فضائل حضرت علی اکبر ( علیه السلام )؛ 11 شعبان سالروز ولادت حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان

16 May 2016
کد خبر : 6709912
تعداد بازدید : 664

تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت. آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان می‏اندازد که نفس‏های شیعه را بریده بریده می‏خواهند. در آغوش باران زاده شده ‏ای و از سینه بهار، شیر نوشیده ‏ای. از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب. کوهستان‏ها، هوای پاک نفس‏هایت را به عاریت گرفته‏ اند. شاعرانه ‏ترین واژه‏ ها، شعر بلند حماسه‏ ات را سرودن نمی‏توانند. محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا می‏درخشد. لب‏های ترک خورده ‏ات، سال‏هاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است. صفحات آن ظهر سرخ را که ورق می‏زنم، ردّ نگاه‏ های پر هیبت توست که بر جا میخکوبم می‏کند. تو اردیبهشت فصل‏ های جهانی. خاکستری‏ ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا می‏دارد. امروز می‏آیی و ما فانوس‏های عاشقی در دست، میلاد خجسته‏ ات را نور می‏پاشیم.

فضائل حضرت علی اکبر ( علیه السلام )

الف: شباهت او به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
این جوان خوش سیما در طاقت زبان و زیبایی صورت و سیرت و خلقه اشبه‏ترین مردم به رسول خدا بود که جامع همه کمالات و صفات حسنه و اخلاق نیکو می‏ باشد.

لیکن درباره اخلاق پیامبر صلی الله علیه وآله می‏فرماید:
اِنّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ.
همانا تو دارای اخلاق عظیم و برجسته‏ای هستی.
و حضرت علی اکبر علیه السلام در جمیع صفات و اخلاق چون پیامبر بود و پدر بزرگوارش درباره‏ی او می‏فرمودند:
»اللّهُمَّ اشهَد فَقَد بَرزالیهم غُلامٌ اَشبَهُ الناسِ وَ خلقاً و مَنطقاً بِرسولِکَ‏صلی الله علیه وآله و کُنّا اِذا اشتقنا الی نَبیّک نَظَرنا الیهِ .
خدایا گواه باش جوانی که در خلقت و سیرت و گفتار شبیه ترن مردم به پیامبرت بود به جنگ این مردم رفت و ما هرگاه به دیدن پیامبرت مشتاق می‏شدیم به این جوان نگاه می‏کردیم.
ب: عصمت آن بزرگوار
عصمت همانند عدالت دارای درجات متفاوت است و هیچ کس به درجه چهارده معصوم نمی ‏رسد لکن خداوند مقام عصمت را به حضرت علی اکبر لطف فرموده‏اند .
« صلی اللَّه عَلیکَ و عَلی عِترتِکَ و اهلِ بَیتکَ و ابائِک و ابناءِک و اُمَّهاتِکَ الاخیار الا برار الذینَ اذهَبَ اللَّهُ عنهُمُ الرِجسَ و طَهَّرهُم تطهیرا.»
که دوری از رجس همان عصمت است اما آنچه دال بر مطلب است زیارت رجبیه امام حسین می باشد که محدث قمی در مفاتیح نقل کرده است: آنگه به سوی قبر علی بن الحسین علیه السلام برو و نزد قبر آن جناب بایست و بگو :
« السلام علیکَ ایها الصدیقُ الطیّبُ الزَّکیُّ الحبیبُ المقَّربُ وابن ریحانةِ رسول اللَّه و جَعلکَ مِن اهل البیت الذیت اذهَبَ اللَّه عنهم الرجس وَ طهَّرَهُم تطهیراً.»
که خداوند آن بزرگوار را از اهل عصمت قرار داد. کلمه طیبه و زکی را نیز می‏توان موید عصمت دانست .
ج: صفات آن سرور
حضرت علی اکبر دارای صفات جلال و جمال و ملکات نیکو بود و به عالم ملکوت وصل بود دو حدیث از مرحوم سیدبن طاووس و شیخ مفید در طی طریق کربلا نقل کردیم که پدر بزرگوارش گفت:
أَفَسَلنا عَلَی الحَقِ ؛ آیا ما بر حق نیستیم ؟
حضرت فرمودند: بلی، گفت: اِذاً لا نبالی بالموتِ. حال که چنین است از مرگ باکی نداریم.
د: شجاعت
آن بزرگوار شجاعت را از علی مرتضی علیه السلام به ارث برده بود .
علامه مجلسی نقل می‏کند؛ آن حضرت به هر جانب روی می‏آورد گروهی را به خاک هلاکت می‏افکند .
فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حتّی ضَجَّ الناسُ مِن کَثَرةِ مَن قَتَلَ منهُم وَ رُوِیَ أنّه قَتَلَ عَلی عَطَشِهِ مأةً و عِشرین رُجلاًثم رَجَعَ الی ابیهِ...فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حتّی قَتل تمام المأقَین....
بقدری از آن لشگر کُشت که از کثرت کشته به شیون آمدند و روایت شده؛ علی اکبر با آنکه تشنه بود 120 نفر را کشت آنگاه نزد پدر بازگشت دوباره به میدان آمد و آنقدر جنگید تا کشته‏ها به دویست نفر رسید.
یلی دختر ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی است و عروةبن مسعود یکی از سادات اربعه در اسلام است و از بزرگانی بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله او را مثل صاحب یاسین که قوم خود را به خدا دعوت کرد و او را کشتند و شبیه‏ ترین مردم به عیسی بن مریم نامیدند.
اول شهید از اهل بیت:
چون اصحاب باوفای ان سرور به درجه ی شهادت رسیدند و نوبت به خاندان آن بزرگوار رسید علی اکبر اول آنها بود که به میدان شتافت.
مرحوم سیدبن طاووس و ابن نمانقل می‏کنند: چون با آن حضرت بجز خاندانش کسی نماند علی بن الحسین که از زیبا صورتان و نیکو سیرتان روزگار بود بیرون آمد و از پدر اجازه جنگ خوهاست و حضرت به او اجازه داد.
مرحوم شیخ مفید می ‏نویسد: همچنان یک یک از یاران سیدالشهدا علیه السلام پیش می‏آمدند و کشته می‏شدند تا از همراهان امام حسین علیه السلام جز خاندانش کسی نماند پس فرزندش پیش آمد.
ابن ادریس می‏نگارد: « و هوَ اوّل قَتیل فی الواقعه یَومَ الطَّفِّ مِن آل ابی طالبٍ. علی اکبر اولین کشته از آل ابیطالب در روز کربلا بود.»
از زیارت ناحیه مقدسه هم چنین استفاده می‏شود که حضرت علی اکبر علیه السلام اول شهید از اهل بیت بوده که می ‏فرماید:
«السلامُ علیکَ یا اوّلَ قَتیلٍ من نسل خیرِ سلیل من سُلالَةِ ابراهیم الخَلیل... سلام بر تو ای اولین جان باخته از خاندان بهترین زادگان)رسول اکرم( از دودمان ابراهیم خلیل...»
جمعی از مورخین اهل سنت چون طبری  و ابن اثیر ابوالفرج و... نیز همین را گفته‏اند اما بعضی احتمال داده‏اند که مراتب اولویت، در شأن و مرتبه باشد چنانکه مثلاً می ‏گویند « فلانی اول عالم یا اول تاجر» است و گفته‏اند: عبداللَّه بن مسلم بن عقیل اول شهید از اهل بیت است لکن عبارت زیارت ناحیه و عبارت مرحوم سیدبن طاووس و شیخ مفید و ابن ادریس با این توجیه نمی‏سازد.
شهادت حضرت علی اکبر
ابن سعد گوید: مردی از شامیان علی بن الحسین را که مادرش آمنه دختر ابی مره ثقفی و مادر او دختر ابوسفیان بود فراخواند و گفت: تو با خلیفه خویشاوندی داری. اگر می‏خواهی برایت امان نامه بگیرم و هر جا که دوست داشتی برو. گفت: به خدا قسم خویشاوندی رسول خدا صلی الله علیه وآله از خویشاوندی ابوسفیان لازمتر بود که مراعات شود.
هنگامیکه تمامی اصحاب شهید شدند و فقط اهل بیت باقی ماندند تصمیم گرفتند که با تمام وجود به ملاقات مرگ بروند و شروع کردند به وداع با یکدیگر. نخستین کسی که قدم پیش گذاشت ابوالحسن علی اکبر بود که بیست و هفت ساله بود. او آیینه جمال نبوی، ضرب المثل اخلاق نیکو و خلاصه‏ای از گفتار بلیغ بود. شاعر در باره رسول خدا می ‏گوید :

زیباتر از تو چشم من ندیده   ***   بهتر از تو را زنی نزائیده
آفریده شدی در حالی که مبرا از عیب هستی   ***   گویا چنان آفریده شده‏ای که می ‏خواستی
علی اکبر برخاسته از درخت نبوی   ***   و وارث آثار طیبه است

اگر که خداوند شهادت او را مقدر ننموده بود و اسماء آنها را در صحیفه نازل شده توسط جبرئیل بر پیامبر مقرر نکرده بود، هر آیینه او سزاوار مقام خلافت بود.
هنگامیکه تصمیم گرفت به میدان برود جدایی او بر بانوان حرم، سنگین می‏آمد، چون او پناهگاه آنان، حامی امنیت آنها و تکیه گاه آرزوهای آنها پس از حسین بود، می‏دیدند که آهنگ رسالت در حال قطع شدن است. خورشید نبوت درحال کسوف است و اخلاق مهدی درصدد کوچ کردن است. پس او را احاطه کردند و به اطراف او چسبیدند و می‏گفتند: بر غربت ما رحم کن، نمی‏توانیم فراق تو را تحمل کنیم. علی اکبر اعتنا نمی‏کند چون می‏بیند که امام زمان وی در حالی است که دشمنانش برای ریختن خونش اجتماع کرده‏اند از پدر اذن می‏گیرد و بر اسبی متعلق به حسین علیه السلام بنام »لاحق« سوار می ‏شود. حسین علیه السلام نتوانست جلوی اشک چشم را بگیرد .

می ‏روی از برم اکنون، پسرم   ***   شدم این لحظه جگر خون، پسرم
گر شود با خبر، ام لیلا   ***   شود از داغ تو مجنون، پسرم
ره تو هست مقدس، اما   ***   چکنم با دل محزون پسرم
چه کند عمه ی تو، گر بیند   ***   روی زیبای تو گلگون پسرم

به سوی عمرسعد فریاد زد: تو را چه شده؟ خداوند رحم تو را قطع کند چنانچه رحم مرا قطع کردی و خویشاوندی مرا با رسول خدا حفظ نکردی، امیدوارم خداوند کسی را بر تو مسلط سازد که در رختخواب تو را ذبح کند.
آنگه محاسن خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا تو شاهد باش که شبیه‏ترین مردم به پیامبرت از حیث آفرینش و اخلاق و گفتار به سوی این قوم رفت که هرگاه مشتاق سیمای رسول تو می شدیم به چهره اش می ‏نگریستیم .

بارالها پسرم اکبر رفت   ***   گل نورسته ی من دیگر رفت
آنکه در خلقت و خو چون احمد   ***   اشبه الناس به پیغمبر رفت
آنکه آرامش قلب و جان بود   ***   دلم آتش زده تا آخر رفت

خداوندا برکات زمین را از آنان بگیر و اگر برخوردارشان ساختی، دچار تفرقه شان ساز و حاکمان را هرگز از آنان خرسند مکن. اینان دعوتمان کردند که یاری مان کنند، آنگاه بر ما تاختند و به جنگ ما آمدند و حرمت نزدیکی مرا با پیامبر پاس نداشتند و آنگاه با صدای بلند این آیه را تلاوت نمود.
»خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را برجهانیان برگزیده دودمانی که برخی از برخی دیگر برترند و خداوند شنوای داناست.
در بسیاری از کتب است که چون شاهزاده عازم جنگ شد امام به او فرمود: با مادر و برادر و عمه هایت وداع نما. پس به خیام حرم آمد و با صدای بلند فرمود:
»السلام علیکَ یا اخاهُ و علیکنّ یا أهل بیتاهُ هذا آخِرُ السلام و آخِرُ الکلامِ و اللّقاءُ فی الجنّة.
چون صدای جانفزای علی اکبر به گوش پرده نشینان حرم رسید دور او حلقه زدند و چنان گریه و ناله کردند که بیهوش شدند...
امام سجاد علیه السلام فرمود: روز عاشورا به مرضی شدید گرفتار بودم. در آن حال دیدم یکی آهسته دست و پای مرا می‏بوسد نگاه کردم دیدم برادرم علی اکبر است که در کمال ادب بر روی پایم افتاده و صورت خود را کف پایم می‏مالد. گفتم: ای برادر، چه شده است که حالت دگرگون و اشکت جاری است؟ پاسخ داد:پدرم‏تنهامانده، یارانش کشته شده‏اند اینک قصد آن دارم که جانم را نثارش کنم.
شاهزاده، مادر و برادر و عمه‏ها را وداع نمود و نزد پدر بزرگوار آمد شاه مظلومان بدست خود اسلحه بر او پوشانید و کلاه خود فولادی بر سر او گذاشت و کمربند چرمی که از علی مرتضی‏علیه السلام به یادگار داشت برکمر وی بست و شمشیر مصری را بر او حمایل کرد و اسب را به او داد تا سوار شود و او را بدین گونه روانه میدان کرد.
حمید گوید: دیدم آن حضرت از شدت غم گاهی می‏نشست و گاهی بر می‏خاست و سرخود را به آسمان بلند می‏کرد و می‏گفت: خدایا شاهد باش که علی را فدای امت جدّم کردم .

خدا بسوز دلم، واقفی که جانم رفت   ***   ز جان عزیزترم، اکبر جوانم رفت

پس آن شاهزاده به میدان رفت، جمیع لشگر حیران جمال نورانی او شدند چون به میدان رسید بر آن سپاه تاخت و قوت بازویش که نشانه‏ای از شجاعت حیدری بود بروز داد و رجز می‏خواند:

أَنا علیُّ بن الحُسین بن علی   ***   نَحنُ وَ بیتِ اللَّهِ أَولی بِالنَّبی
تَاللَّهِ لت یحکُم فیناابن الدَّعِیِ   ***   اضربُ بالسّیف أحامی عن اَبی

ضَرب غلامٍ هاشمِمّی عَلَویّ
»من پسر حسین بن علی هستم، سوگند به کعبه ما نزدیکتر و شایسته‏تر به مقام پیامبر صلی الله علیه وآله هستیم سوگند به خدا نباید پسر زنازاده )ابن زیاد( بر ما حکومت کند، با شمشیر شما را می‏کوبم همچون کوبیدن جوانی هاشمی و علوی و از حریم پدرم حمایت می‏کنم«
علی اکبر پیوسته به راست و چپ لشکر حمله می‏کرد تاقلب لشکر فرو می‏رفت، هیچ سست اراده‏ای با او مقابله نمی‏کرد و هیچ شجاعی جلو نمی‏آمد مگر آنکه او را به هلاکت می‏رسانید.
پیوسته با آنان می‏جنگید تا آنکه شیون کوفیان از فزونی کشته هایشان بالا رفت و با آنکه تشنه بود 120 نفر از آنان را کشت، نزد پدر بازگشت و با زخم‏های فراوانی که داشت عرض کرد: پدر جان ؛ تشنگی هلاکم کرده و سنگینی زره بی تابم کرده:

پدر جان، جبهه و ابزار جنگی   ***   چنان بر من نموده عرصه تنگی
سلاح و شدت گرمای سوزان   ***   چنان افکنده لرزه بر دل و جان
که نزدیک است جانم بر لب آید   ***   مرا لطف تو عقد عقده گشاید
اگر داری بده آبی بنوشم   ***   که بیش از پیش در میدان بکوشم

»یا أبَةَ، العطشُ قَدَ قَتَلنی و ثِقلُ الحدید اجهَدَنی، فَهَل الی شَربه مِن الماء سبیلٌ اتَقَوی بها عَلی الاعداء«
ای پدر، تشنگی مرا کشت و سنگینی اسلحه مرا بزحمت انداخته و توانم را برده است آیا راهی به سوی قطهر آبی هست تا بر دفاع دشمن قوت یابم .
امام حسین‏علیه السلام گریه کرد و فرمود: »محبوب دلم صبر کن، بزودی رسول خداصلی الله علیه وآله تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.«
» یا بُنَیَّ یَعِزُّ علی محمد و علی علیّ بن ابیطالب و علیّ اَن تدعوُهم فلا یُحبیوکَ و تستغیثَ بِهِم فلا یُغِیثوکَ. «
ای پسرم، بسی دشوار است بر رسول خداصلی الله علیه وآله و علی مرتضی و بر من که آنها را بخوانی و تو را اجابت نکنند و به آنها استغاثه کنی و به فریادت نرسند.
به او فرمود: ای فرزند زبانت را بیرون بیاور، پس زبان او را در دهان گرفت و مکید و انگشتر خود را به دهانش نهاد و فرمود: به میدان بازگرد که امیدوارم پیش از شام جدت جامی لبریز از آب به تو بنوشاند که بعد از آن هرگز تشنه نشوی.
علی اکبر در حالی که دست از جان شسته و دل به خدا بسته به سوی میدان رفت و در حالی که از بشارت امام مسرور بود به سوی لشکر حمله کرد غبار را بر چهره آنان می‏نشاند نمی‏فهمید که آیا علی اکبر است یا علی بن ابیطالب که در میدان ظاهر شده یا صاعقه است که در برق شمشیر دیده می‏شود تا اینکه هشتاد نفر دیگر را کشت که تعداد کشتگان به دویست تن رسید. مردم کوفه از کشتن وی پرهیز می‏کردند تا اینکه چشم مرة بن منقذ عبدی ملعون به او افتاد و گفت: گناه عرب به گردن من است اگر باز اینگونه بر لشکر حمله کند و داغش را به دل پدرش نگذارم.
در این میان که به مردم حمله می‏کرد آن ملعون سر راه او را گرفت و نیزه را بر او زد و او را به خاک انداخت و لشگر دورش را گرفتند و با شمشیر او را پاره کردند.
به روایت ) بحارالانوار ( مرة بن منقذ بر فرق آن جوان ضربتی زد که تاب از او برفت لشگر با شمشیر بر او می‏زد و او دست بگردن اسب خود انداخت و اسب که گویا تیر به چشمش خورده بود یا خون آن حضرت بر چشمانش ریخته بود او را میان لشگر دشمن برد. »فَقَطَّعُوهُ بِسئوفِهم اِرباً اِربا« لشگر با شمشیر خود او را پاره پاره کردند. چون جان به گلویش رسید فریاد زد:
»یا أبتاهُ هذا جَدّی رَسولُ اللَّه وَ قَد سَقانِی بِکاسه الا وفی شربة لا أظلمأ بعدها أبَداً و هو یقول: العجل العجل فَانّ لَکَ کَأساً مَذخُورَة حتّی تشرَبَها الساعَةَ«
»پدر جان، این جدم رسول خداست که جامی پر به من نوشانید که دیگر تشنه نیستم و می‏گوید: بشتاب، بشتاب که جامی هم برای تو آماده کرده‏ام تا در این ساعت بنوشی.«
به روایت دیگر از مرحوم سیدبن طاووس، صدا زد:
یا ابتاهُ علیکَ السلامُ هذا جَدّی یقرئک السلام و یقول لک عجّل القدوم علینا.
پدر جان خداحافظ، این جدم رسول خداست که به تو سلام می‏رساند و می‏گوید هر چه زودتر نزد من بیا.
پس فریاد برآورد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود.
امام حسین‏علیه السلام آمد بر بالینش نشست .
»وَ وَضَعَ خدَّهُ علی خدِّهِ وَ قال: قَتَلَ اللَّهُ قَوما قتلوکَ، ما أجزاهم علی اللَّه و علی انتهاکِ حُرمَة الرّسول‏صلی الله علیه وآله علی الدنیا بعدک العفی .
آن حضرت صورت خود را بر صورت علی گذاشت و فرمود: خدا بکشد آن گروهی را که تو را کشتند، چه جرأتی نسبت به خداوند و بر شکستن حرمت پیامبرصلی الله علیه وآله دارند بعد از تو خاک بر سر دنیاباد.«
در »روضة الصفا« آمده که امام حسین‏علیه السلام بر بالین جوانش با صدای بلند گریست که تا آن زمان کسی صدای گریه او را نشنیده بود
تولد و سن آن بزرگوار
مرحوم مقرم می ‏نویسد:علی‏اکبر در روز یازدهم شعبان سال 33 هجری یعنی دو سال قبل از کشته شدن عثمان به دنیا آمد این موافق است با قول ابن ادریس در سرائر که فرموده: علی اکبر در خلاقت عثمان چشم به دنیا گشود.
پس در روز عاشورا آن بزرگوار 27 ساله بوده و تایید می‏شود به اتفاق مورخین و علمای علم نسب که حضرت علی اکبر علیه السلام از امام سجاد بزرگتر بوده و امام سجاد در روز عاشورا 23 سال داشته‏اند و محدث قمی گوید: در سن علی اکبر اختلافی عظیم است، ابن شهر آشوب و محمدبن ابی طالب گویند 18 ساله بوده و شیخ مفید او را 19 ساله دانسته بنابراین از امام زین العابدین کوچکتر بوده است. و بعضی گویند 25 ساله بوده و غیر از این هم گفته‏اند.پس علی اکبر از برادرش بزرگتر بوده و این صحیح‏ترین قول است..