می دهم، به مسلمانان همه کشورها و به ملت مسلمان ایران که این تجاوز و دست درازی بی شرمانه را به سادگی نگاه نکنید و با تمام نیرو برای نجات علمای ایران از چنگال دژخیمان دیکتاتور ایران مبارزه کنید و به ستمکاران تکیه ننمایید که آتش [دوزخ] گریبانتان را خواهد گرفت و در برابر خدا هیچ یاوری نخواهید داشت ... وقتی علمای ملتی از ادای نقش خلاقه و اخلاقی خویش بازداشته شدند، حال آن ملت چگونه خواهد گشت؟ ... مسلمانان! دست تجاوز به روی علمای دین و روحانیون دراز کردن، جنایتی در حق اخلاق است و داغ ننگی بر پیشانی ملت و بر چهره بشریت" . 59
سرانجام، پس از اعتراضات و فشارهای پی در پی از سوی مردم و مقامات عالی رتبه حوزه های علمیه جهان، آیت الله خمینی، قمی و محلاتی، در تاریخ 12 مرداد 1342 از زندان آزاد شدند، ولی در خانه ای در تهران تحت مراقبت و کنترل قرار گرفتند . بسیاری از علما و مردم، مبارزه را پایان یافته تلقی کردند و از قیام و انقلاب کناره گرفتند . پس از دو ماه زندان و مراقبت، امام خمینی روز 17 فروردین 43 به قم بازگشت و بدین ترتیب یکی از درخشان ترین مراحل انقلاب اسلامی، برای مدتی به خاموشی گرایید . امام خمینی پس از بازگشت از تهران و استقرار در قم، خاطره 15 خرداد را گرامی داشت و فرمود: من 15 خرداد را برای همیشه، عزای عمومی اعلام می کنم .
قیام 15 خرداد، یادآور دلیری ها و رشادت جوانان مسلمان ایران در یکی از تاریک ترین دوران تاریخ کشور است . در این قیام دینی و آزادیخواهانه، گروه های بسیاری از مردم به نهضت پیوستند و جان و مال خویش را فدا کردند . شهید طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی، دو تن از شهیدان والامقام این جنبش خونین اند . آن دو جمعیت انبوهی را از جنوب شهر تهران، همراه خود به سمت مرکز آوردند و صدای "یا مرگ یا خمینی" را که از حلقوم هزاران ایرانی بر می خاست، به گوش شاه رساندند . این دو انقلابی جوانمرد، بعد از چندی دستگیر شدند و در 11 آبان همان سال (1342) تیرباران شدند . شمار بسیاری از اطرافیان و هواخواهان این دو مبارز مسلمان، به بندرعباس تبعید شدند .
قیام پانزده خرداد، از جهات مختلف و متفاوت قابل بررسی و امحال نظر است . به عقیده بسیاری از صاحب نظران، آنچه بر اهمیت و فوق العادگی این نهضت اصیل می افزاید، نه شدت و نه گستره و نه شیوه مردم در بروز مخالفت های خود بود، بلکه وجهه خاص و مهم این قیام مردمی، ماهیت دینی آن است . رژیم شاه به خوبی دریافته بود که خطر چندانی از ناحیه ملی گرایان وی را تهدید نمی کند و آنان به چیزی بیشتر از اصلاحات نمی اندیشند . آنچه او را به هراس انداخته بود، ظهور اندیشه ای نو و قدرتمند در عرصه سیاسی کشور بود و آن همانا شکوفایی اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی در صحنه حیات سیاسی مردم ایران بود . شاید به همین دلیل، شاه در کتاب "انقلاب سفید" می کوشید، ماهیت اسلامی قیام 15 خرداد را انکار کند . وی در کتاب پیش گفته مدعی می شود رهبر اسلامی قیام "ارتباط مرموزی با حزب توده داشته و آنها بودند که مقام او را باصطلاح معروف به عرش رسانیدند" . 60 این در حالی است که حزب نامبرده به پیروی از سیاست کشور متبوعش (شوروی) این قیام مردمی را محکوم و متهم به جانبداری از منافع فئودال ها کردند .
بی هیچ تردیدی 15 خرداد آغاز خونین و مبارک انقلاب اسلامی مردم ایران بود . امام خمینی پس از 19 روز حبس در زندان قصر به زندانی در پادگان نظامی عشرت آباد منتقل شد . شاه از غیبت امام سؤاستفاده کرده نهضت اسلامی را به شورش کور و بلوای دشمن پسند و اقدامی وحشیانه متهم می کند . سپس آن را نه قیامی مردمی که تحریکی از آن سوی مرزها می خواند و مدعی می شود که در این قیام رهبر مصر، جمال عبدالناصر سهم بسزایی داشته است . وی با انتساب قیام بزرگ خرداد به بیگانگان و گاه متهم کردن آن به ارتجاع و توحش، می کوشید ماهیت اصیل آن آشکار نشود; زیرا او به درستی دریافته بود که ماهیت این قیام، هرگز استحاله نخواهد شد و دیر یا زود دوباره سربرخواهد آورد و یک بار دیگر پایه های حکومت او را خواهد لرزاند . اتهامات شاه، هیچ کدام کارگر نیفتاد . زیرا همه ناظران و آگاهان سیاسی می دانستند که عناصر چپ و کمونیست ها نه تنها هیچ گونه مشارکتی در این قیام نداشتند، بلکه آن را حرکتی کور و ارتجاعی و ضد اصلاحات مترقیانه شاه می خواندند . اصالت و استقلال قیام خرداد به اندازه ای آشکار بود که اتهام نفوذ و دخالت مصریان نیز در آن، هیچ پیامد خوشایندی برای شاه نداشت .
امام خمینی در همه ایامی که در حبس بودند61 و یا تحت مراقبت به سر می بردند، هیچ یک از سوالات بازجویان را پاسخ نگفت و در همه این مدت کتاب های مربوط به تاریخ معاصر ایران - به ویژه مشروطیت - و کتاب "تاریخ جهان" نوشته جواهر لعل نهرو را مطالعه می کردند . مقاومت و روحیه ظلم ستیز امام، حتی در زندان و تبعید، آخرین امیدهای شاه را به یاس مبدل کرد . دستگاه حاکم از سویی می کوشید که ایران را برای بیگانگان، به ویژه امریکا، امن و دارای ثبات نشان دهد و از دیگر سو غرور شاهنشاهی خود را سخت در معرض لطمه و خدشه می دید . او هرگز گمان نمی کرد که ایران به این سرعت و یکپارچگی علیه او بسیج شود و عالم و عامی آزادی رهبر قیامی را مطالبه کنند که او را چنین خوار و بی مقدار کرده بود . هنگامی که امام خمینی را از زندان عشرت آباد به خانه ای در داودیه بردند، مردم تهران چون سیل بدان سوی سرازیر شدند و آن منطقه نظامی را مانند نگینی در آغوش همت و ارادت خود گرفتند . آخرین حیله ای که رژیم فریبکار پهلوی اندیشید، آن بود که در روزنامه های دولتی، خبر تفاهم مراجع تقلید را با مقامات حکومتی جعل و منتشر کند . برای امام خمینی مقدور نبود که صدای اعتراض خود را به این فتنه ریاکارانه به گوش مردم برساند، اما همه آنان که با روحیه و ثبات قدم ایشان آشنایی داشتند، مجعول بودن خبر تفاهم را دریافتند . بیانیه های بسیاری از سوی علمای وقت منتشر شد و همگی چنین تفاهم مجعولی را تکذیب کردند . شاید موثرترین و گویاترین بیانیه در میان همه آنچه در آن روزها منتشر شد، اعلامیه افشاگرانه و صریح آیت الله العظمی مرعشی نجفی بود . آیت الله مرعشی در این اطلاعیه که مورخ 15 ربیع الاول 1383 (15/5/42) منتشر شد، جزئیات خبر مجعولی را که روزنامه کیهان و اطلاعات در عصر 12 مرداد 42 چاپ کرده بودند، نقد کرده و پاسخ های روشن و متینی به محتوای دروغین آن می دهد . 62
حملات پی درپی و اعتراض های مردمی، مانع از آن شد که شاه بتواند همه آزادی های امام خمینی را از وی سلب کند . از این رو با اسکان امام در منزل شخصی از متدینان تهران (آقای روغنی) موافقت می کند . اما تا روز آزادی ایشان و بازگشت به قم در شامگاه 18 فروردین 43، خانه و همه رفت و آمدهای ساکنان آن، کاملا تحت نظارت و کنترل بود .
صبح روز 19 فروردین سال 1343، طلوع خورشید بهاری و خبر بازگشت امام به قم، کوچه و خیابان شهر را در نور و سرور فرو برد و مردم یکپارچه به خیابان ها و اطراف منزل امام ریختند . به زعم سیاست بازان حکومتی، گذشت یک سال از وقایع قم و آزادی بی سر و صدای امام، پایان خوشایندی برای شاه به ارمغان می آورد . اما مردم قم، چنان از رهبر خود استقبال کردند و جشن و سرور به راه انداختند که بیشتر نوید "آغاز" به گوش ها می رسید، تا وعید "پایان" . فیضیه را آذین بستند و کوچه و خیابان شهر را به چراغ های تابان و گل های شادان آراستند . سه روز پس از بازگشت و حضور دوباره در میان امت وفادار، امام خمینی سخنانی بر زبان آوردند که همگان را به اراده آن بزرگمرد برای ادامه راه، امیدوار کرد .
امروز جشن معنا ندارد . تا ملت عمر دارد، غمگین در مصیبت 15 خرداد است ... در سرمقاله [ی کیهان و اطلاعات] نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیت با انقلاب سفید شاه و ملت، موافق هستند . کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ ... خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد . با سرنیزه نمی شود، اصلاحات کرد ... من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم . من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خود سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم . پایگاه استقلال اسلامی اینجاست . باید این مملکت را از این گرفتاری ها نجات داد ... . 63
یکی از فرازهای مهم سخنان امام در این سخنرانی، اشاره به ریشه های فساد و بی دینی در میان جوانان بود . امام در این سخنرانی فرمودند: وضع معیشت بد است که این همه جنایات و مفاسد که شب و روز در روزنامه ها می خوانید به وجود می آورد . 64 در همین سخنرانی، امام به درآمیختگی دین و سیاست، اشارات روشنی می کنند و اعلام می دارند: اسلام، برای تمام زندگی انسان، از روزی که متولد می شود تا موقعی که وارد قبر شود، دستور و حکم دارد . 65
چند روز پس از این سخنرانی، امام خمینی در مسجد اعظم قم، در جمع گروه کثیری از طلاب و مردم، به تهمت ها و یاوه گویی های دولت و رسانه هایش پاسخ گفت . این سخنرانی که در بیست و ششمین روز فروردین 43 ایراد گردید، پرتوهای روشنی به نهضت اسلامی افکند و خط و مشی انقلاب را ترسیم نمود . امام خمینی، خطاب به حاضران، سخنانی فرمودند که هم اینک می توان از آنها به منشور انقلاب اسلامی و آیین نامه انقلاب یاد کرد . در این سخنرانی امام موضع خود و انقلاب را در برابر " اصلاحات"، "تمدن"، "صنعت"، "ترقی و رشد زنان"، "مساله جوانان"، "ماجرای اسرائیل"، "استعمار فرهنگی"، "قانون گرایی" و ... اعلام می کنند . پاره هایی از این سخنرانی مهم بدین قرار است:
ما را کهنه پرست معرفی می کنند; ما را مرتجع معرفی می کنند . جراید خارج از ایران، آنهایی که با بودجه های گزاف برای کوبیدن ما مهیا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات ... معرفی می کنند . مخافل ترقی مملکت معرفی می کنند . می گویند: "آخوندها می گویند که برق نمی خواهیم! می گویند طیاره نمی خواهیم ... اینها می خواهند به قرون وسطا برگردند! "
... علمای اعلام با این زدن ها، کشتن ها، قلدری ها و دیکتاتوری ها مخالف اند . این کهنه پرستی است؟ ... ما با آثار تمدن مخالف نیستیم، اسلام با آثار تمدن مخالف نیست ... این افکار نورانی که در علمای اعلام هست ... مال اسلام است ... تبعیت از همه، سربسته و دربسته همه مخازن مملکت را تحویل دیگران دادن، ارتجاع است . روی این ارتجاع سیاه ... شما که عمال استبداد هستید و با زور سرنیزه و قلدری با این ملت بیچاره عمل می کنید، تمام قوانین را زیر پاگذاشته اید، به تمام احکام اسلام بی اعتنایی می کنید، شما مترقی هستید؟
... شما مظاهر تمدن را وقتی که در ایران می آید چنان از صورت طبیعی، خارج می کنید که چیز حلال را مبدل به حرام می کنید . این رادیو، برای این بساطی است که اینها راه انداخته اند؟ ... استفاده ممالک متمدن از این آلات جدید، همین جور است که آقایان در اینجا استفاده می کنند؟ ... تمام اینها به دست استعمار است که روزنامه ها را این طور مبتذل می کنند تا فکر جوان ها را مسموم کنند . استعمار است که برنامه فرهنگی ما را جوری تنظیم می کند که جوان نیرومند در این مملکت نباشد ... ما با این مظاهر مخالفیم ... ما می گوییم دانشگاه های شما طوری نباشد که برنامه هایش جوان های ما را بد بار بیاورد . جوان های ما را مبارز بار بیاورید . جوان های ما را جوری بار بیاورید که در مقابل استعمار ایستادگی کنند .
... ما با ترقی زن ها مخالف نیستیم . با این فحشا مخالفیم . با این کارهای غلط مخالفیم . مگر مردها آزادند که زن ها می خواهند آزاد باشند!؟ مگر آزادمرد و آزادزن با لفظ درست می شود؟
... شما کارشناس نظامی از اسرائیل به این مملکت می آورید . شما محصلین را از اینجا به اسرائیل می فرستید . ما با اینها مخالفیم ... ای مردم عالم بدانید ملت ما با پیمان با اسرائیل مخالف است . این ملت ما نیست . این روحانیت ما نیست . دین ما اقتضا می کند که در مقابل مسلمین با دشمن پیوند نکنیم . 66
بخش هایی از این سخنرانی، پاسخ به یاوه گویی های شاه بود که در همان روزها، گفته بود: "ما کهنه پرستی و افکار ارتجاعی را می کوبیم و ... " . امام با شجاعت بی نظیری پاسخ فرمود: "مردک باز دست از حرف هایش برنمی دارد و به افکار اسلامی نسبت کهنه پرستی و ارتجاعیت می دهد" . این سخنان پرشور و شجاعانه، در آن روزهای خفقان، بازتاب ژرف و شگفت انگیزی در محافل ملی و مذهبی ایران داشت و بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران کشور را به تحسین و شگفتی واداشت . 67 همین سخنان بهت آور و هیبت شکن بود که نام و لقب "بت شکن" را برازنده رهبر از جان گذشته انقلاب، حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) کرد و تا همیشه نام و یاد او را جاودانه نگه خواهد داشت .
15 خرداد 43، سالگشت قیام 15 خرداد 42، روزی پربار برای انقلاب اسلامی است . در این روز امام خمینی، همراه با تنی چند از مراجع و علمای قم، با صدور بیانیه ای مشترک یاد و نام شهیدان آن روز بزرگ را گرامی داشتند و از مردم خواستند که بر هوشیاری و مقاومت خود بیفزایند . همچنین در این اعلامیه، 15 خرداد، عزای عمومی اعلام شد . امضاکنندگان بیانیه مشترک، بدین قرار بودند: روح الله موسوی خمینی، محمدهادی حسینی میلانی، شهاب الدین نجفی مرعشی و حسن طباطبایی قمی . 68
سه هفته پس از برگزاری سالگشت قیام 15 خرداد، سران نهضت آزادی که به حمایت از قیام مردمی در خرداد 42 دست به تحرکاتی زده بودند، در دادگاه های نظامی شاه محاکمه و به زندان های طویل المدت محکوم شدند . پس از آن که دادگاه تجدیدنظر حکم حبس مجاهد نستوه آیت الله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان را تایید کرد، امام خمینی اعلامیه ای صادر کردند که با این عبارات آغاز می شد:
بسم الله الرحمن الرحیم . و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون .
من خوف داشتم اگر در موضوع بیدادگری نسبت به حجة الاسلام آقای طالقانی و جناب آقای مهندس بازرگان و سایر دوستان، کلمه ای بنویسم، موجب تشدید امر آنها شود و ده سال زندان به پانزده سال تبدیل گردد . اینک که حکم جائرانه دادگاه تجدیدنظر صادر شد، ناچارم از اظهار تاسف از اوضاع ایران عموما و اوضاع دادگاه خصوصا ... رای دهندگان [در دادگاه] باید منتظر رنوشت سختی باشند . 69
شعله های نهضت اصلاحی مردم ایران، علیه رژیم امریکایی و مستبد شاه; همچنان با سخنرانی ها، پیام ها، و نامه های امام افروخته تر می شد و مردم روز به روز آگاه تر، بیدارتر و برای مبارزه با حکومت فاسد پهلوی، آماده تر می شدند . امام خمینی ضمن گرم نگه داشتن درس و بحث های حوزه و افاضات علمی و پرورش طلاب فاضل و مستعد، همواره سیاست های شاه را مورد انتقاد قرار می داد و هیچ یک از حرکات مهم سیاسی دستگاه از نگاه این قائد دلسوز، مخفی نمی ماند . در این سال ها، دانش و سیاست چنان درهم آمیخته شده بودند که قم به اندازه موقعیت علمی خود، اهمیت سیاسی یافته بود .
مبارزه با کاپیتولاسیون و تبعید به ترکیه
شاه، از پس از کودتای 28 مرداد، دریافته بود که برای استمرار سلطنت و گستراندن سلطه جابرانه خود بر همه اجزا و لایه های درونی و بیرونی کشور، چاره ای جز تکیه بر قدرت و نفوذ امریکا ندارد . همه تصمیمات و راهکارهای دولت های وقت، به نوعی زمینه را برای اطمینان بخشیدن به امریکا برای سرمایه گذاری های بیشتر و حضور فعال تر در ایران آماده می کرد . امریکا نیز از این موقعیت، کمال استفاده را می برد و به کمتر از بلعیدن همه منابع موجود در ایران و تبدیل ایران به بازار کالاهای مصرفی خود و تسلیحات رضایت نمی داد . برای اینکه امریکا با اطمینان بیشتری به حضور استعماری خود در ایران ادامه بدهد، کابینه علم لایحه ای را - پس از تصویب در هیات وزیران - به مجلس سنا برد که در اصطلاحات سیاسی، از آن به "کاپیتولاسیون" یاد می کنند . این لایحه ننگین که برای همه مستشاران و دیگر اتباع امریکایی، مصونیت قضایی و سیاسی ایجاد می کرد، در تاریخ 14 مهر 1343 در مجلس پیش گفته با 73 رای موافق و 63 رای مخالف به تصویب رسید . رژیم شاه می دانست که پخش این خبر، چه مخالفت هایی را برخواهد انگیخت و بسا پیش بینی کرده بود که رسیدن خبر تصویب لایحه به امام خمینی چه واکنش انقلابی و تندی در پی خواهد داشت . از این رو از پخش خبر آن جلوگیری کرد و اجازه درج آن را در مطبوعات نداد . اما مجله داخلی مجلس شورا، پس از گذشت چند روز از تصویب لایحه به دست رهبر بزرگ انقلاب اسلامی رسید و ایشان در کمال تاثر و تاسف، متن کامل سخنرانی ها و گفتگوهایی را که میان نمایندگان مجلس و رئیس دولت، رد و بدل شده بود، مطالعه کردند . 70 امام خمینی به فراست دریافت که این لایحه بیگانه پسند، همه موانع حقوقی و قانونی را برای حضور نیروهای امریکایی در ایران و تضمین امنیت آنان برمی دارد .
رژیم شاه، آماده برگزاری مراسم و جشن های پرهزینه چهارم آبان (سالروز تولد محمدرضا) می شد . این جشن های فرمایشی، هرساله با صرف مخارج گزاف به بودجه کشور تحمیل می شد و کسی را یارای کناره جستن از آن نبود . شور و شعفی دروغین، کوچه و خیابان های شهر را زیر زرق و برقی دلخراش فرو برده بود . امام خمینی نیز تصمیم گرفت که در همان روز (چهارم آبان) که مصادف شده بود با سالروز میلاد خجسته حضرت زهرا - سلام الله علیها - و ولادت خودشان، برای مردم سخنرانی کند و پرده از این آخرین دستاورد انقلاب شاه و میهن! بردارد . خبر سخنرانی به اکثر شهرها رسید و گروه های بسیاری از مردم، خود را برای حضور در قم و شنیدن سخنان رهبر خود، به قم رساندند . شاه، برای بازداشتن امام از ایراد سخنرانی، نماینده ای به بیت معظم له فرستاد، ولی امام او را نپذیرفت و همچنان بر اراده خود پای عزم فشرد . در آن روز تاریخی، امام خمینی با چهره ای برافروخته و متاثر، در میان هزاران نفر از مردم مومن و انقلابی کشور، حاضر شدند و سخنان شورانگیز خود را با ذکر آیه استرجاع (انالله و اناالیه راجعون) آغاز کردند .
من تاثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار کنم . قلب من در فشار است . از روزی که مسائل اخیر ایران را شنیدم، خوابم کم شده، [گریه حضار] ناراحت هستم، قلبم در فشار است . من با تاثرات قلبی، روزشماری می کنم: چه وقت مرگ پیش بیاید . [گریه شدید حضار] .
ایران دیگر عید ندارد . عید ایران را عزا کردند . عزا کردند و چراغانی کردند . عزا کردند و دسته جمعی رقصیدند . ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند . اگر من به جای اینها بودم، این چراغانی ها را منع می کردم . می گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سر خانه ها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند . عزت ما را پایکوب کردند، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند . قانونی به مجلس بردند که در آن، اولا ما را ملحق کردند به "پیمان وین" و ثانیا الحاق کردند به آن: که تمام مستشاران نظامی امریکا ... . 71
سخنان آگاهی بخش و تاثرانگیز و بریده بریده امام، هر بار با فریاد و شیون حاضران همراه می شد . امام در این سخنرانی، با ساده ترین بیان معنای حقیقی این لایحه را برای مردم توضیح دادند . پس از آن از گرفتاری ها و مشکلات مردم سخن گفتند و یادآور شدند که همه مشکلات ما از امریکا است .
امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر و همه از هم پلیدترند . لیکن امروز سر و کار ما با امریکاست ... امروز تمام گرفتاری ما از امریکاست . تمام گرفتاری ما از اسرائیل است، اسرائیل هم از امریکاست، این وکلا [که به کاپیتولاسیون رای دادند] هم از امریکا هستند . این وزرا هم از امریکا هستند، همه دست نشانده امریکا هستند، چرا در مقابل آن نمی ایستند، داد بزنند؟ 72
یکی دیگر از محورهای سخنان امام در روز تاریخ ساز، دعوت ایشان از علما و روحانیون برای حضور در صحنه های سیاسی کشور بود . اعلام خطرهای امام در این سخنرانی، آن چنان جدی و صادقانه بود که حجت را بر همگان تمام کرد و از آن پس جماعت روحانی را با همین محک (توجه به اعلام خطرهای امام) می سنجیدند .
ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر می کنم . ای فضلا! ای طلاب! ای حوزه های علمیه! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر می کنم .
من تمام روحانیین را تعظیم می کنم . من بار دیگر دست تمام روحانیین را می بوسم . آن روز [ماجرای 15 خرداد] اگر دست مراجع را بوسیدم، امروز دست کاسب را هم می بوسم . [گریه و احساسات شدید مردم] . 73
در همین سخنرانی، امام خمینی برای چندمین بار، توجه حکومت را به قانون جلب می کنند و از همه می خواهند که دست کم به قانون اساسی کشور که از زمان مشروطه در ایران معمول بوده است، عمل کنند . استناد امام به قانون اساسی مشروطه و اعتراض ایشان به استنکاف شاه از عمل بدان، از فراست و آشنایی امام با شیوه مبارزه سیاسی خبر می داد . وی در عین آنکه با شجاعانه ترین لحن با شاه سخن می گفت، از راهکارهای قانونی نیز غافل نشده و انگشت نقد بر یکی از اساسی ترین و عمیق ترین ضعف های حکومت پهلوی نهاد:
به حسب نص قانون، طبق اصل دوم متمم قانون اساسی، تا مجتهدین در مجلس نظارت نداشته باشند، قانون هیچ اعتباری ندارد . از اول مشروطه تا به حال، کدام مجتهد نظارت داشته است؟ اگر پنج نفر مجتهد در این مجلس بود، حتی اگر یک روحانی در این مجلس بود، تو دهن اینها می زد، نمی گذاشت این کار انجام شود، مجلس را به هم می زد . 74
امام خمینی به این سخنرانی آگاهی بخش و صریح، بسنده نکردند و در همان روز (4 آبان 1343) بیانیه ای صادر کردند . در اعلامیه، رای مجلس به کاپیتولاسیون، رای به اسارت ایران و ایرانی قلمداد شده است و از آن به "سند بردگی ملت ایران" نام می برند . این اعلامیه به قدری صریح و به دور از مجامله و ابهام گویی و کمترین مماشات است که شاه را بر سر دوراهی قرار داد: یا خود در ایران بماند و یا امام خمینی . فراز کوتاهی از این اعلامیه بدین قرار است:
اکنون من اعلام می کنم که رای ننگین مجلسین، مخالف اسلام و قرآن است و قانونیت ندارد، مخالف رای ملت مسلمان است، وکلای مجلسین، وکیل ملت نیستند، وکلای سرنیزه هستند . رای آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن، هیچ ارزشی ندارد و اگر اجنبی ها بخواهند از این رای کثیف سؤاستفاده کنند، تکلیف ملت تعیین خواهد شد ... بر ملت ایران است که این زنجیرها را پاره کنند، بر ارتش ایران است که اجازه ندهند چنین کارهای ننگینی در ایران واقع شود ... این دولت را ساقط کنند . وکلایی که به این امر مفتضح رای دادند، از مجلس بیرون کنند ... . 75
افشاگری امام خمینی علیه احیای رژیم کاپیتولاسیون که بازمانده از سنت های استعماری در قرن نوزدهم بود، ایران را در آستانه قیامی دیگر قرار داد . اما رژیم شاه با بهره گیری از تجربه های پیشین خود، بویژه ماجرای 15 خرداد 42، با همه قوا و تمهیداتی که از پیش اندیشیده بود، دست به کار شد . غیر از این، قیام آبان، تفاوت دیگری نیز با نهضت 15 خرداد داشت: در قیام 15 خرداد، تقریبا همه مراجع و نامداران حوزه به میدان آمده بودند و با همه توان و نفوذی که داشتند، قیام مردمی 15 خرداد را یاری و پشتیبانی کردند . اما در مدت یک سالی که گذشته بود، برخی از رهبران نهضت به مصلحت گرایی و محافظه کاری گراییده بودند و کمتر گفتار و رفتارهای انقلابی، از آنان سر می زد . مبارزه دوباره و جدید امام علیه رژیم وابسته پهلوی، این بار با مشکلات بیشتری رو به رو بود: از سویی شاه و همدستانش مجرب تر از پیش عمل می کردند و از سوی دیگر حوزه های علمیه، آن وحدت و همدلی سابق را نداشتند . این اختلاف، و آن اتحاد، دست شاه را برای شدت عمل و تصمیم های خطرناک باز می کرد . شاه هم به دلیل حمایت های بیشتر امریکا و هم از سر کینه و بغضی که از امام به دل داشت، و هم به دلیل احساس ایمنی از شورش یکپارچه حوزه ها، این بار تصمیم گرفت امام را به خارج از کشور تبعید کند . ارتشبد سابق حسین فردوست که از نزدیکان شاه و دربار پهلوی بود، در خاطرات خود، می نویسد: "این تصمیم [تبعید امام به ترکیه] پس از چند روز مطالعه، به دستور مستقیم امریکا بود . "76
نویسنده کتاب "حدیث بیداری" ماجرای تبعید امام را به ترکیه این چنین گزارش می کند:
" سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره کماندوهای مسلح اعزامی از تهران، منزل امام خمینی را در قم محاصره کردند . شگفت آنکه قت بازداشت، همانند سال قبل، مصادف با نیایش شبانه امام خمینی بود . حضرت امام، بازداشت و به همراه نیروهای امنیتی مستقیما به فرودگاه مهرآباد تهران اعزام و با یک فروند هواپیمای نظامی که از قبل آماده شده بود، تحت الحفظ مامورین امنیتی و نظامی به آنکارا پرواز کرد . عصر آن روز، ساواک، خبر تبعید امام را به اتهام اقدام علیه امنیت کشور! در روزنامه ها منتشر ساخت . علی رغم فضای خفقان، موجی از اعتراضها به صورت تظاهرات در بازار تهران، تعطیلی طولانی مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامه ها به سازمان های بین المللی و مراجع تقلید جلوه گر شد" .
"آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی نیز در روز تبعید امام بازداشت و زندانی شد و پس از چندی در 13 دیماه 1343 به ترکیه نزد پدر تبعید گردید . دوران تبعید امام در ترکیه بسیار سخت و شکننده بود . حضرت امام حتی از پوشیدن لباس روحانیت در آنجا ممنوع شده بود . اما هیچ یک از فشارهای روانی و جسمی نتوانست آن حضرت را وادار به سازش کند . محل اقامت اولیه امام، هتل بولوار پالاس آنکارا بود . فردای آن روز برای مخفی نگاه داشتن محل اقامت ، امام را به محلی واقع در خیابان آتاتورک منتقل کردند . چند روز بعد (21 آبان) برای منزوی تر ساختن ایشان و قطع هرگونه ارتباطی، محل تبعید را به شهر بورسا واقع در 46 کیلومتری غرب آنکارا نقل مکان دادند . در این مدت امکان هرگونه اقدام سیاسی از امام خمینی سلب شده و ایشان تحت مراقبت مستقیم مامورین اعزامی ایران و نیروهای امنیتی ترکیه قرار داشت" . 77
اقامت امام خمینی در ترکیه یازده ماه به درازا کشید . شاه این غیبت اجباری را مغتنم شمرد و همه آن اقدامات شومی که از بیم امام تعطیل و یا به تعویق انداخته بود، به مرحله اجرا گذاشت . همچنین شاه توانست، بقایای مقاومتی را که اینک رهبر خود را از دست داده بود، سرکوب کند و درجه اختناق و استبداد را در کشور به بالاترین حد خود برساند . در این مدت، مردم و عالمان حوزه از حال امام خبرهای روشن و شفافی نداشتند . پس از اصرار مراجع و فشار مردم، رژیم دو سه بار مجبور شد که با اعزام نمایندگانی از جانب علما برای کسب خبر از حال امام و اطمینان از سلامت ایشان موافقت کند . امام نیز طی چندین نامه به خویشان و علمای حوزه با کنایه و اشاره و گاه در قالب دعا، همگان را از عزم خود برای ادامه مبارزه با رژیم شاه آگاه کرد . در همین نامه ها بود که امام خواستار ارسال کتابهای دعا و فقهی شدند . در این مدت، اگرچه ایران رهبری نستوه و آگاه را از دسترس خود، بیرون می دید، اما این فرصت برای امام فراهم آمده بود که دست به تالیف یکی از ماندگارترین آثار فقهی در عصر حاضر بزنند . کتاب "تحریر الوسیله" در همین ماههای معدود اقامت در ترکیه نگاشته شد و این درس بزرگی است برای همه آنان که گاه کاری را بهانه تعطیل کردن کاری دیگر می کنند . تالیف و نگاشتن، در آن روزهای سرد و مضطرب تنها از عهده قلم عالمی برمی آمد که در سخت ترین شرایط روحی و جسمی، قوت قلب و اطمینان خاطر خود را از کف نداده باشد . تحریرالوسیله، اگرچه خود کتابی فقهی است، نحوه تالیف و شرایط مولف آن، درس بزرگ اخلاقی برای همه حوزویان و هر دانش پژوه دیگری است .
افزون بر این، تحریرالوسیله در شمار نخستین کتابهایی است که فتاوای مرجعی را در باب مسائل مهمی چون احکام جهاد، دفاع، امر به معروف و نهی از منکر و برخی دیگر از مسائل روز، در خود جای داده است . درباره این کتاب در بخش "آثار امام" بیشتر سخن خواهیم گفت .
پانوشتها:
1 . خمین: شهری است در جنوب شرقی استان مرکزی ایران (اراک) که بیش از 1500 سال پیشینه دارد . به این شهر و روستاهای اطرافش، کمره نیز می گفتند . از این رو امام خمینی در پای بعضی از اعلامیه های خود "خمینی کمره ای" امضا می کردند .
2 . قادری، سیدعلی . خمینی روح الله (زندگینامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال) موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) .
3 . بعدها بنا به وصیت آن مرحوم جنازه اش را به جوار حرم علوی در نجف انتقال دادند .
4 . همزمان با اعدام قاتل سید مصطفی، مظفرالدین شاه همراه صدراعظم خود به سفر خارج رفت .
5 . برابر با 24 سپتامبر 1902 میلادی .
6 . ر . ک: مجله ندا، بهار 1369، مصاحبه با خواهر رضاعی امام، ص 140 .
7 . از میان اسناد بایگانی آیة الله پسندیده، یک شماره از روزنامه "ادب" بیرون آمد که حکایت قتل پدر و قصاص قاتل را گزارش کرده بود .
8 . در میان سخنان امام تحلیلهای بسیاری درباره نهضت مشروطیت وجود دارد که نشان از اهمیت این نهضت در چشم و دل امام
دارد: از جمله ر . ک: صحیفه نور، ج 1، ص 255 - 266 .
9 . قادری 165 .
10 . همان، ص 153 .
11 . قادری، سیدعلی . خمینی روح الله، ج 1، ص 185 .
12 . ج 3، ص 9 .
13 . قادری، سیدعلی، خمینی، روح الله ، ج 1، ص 234 .
14 . همان، ص 3 - 234 .
15 . اراک، اینک مرکز استان مرکزی است و شهری صنعتی کشاورزی است . آن هنگام که امام خمینی به این شهر هجرت کردند، نزدیک به صد سال از بنای جدید آن می گذشت . در آن زمان بیشتر به سلطان آباد یا عراق شهرت داشت; تا این که هیات وزیران در سال 1314 ه . ش نام آن را به اراک تغییر داد . معمولا عراق - و یا اراک - به منطقه ای بزرگ گفته می شود که به طور متوسط نج شهر مهم و بیش از سیصد روستا داشته باشد - در قدیم برای آن که نام این منطقه با عراق عرب، اشتباه نشود، از او به عراق عجم یاد می کردند . در فرهنگ معین آمده است: "اراک در سال 1240ه . ق . به توسط یوسف خان معروف به گرجی در زاویه جنوب غربی دشت فراهان بنا شده است" . (معین، ج 5، ص 114) .
16 . قادری، سیدعلی، خمینی روح الله، ج 1، ص 278 . با تغییر و تلخیص .
17 . قم، شهری است تاریخی که نامش در روایات آمده است . بزرگترین شرافت و امتیاز این شهر، استقبال از دختر موسی بن جعفر - علیه السلام - و نگهداری جسم او در خاک خود هست . بنا به نقل تاریخ حضرت معصومه - سلام الله علیها - در مسیر رفتن به سوی خراسان برای دیدن برادر معصومش حضرت امام رضا - علیه السلام - در ساوه بیمار شد . از همراهان خواست که او را پیش از مرگ به قم برسانند تا در همان جا خدای خود را دیدار کند .
بنا به نقل روایتی در سفینة البحار، ج 2، ص 446، امام موسی بن جعفر (ع) فرموده اند: "مردی از قم مردم را به حق و آزادی فرا می خواند و مردم که اراده ای نیرومند و تصمیمی فولادین دارند، دعوتش را پاسخ می گویند و گرد او حلقه می زنند . آنان از حوادث و ناملایمات هراسناک نمی شوند و از تلاش و مجاهدت به ستوه نمی آیند ... " .
سن حضرت معصومه - سلام الله علیها - هنگام وفات در قم، هیجده سال بوده است .
18 . صحیفه نور، ج 1، ص 255 - 266 .
19 . صحیفه نور: ج 1، ص 261; کوثر: ح 2، ص 56 .
20 . به گفته خود او، دلیل امتناعش از قبول این درخواست، بی رغبتی و نارضایتی از زندگی در قم بوده است; گویا ایشان به زندگی در تهران کنار خانواده اش راضی تر و خشنودتر بوده است .
21 . قادری، سیدعلی، خمینی روح الله: ج 1، ص 430 .
22 . انصاری، حمید - حدیث بیداری: ص 26 .
23 . ر . ک: پیام رهبر معظم انقلاب به یادواره فقهی آیة الله العظمی بروجردی، در سال 1370 . این یادواره به مناسبت گذشت سه دهه از ارتحال آن فقیه بزرگوار در بروجرد برگزار شد .
24 . ر . ک: آینه پژوهش، سال دوم، شماره اول (خرداد و تیر 1370)، مقاله "روش فقهی مصلح بزرگ آیت الله العظمی بروجردی" به قلم ابوالفضل شکوری، ص 30 - 7 .
25 . همان، 17 .
26 . پس از پایان یافتن بنای مدرسه خان، برنامه درسی منظمی برای آن تنظیم می شود که در آن فراگیری زبان انگلیسی نیز گنجانده شده بود ... وقتی آن را [آیت الله بروجردی] دید، گفت: "اگر کسی یک زبان بداند، یک آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم و اگر سه زبان بداند، سه آدم است . "
ر . ک: مجله حوزه، مرداد - آبان 1373، ص: 167 .
27 . مجله اطلاعات هفتگی، 18 فروردین 1340، شماره 1017 . به نقل از آینه پژوهش ، شماره خرداد و تیر 1370، ص 11و10 .
28 . "امام خمینی در تعقیب هدفهای ارزشمند خویش در سال 1328 خورشیدی ، طرح اصلاح اساسی ساختار حوزه علمیه را با همکاری آیة الله مرتضی حائری تهیه و به آیت الله بروجردی پیشنهاد داد . این طرح از سوی شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر حوزه مورد استقبال و حمایت قرار گرفت، ولی مخالفتها و کارشکنی بدان پایه رسید که آیت الله بروجردی برخلاف نظریه اولیه و تمایل قلبی از انجام آن منصرف شد . " (ر . ک: انصاری، حمید، حدیث بیداری، ص 27) .
29 . تقریرات درس اصول آیت الله العظمی بروجردی، از اول مباحث اصول تا ظن . (بین سالهای 1364 تا 1369 ه . ق) .
30 . دائرة المعارف تشیع، ج 7، ص 267 .
31 . روحانی، سید حمید: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 102 .
32 . انصاری، حمید: حدیث بیداری، ص 29 .
33 . آیت الله کاشانی نیز از لبنان (محل تبعید) طی پیامی با این تصمیم شاه مخالفت کردند . رک: حدیث بیداری، ص 32 .
34 . مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 6و7، ص 155 .
35 . صحیفه نور، ج 12، ص 248
36 . همان، ج 18، ص 181 .
37 . پارسانیا، حمید: حدیث پیمانه، ص 277 .
38 . یک صد سال مبارزه روحانیت، ص 79، و صحیفه نور، ج 16، ص 91 .
39 . تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ص 150 .
40 . صحیفه نور، ج 1، ص 15 .
41 . جنبش مخالفت با لایحه انجمنهای ولایتی و ایالتی به نهضت دوماهه شهرت یافت .
42 . صحیفه نور، ج 1، ص 33 .
43 . محمدحسن رجبی، زندگینامه سیاسی امام خمینی، ص 177 .
44 . صحیفه نور، ج 1، ص 40 .
45 . صحیفه نور، ج 1، ص 16 .
46 . برای آگاهی از نظر کمونیستها درباره قیام 15 خرداد، رجوع کنید به: حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 515 .
47 . محمدحسن رجبی، زندگینامه سیاسی امام خمینی، ج 1، ص 181 .
48 . همان .
49 . ایران و تاریخ، ص 2 و 341 . به نقل از زندگینامه سیاسی امام خمینی . ص 183 .
50 . همان .
51 . صحیفه نور، ج 1، ص 59 و 60 .
52 . همان، ص 63 .
53 . همان، ص 46 .
54 . حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 398 تا 450 .
55 . مراد امام این بوده است که نگویید الان هم باید به روش شیخ عبدالکریم حائری عمل کرد و ساکت بود . از جملات بعدی امام چنین برمی آید که اگر در زمان مرحوم شیخ عبدالکریم حائری، سکوت جایز و لازم بوده است، الان شرایط فرق کرده و نباید سکوت کرد .
56 . صحیفه نور، ج 1، ص 72 .
57 . صحیفه نور، ج 1، ص 91 - 94 .
58 . حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 4 و 543 .
59 . همان، ص 534 و 535 .
60 . همان، ص 513 .
61 . 19 روز در زندان قصر و سپس در زندان پادگان نظامی عشرت آباد تا هنگام انتقال به خانه ای که در کنترل نیروهای امنیتی و انتظامی بود .
62 . متن این اعلامیه در کتاب "بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی"، ج 1، ص 586 و 587 درج گردیده است .
63 . صحیفه نور، ج 1، ص 101 - 98 .
64 . همان .
65 . همان .
66 . همان، ص 117 - 102 .
67 . بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 668 .
68 . صحیفه نور، ج 1، ص 83 .
69 . بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 692 .
70 . همان، ص 708 .
71 . همان، ص 716 .
72 . همان، ص 724 .
73 . همان، ص 720 .
74 . همان، ص 725 .
75 . صحیفه نور، ج 1، ص 153 - 149 .
76 . حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، انتشارات اطلاعات، ص 516 .
77 . حمید انصاری، حدیث بیداری، ص 66 و 65 .