Return to Full Page

مختصری از زندگانی‌ حضرت امام صادق (ع)

مختصری از زندگانی‌ حضرت امام صادق (ع)


تاریخ انتشار : Publish : نسخه قابل چاپ Print

حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفری‌ ( شیعه‌ ) در روز 17ربیع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجری‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود .کنیه‌ آن‌ حضرت‌ "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ .حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگی‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ است. پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگی‌ کرد.پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نیز دوره‌ امامت‌ او بود که‌ در این‌ مدت‌ "مکتب‌ جعفری‌" را پایه‌ریزی‌ فرمود و موجب‌ بازسازی‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شریعت‌ محمدی‌ ( ص‌ ) گردید

مختصری از زندگانی‌ حضرت امام صادق (ع)
1. امامت‌ امام صادق‌ ( ع‌ )
حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفری‌ ( شیعه‌ ) در روز 17ربیع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجری‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود .
پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابی‌ بکر می‌باشد.
کنیه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگی‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ ( ع‌ ) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چینی‌ کرده‌ است‌ .
پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگی‌ کرد و با این‌ ترتیب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود که‌ هر یک‌ از آنان‌ در زمان‌ خویش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فیض‌ کسب‌ نور می‌نمودند گذرانید .
بنابراین‌ صرف‌ نظر از جنبه‌ الهی‌ و افاضات‌ رحمانی‌ که‌ هر امامی‌ آن‌ را دار می‌باشد ، بهره‌مندی‌ از محضر پدر و جد بزرگوارش‌ موجب‌ شد که‌ آن‌ حضرت‌ با استعداد ذاتی‌ و شم‌ علمی‌ و ذکاوت‌ بسیار ، به‌ حد کمال‌ علم‌ و ادب‌ رسید و در عصر خود بزرگترین‌ قهرمان‌ علم‌ و دانش‌ گردید .
پس‌ از درگذشت‌ پدر بزرگوارش‌ 34 سال‌ نیز دوره‌ امامت‌ او بود که‌ در این‌ مدت‌ "مکتب‌ جعفری‌" را پایه‌ریزی‌ فرمود و موجب‌ بازسازی‌ و زنده‌ نگهداشتن‌ شریعت‌ محمدی‌ ( ص‌ ) گردید .
زندگی‌ پر بار امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مصادف‌ بود با خلافت‌ پنج‌ نفر از بنی‌ امیه‌ ( هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ - ولید بن‌ یزید - یزید بن‌ ولید - ابراهیم‌ بن‌ ولید - مروان‌ حمار ) که‌ هر یک‌ به‌ نحوی‌ موجب‌ تألم‌ و تأثر و کدورت‌ روح‌ بلند امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) را فراهم‌ می‌کرده‌اند ، و دو نفر از خلفای‌ عباسی‌ ( سفاح‌ و منصور ) نیز در زمان‌ امام‌ ( ع‌ ) مسند خلافت‌ را تصاحب‌ کردند و نشان‌ دادند که‌ در بیداد و ستم‌ بر امویان‌ پیشی‌ گرفته‌اند ، چنانکه‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در 10 سال‌ آخر عمر شریفش‌ در ناامنی‌ و ناراحتی‌ بیشتری‌ بسر می‌برد .
2. عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌)
عصر امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) یکی‌ از طوفانی‌ترین‌ ادوار تاریخ‌ اسلام‌ است‌ که‌ از یک‌ سواغتشاشها و انقلابهای‌ پیاپی‌ گروههای‌ مختلف‌ ، بویژه‌ از طرف‌ خونخواهان‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) رخ‌ می‌داد ، که‌ انقلاب‌ "ابو سلمه‌" در کوفه‌ و "ابو مسلم‌" در خراسان‌ و ایران‌ از مهمترین‌ آنها بوده‌ است‌ .

و همین‌ انقلاب‌ سرانجام‌ حکومت‌ شوم‌ بنی‌ امیه‌ را برانداخت‌ و مردم‌ را از یوغ‌ ستم‌ و بیدادشان‌ رها ساخت‌ . لیکن‌ سرانجام‌ بنی‌ عباس‌ با تردستی‌ و توطئه‌ ، بناحق‌ از انقلاب‌ بهره‌ گرفته‌ و حکومت‌ و خلافت‌ را تصاحب‌ کردند . دوره‌ انتقال‌ حکومت‌ هزار ماهه‌ بنی‌ امیه‌ به‌ بنی‌ عباس‌ طوفانی‌ترین‌ و پر هرج‌ و مرج‌ ترین‌ دورانی‌ بود که‌ زندگی‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) را فراگرفته‌ بود .
و از دیگر سو عصر آن‌ حضرت‌ ، عصر برخورد مکتبها و ایده‌ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی‌ و کلامی‌ مختلف‌ بود ، که‌ از برخورد ملتهای‌ اسلام‌ با مردم‌ کشورهای‌ فتح‌ شده‌ و نیز روابط مراکز اسلامی‌ با دنیای‌ خارج‌ ، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نیز شور و هیجانی‌ برای‌ فهمیدن‌ و پژوهش‌ پدید آورده‌ بود .
عصری‌ که‌ کوچکترین‌ کم‌ کاری‌ یا عدم‌ بیداری‌ و تحرک‌ پاسدار راستین‌ اسلام‌ ، یعنی‌ امام‌ ( ع‌ ) ، موجب‌ نابودی‌ دین‌ و پوسیدگی‌ تعلیمات‌ حیات‌بخش‌ اسلام‌ ، هم‌ از درون‌ و هم‌ از بیرون‌ می‌شد .
اینجا بود که‌ امام‌ ( ع‌ ) دشواری‌ فراوان‌ در پیش‌ و مسؤولیت‌ عظیم‌ بر دوش‌ داشت‌ . پیشوای‌ ششم‌ در گیر و دار چنین‌ بحرانی‌ می‌بایست‌ از یک‌ سو به‌ فکر نجات‌ افکار توده‌ مسلمان‌ از الحاد و بی‌دینی‌ و کفر و نیز مانع‌ انحراف‌ اصول‌ و معارف‌ اسلامی‌ از مسیر راستین‌ باشد ، و از توجیهات‌ غلط و وارونه‌ دستورات‌ دین‌ به‌ وسیله‌ خلفای‌ وقت‌ جلوگیری‌ کند .
علاوه‌ بر این‌ ، با نقشه‌ای‌ دقیق‌ و ماهرانه‌ ، شیعه‌ را از اضمحلال‌ و نابودی‌ برهاند ، شیعه‌ای‌ که‌ در خفقان‌ و شکنجه‌ حکومت‌ پیشین‌ ، آخرین‌ رمقها را می‌گذراند ، و آخرین‌ نفرات‌ خویش‌ را قربانی‌ می‌داد ، و رجال‌ و مردان‌ با ارزش‌ شیعه‌ یا مخفی‌ بودند ، و یا در کر و فر و زرق‌ و برق‌ حکومت‌ غاصب‌ ستمگر ذوب‌ شده‌ بودند ، و جرأت‌ ابراز شخصیت‌ نداشتند ، حکومت‌ جدید هم‌ در کشتار و بی‌عدالتی‌ دست‌ کمی‌ از آنها نداشت‌ و وضع‌ به‌ حدی‌ خفقان‌آور و ناگوار و خطرناک‌ بود که‌ همگی‌ یاران‌ امام‌ ( ع‌ ) را در معرض‌ خطر مرگ‌ قرار می‌داد ، چنانکه‌ زبده‌هایشان‌ جزو لیست‌ سیاه‌ مرگ‌ بودند .
"جابر جعفی‌" یکی‌ از یاران‌ ویژه‌ امام‌ است‌ که‌ از طرف‌ آن‌ حضرت‌ برای‌ انجام‌ دادن‌ امری‌ به‌ سوی‌ کوفه‌ می‌رفت‌ . در بین‌ راه‌ قاصد تیز پای‌ امام‌ به‌ او رسید و گفت‌ : امام‌ ( ع‌ ) می‌گوید : خودت‌ را به‌ دیوانگی‌ بزن‌ ، همین‌ دستور او را از مرگ‌ نجات‌ داد و حاکم‌ کوفه‌ که‌ فرمان‌ محرمانه‌ ترور را از طرف‌ خلیفه‌ داشت‌ از قتلش‌ به‌ خاطر دیوانگی‌ منصرف‌ شد .
جابر جعفی‌ که‌ از اصحاب‌ سر امام‌ باقر ( ع‌ ) نیز می‌باشد می‌گوید : امام‌ باقر ( ع‌ ) هفتاد هزار بیت‌ حدیث‌ به‌ من‌ آموخت‌ که‌ به‌ کسی‌ نگفتم‌ و نخواهم‌ گفت‌ ...
او روزی‌ به‌ حضرت‌ عرض‌ کرد مطالبی‌ از اسرار به‌ من‌ گفته‌ای‌ که‌ سینه‌ام‌ تاب‌ تحمل‌ آن‌ را ندارد و محرمی‌ ندارم‌ تا به‌ او بگویم‌ و نزدیک‌ است‌ دیوانه‌ شوم‌ .
امام‌ فرمود : به‌ کوه‌ و صحرا برو و چاهی‌ بکن‌ و سر در دهانه‌ چاه‌ بگذار و در خلوت‌ چاه‌ بگو : حدثنی‌ محمد بن‌ علی‌ بکذا وکذا ... ، ( یعنی‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) به‌ من‌ فلان‌ مطلب‌ را گفت‌ ، یا روایت‌ کرد )
آری‌ ، شیعه‌ می‌رفت‌ که‌ نابود شود ، یعنی‌ اسلام‌ راستین‌ به‌ رنگ‌ خلفا درآید ، و به‌ صورت‌ اسلام‌ بنی‌ امیه‌ای‌ یا بنی‌ عباسی‌ خودنمایی‌ کند .
در چنین‌ شرایط دشواری‌ ، امام‌ دامن‌ همت‌ به‌ کمر زد و به‌ احیا و بازسازی‌ معارف‌ اسلامی‌ پرداخت‌ و مکتب‌ علمی‌ عظیمی‌ به‌ وجود آورد که‌ محصول‌ و بازده‌ آن‌ ، چهار هزار شاگرد متخصص‌ ( همانند هشام‌ ، محمد بن‌ مسلم‌ و ... ) در رشته‌های‌ گوناگون‌ علوم‌ بودند ، و اینان‌ در سراسر کشور پهناور اسلامی‌ آن‌ روز پخش‌ شدند .
هر یک‌ از اینان‌ از طرفی‌ خود ، بازگوکننده‌ منطق‌ امام‌ که‌ همان‌ منطق‌ اسلام‌ است‌ و پاسدار میراث‌ دینی‌ و علمی‌ و نگهدارنده‌ تشیع‌ راستین‌ بودند ، و از طرف‌ دیگر مدافع‌ و مانع‌ نفوذ افکار ضد اسلامی‌ و ویرانگر در میان‌ مسلمانان‌ نیز بودند .
تأسیس‌ چنین‌ مکتب‌ فکری‌ و این‌ سان‌ نوسازی‌ و احیاگری‌ تعلیمات‌ اسلامی‌ ، سبب‌ شد که‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) به‌ عنوان‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفری‌ ( تشیع‌ ) مشهور گردد .
لیکن‌ طولی‌ نکشید که‌ بنی‌ عباس‌ پس‌ از تحکیم‌ پایه‌های‌ حکومت‌ و نفوذ خود ، همان‌ شیوه‌ ستم‌ و فشار بنی‌ امیه‌ را پیش‌ گرفتند و حتی‌ از آنان‌ هم‌ گوی‌ سبقت‌ را ربودند. .
امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) که‌ همواره‌ مبارزی‌ نستوه‌ و خستگی‌ناپذیر و انقلابیی‌ بنیادی‌ در میدان‌ فکر و عمل‌ بوده‌ ، کاری‌ که‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) به‌ صورت‌ قیام‌ خونین‌ انجام‌ داد ، وی‌ قیام‌ خود را در لباس‌ تدریس‌ و تأسیس‌ مکتب‌ و انسان‌ سازی‌ انجام‌ داد و جهادی‌ راستین‌ کرد .
3. جنبش‌ علمی‌
اختلافات‌ سیاسی‌ بین‌ امویان‌ و عباسیان‌ و تقسیم‌ شدن‌ اسلام‌ به‌ فرقه‌های‌ مختلف‌و ظ‌هور عقاید مادی‌ و نفوذ فلسفه‌ یونان‌ در کشورهای‌ اسلامی‌ ، موجب‌ پیدایش‌ یک‌ نهضت‌ علمی‌ گردید . نهضتی‌ که‌ پایه‌های‌ آن‌ بر حقایق‌ مسلم‌ استوار بود .

چنین‌ نهضتی‌ لازم‌ بود ، تا هم‌ حقایق‌ دینی‌ را از میان‌ خرافات‌ و موهومات‌ و احادیث‌ جعلی‌ بیرون‌ کشد و هم‌ در برابر زندیقها و مادیها با نیروی‌ منطق‌ و قدرت‌ استدلال‌ مقاومت‌ کند و آرای‌ سست‌ آنها را محکوم‌ سازد . گفتگوهای‌ علمی‌ و مناظ‌رات‌ آن‌ حضرت‌ با افراد دهری‌ و مادی‌ مانند "ابن‌ ابی‌ العوجاء" و "ابو شاکر دیصانی‌" و حتی‌ "ابن‌ مقفع‌" معروف‌ است‌ .
 به‌ وجود آمدن‌ چنین‌ نهضت‌ علمی‌ در محیط آشفته‌ و تاریک‌ آن‌ عصر ، کار هر کسی‌ نبود ، فقط کسی‌ شایسته‌ این‌ مقام‌ بزرگ‌ بود که‌ مأموریت‌ الهی‌ داشته‌ باشد و از جانب‌ خداوند پشتیبانی‌ شود ، تا بتواند به‌ نیروی‌ الهام‌ و پاکی‌ نفس‌ و تقوا وجود خود را به‌ مبدأ غیب‌ ارتباط دهد ، حقایق‌ علمی‌ را از دریای‌ بیکران‌ علم‌ الهی‌ به‌ دست‌ آورد ، و در دسترس‌ استفاده‌ گوهرشناسان‌ حقیقت‌ قرار دهد .
تنها وجود گرامی‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) می‌توانست‌ چنین‌ مقامی‌ داشته‌ باشد ، تنها امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) بود که‌ با کناره‌گیری‌ از سیاست‌ و جنجالهای‌ سیاسی‌ از آغاز امامت‌ در نشر معارف‌ اسلام‌ و گسترش‌ قوانین‌ و احادیث‌ راستین‌ دین‌ مبین‌ و تبلیغ‌ احکام‌ و تعلیم‌ و تربیت‌ مسلمانان‌ کمر همت‌ بر میان‌ بست‌ .
زمان‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) در حقیقت‌ عصر طلایی‌ دانش‌ و ترویج‌ احکام‌ و تربیت‌ شاگردانی‌ بود که‌ هر یک‌ مشعل‌ نورانی‌ علم‌ را به‌ گوشه‌ و کنار بردند و در "خودشناسی‌" و "خداشناسی‌" مانند استاد بزرگ‌ و امام‌ بزرگوار خود در هدایت‌ مردم‌ کوشیدند .
در همین‌ دوران‌ درخشان‌ - در برابر فلسفه‌ یونان‌ - کلام‌ و حکمت‌ اسلامی‌ رشد کرد و فلاسفه‌ و حکمای‌ بزرگی‌ در اسلام‌ پرورش‌ یافتند . همزمان‌ با نهضت‌ علمی‌ و پیشرفت‌ دانش‌ بوسیله‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) در مدینه‌ ، منصور خلیفه‌ عباسی‌ که‌ از راه‌ کینه‌ و حسد ، به‌ فکر ایجاد مکتب‌ دیگری‌ افتاد که‌ هم‌ بتواند در برابر مکتب‌ جعفری‌ استقلال‌ علمی‌ داشته‌ باشد و هم‌ مردم‌ را سرگرم‌ نماید و از خوشه‌چینی‌ از محضر امام‌ ( ع‌ ) بازدارد .
بدین‌ جهت‌ منصور مدرسه‌ای‌ در محله‌ "کرخ‌" بغداد تأسیس‌ نمود . منصور در این‌ مدرسه‌ از وجود ابو حنیفه‌ در مسائل‌ فقهی‌ استفاده‌ نمود و کتب‌ علمی‌ و فلسفی‌ را هم‌ دستور داد از هند و یونان‌ آوردند و ترجمه‌ نمودند ، و نیز مالک‌ را - که‌ رئیس‌ فرقه‌ مالکی‌ است‌ - بر مسند فقه‌ نشاند ، ولی‌ این‌ مکتبها نتوانستند وظ‌یفه‌ ارشاد خود را چنانکه‌ باید انجام‌ دهند .
امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) مسائل‌ فقهی‌ و علمی‌ و کلامی‌ را که‌ پراکنده‌ بود ، به‌ صورت‌ منظم‌ درآورد ، و در هر رشته‌ از علوم‌ و فنون‌ شاگردان‌ زیادی‌ تربیت‌ فرمود که‌ باعث‌ گسترش‌ معارف‌ اسلامی‌ در جهان‌ گردید . دانش‌گستری‌ امام‌ ( ع‌ ) در رشته‌های‌ مختلف‌ فقه‌ ، فلسفه‌ و کلام‌ ، علوم‌ طبیعی‌ و ... آغاز شد . فقه‌ جعفری‌ همان‌ فقه‌ محمدی‌ یا دستورهای‌ دینی‌ است‌ که‌ از سوی‌ خدا به‌ پیغمبر بزرگوارش‌ از طریق‌ قرآن‌ و وحی‌ رسیده‌ است‌ .
بر خلاف‌ سایر فرقه‌ها که‌ بر مبنای‌ عقیده‌ و رأی‌ و نظر خود مطالبی‌ را کم‌ یا زیاد می‌کردند ، فقه‌ جعفری‌ توضیح‌ و بیان‌ همان‌ اصول‌ و فروعی‌ بود که‌ در مکتب‌ اسلام‌ از آغاز مطرح‌ بوده‌ است‌ .

ابو حنیفه‌ رئیس‌ فرقه‌ حنفی‌ درباره‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) گفت‌ : من‌ فقیه‌تر از جعفرالصادق‌ کسی‌ را ندیده‌ام‌ و نمی‌شناسم‌ . فتوای‌ بزرگترین‌ فقیه‌ جهان‌ تسنن‌ شیخ‌ محمد شلتوت‌ رئیس‌ دانشگاه‌ الازهر مصر که‌ با کمال‌ صراحت‌ عمل‌ به‌ فقه‌ جعفری‌ را مانند مذاهب‌ دیگر اهل‌ سنت‌ جایز دانست‌ - در روزگار ما - خود اعترافی‌ است‌ بر استواری‌ فقه‌ جعفری‌ و حتی‌ برتری‌ آن‌ بر مذاهب‌ دیگر . و اینها نتیجه‌ کار و عمل‌ آن‌ روز امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ .
در رشته‌ فلسفه‌ و حکمت‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) همیشه‌ با اصحاب‌ و حتی‌ کسانی‌ که‌ از دین‌ و اعتقاد به‌ خدا دور بودند مناظ‌راتی‌ داشته‌ است‌ . نمونه‌ای‌ از بیانات‌ امام‌ ( ع‌ ) که‌ در اثبات‌ وجود خداوند حکیم‌ است‌ ، به‌ یکی‌ از شاگردان‌ واصحاب‌ خود به‌ نام‌ "مفضل‌ بن‌ عمر" فرمود که‌ در کتابی‌ به‌ نام‌ "توحید مفضل‌" هم‌ اکنون‌ در دست‌ است‌ .

مناظ‌رات‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) با طبیب‌ هندی‌ که‌ موضوع‌ کتاب‌ "اهلیلجه‌" است‌ نیز نکات‌ حکمت‌آموز بسیاری‌ دارد که‌ گوشه‌ای‌ از دریای‌ بیکران‌ علم‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) است‌ . برای‌ شناسایی‌ استاد معمولا دو راه‌ داریم‌ ، یکی‌ شناختن‌ آثار و کلمات‌ او ، دوم‌ شناختن‌ شاگردان‌ و تربیت‌شدگان‌ مکتبش‌ .
کلمات‌ و آثار و احادیث‌ زیادی‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) نقل‌ شده‌ است‌ که‌ ما حتی‌ قطره‌ای‌ از دریا را نمی‌توانیم‌ به‌ دست‌ دهیم‌ مگر "نمی‌ از یمی‌" . اما شاگردان‌ آن‌ حضرت‌ هم‌ بیش‌ از چهار هزار بوده‌اند ، یکی‌ از آنها "جابر بن‌ حیان‌" است‌ . جابر از مردم‌ خراسان‌ بود .

پدرش‌ در طوس‌ به‌ داروفروشی‌ مشغول‌ بود که‌ به‌ وسیله‌ طرفداران‌ بنی‌ امیه‌ به‌ قتل‌ رسید . جابر بن‌ حیان‌ پس‌ از قتل‌ پدرش‌ به‌ مدینه‌ آمد . ابتدا در نزد امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و سپس‌ در نزد امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) شاگردی‌ کرد . جابر یکی‌ از افراد عجیب‌ روزگار و از نوابغ‌ بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ .
در تمام‌ علوم‌ و فنون‌ مخصوصا در علم‌ شیمی‌ تألیفات‌ زیادی‌ دارد ، و در رساله‌های‌ خود همه‌ جا نقل‌ می‌کند که‌ ( جعفر بن‌ محمد ) به‌ من‌ چنین‌ گفت‌ یا تعلیم‌ داد یا حدیث‌ کرد . از اکتشافات‌ او اسید ازتیک‌ ( تیزآب‌ ) و تیزاب‌ سلطانی‌ و الکل‌ است‌ .
وی‌ چند فلز و شبه‌ فلز را در زمان‌ خود کشف‌ کرد . در دوران‌ "رنسانس‌ اروپا" در حدود 30. رساله‌ از جابر به‌ زبان‌ آلمانی‌ چاپ‌ و ترجمه‌ شده‌ که‌ در کتابخانه‌های‌ برلین‌ و پاریس‌ ضبط است‌ .
حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) بر اثر توطئه‌های‌ منصور عباسی‌ در سال‌ 148 هجری‌ مسموم‌ و در قبرستان‌ بقیع‌ در مدینه‌ مدفون‌ شد . عمر شریفش‌ در این‌ هنگام‌ 65 سال‌ بود . از جهت‌ اینکه‌ عمر بیشتری‌ نصیب‌ ایشان‌ شده‌ است‌ به‌ "شیخ‌ الائمه‌" موسوم‌ است‌ .
حضرت‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) هفت‌ پسر و سه‌ دختر داشت‌ .پس‌ از حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مقام‌ امامت‌ بنا به‌ امر خدا به‌ امام‌ موسی‌ کاظ‌م‌ ( ع‌ ) منتقل‌ گردید .دیگر از فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ اسمعیل‌ است‌ که‌ بزرگترین‌ فرزند امام‌ بوده‌ و پیش‌ از وفات‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) از دنیا رفته‌ است‌ . طایفه‌ اسماعیلیه‌ به‌ امامت‌ وی‌ قائلند .
4. خلق‌ و خوی‌ حضرت‌ صادق‌ ( ع‌)
 حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) مانند پدران‌ بزرگوار خود در کلیه‌ صفات‌ نیکو و سجایای‌ اخلاقی‌ سرآمد روزگار بود . حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) دارای‌ قلبی‌ روشن‌ به‌ نور الهی‌ و در احسان‌ و انفاق‌ به‌ نیازمندان‌ مانند اجداد خود بود . دارای‌ حکمت‌ و علم‌ وسیع‌ و نفوذ کلام‌ و قدرت‌ بیان‌ بود .
با کمال‌ تواضع‌ و در عین‌ حال‌ با نهایت‌ مناعت‌ طبع‌ کارهای‌ خود را شخصا انجام‌ می‌داد ، و در برابر آفتاب‌ سوزان‌ حجاز بیل‌ به‌ دست‌ گرفته‌ ، در مزرعه‌ خود کشاورزی‌ می‌کرد و می‌فرمود : اگر در این‌ حال‌ پروردگار خود را ملاقات‌ کنم‌ خوشوقت‌ خواهم‌ بود ، زیرا به‌ کد یمین‌ و عرق‌ جبین‌ آذوقه‌ و معیشت‌ خود و خانواده‌ام‌ را تأمین‌ می‌نمایم‌ .
ابن‌ خلکان‌ می‌نویسد : امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) یکی‌ از ائمه‌ دوازده‌گانه‌ مذهب‌ امامیه‌ و از سادات‌ اهل‌ بیت‌ رسالت‌ است‌ .

از این‌ جهت‌ به‌ وی‌ صادق‌ می‌گفتند که‌ هر چه‌ می‌گفت‌ راست‌ و درست‌ بود و فضیلت‌ او مشهورتر از آن‌ است‌ که‌ گفته‌ شود . مالک‌ می‌گوید : با حضرت‌ صادق‌ ( ع‌ ) سفری‌ به‌ حج‌ رفتم‌ ، چون‌ شترش‌ به‌ محل‌ احرام‌ رسید ، امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) حالش‌ تغییر کرد ، نزدیک‌ بود از مرکب‌ بیفتد و هر چه‌ می‌خواست‌ لبیک‌ بگوید ، صدا در گلویش‌ گیر می‌کرد . به‌ او گفتم‌ : ای‌ پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی‌ لبیک‌ ، در جوابم‌ فرمود : چگونه‌ جسارت‌ کنم‌ و بگویم‌ لبیک‌ ، می‌ترسم‌ خداوند در جوابم‌ بگوید : لا لبیک‌ ولا سعدیک‌ .